اولین ولیامر بهائیت (شوقی افندی)، کتمان عقیده و تقیه را در هر شرایطی مذموم دانسته و بهائیان را به اجتناب از آن مأمور کرده است؛ همچنان که اشراق خاوری به نقل از شوقی افندی مینویسد: «سؤال ثالث در خصوص کتمان عقیده در نقاطی که بهائی غیرموجود معروض بودید. جواب فرمودند کتمان عقیده، حتی در این مورد مذموم و مخالف مبادی این امر است».(1) نویسنده در ادامه مدعی میشود که در تمامی نوشتههای پیشوایان بهائی، به این اصل تصریح شده است: «الواح الهیه در این خصوص بسیار و کمتر لوحی توان یافت که در این خصوص شامل اشاره یا صراحتی نباشد».(2)
اما این اظهارات در حالیست که با مطالعهی آثار بهائی درمییابیم، دورهای پیش از شوقی افندی وجود داشته که توسط مُبیّن نوشتهجات پیامبرخواندهی بهائیت (: عبدالبهاء) از آن، به ایام تقیه تعبیر شده است؛ همچنان که به نقل از عبدالبهاء میخوانیم: «بعد از تعیین و قطع کلام بین الطّرفین تأخیر جائز نه (: نیست). به موجب نصّ کتاب باید عمل شود مگر آنکه محذور عظیمی حاصل گردد، زیرا ایّام تقیّه است».(3)
در این صورت، اگر عبدالبهاء کتمان عقیده را در بهائیت جائز دانسته و از ایامی که بهائیان در آن تقیه میکردند یاد نموده، دیگر شوقی افندی با چه مجوزی اقدام به تحریم آن کرده است؟! حال بهائیان، میبایست عمل بهاء و عبدالبهاء را سرلوحهی خود قرار دهند و یا پیرو شوقی افندی باشند؟! از طرفی، اگر در بهائیت، ایامی وجود داشته که بهائیان عقیدهی خود را به دستور پیشوایانشان کتمان مینمودند، چگونه اشراق خاوری از صراحت تمام نوشتهجات پیشوایان بهائی بر ممنوعیت تقیه یاد کرده است؟! آیا این چیزی فرای دروغ پراکنی و جعل تاریخ بهائیت است؟!
پینوشت:
1- عبدالحمید اشراق خاوری، گنجینه حدود و احکام، تهران: مؤسسهی ملّی مطبوعات امری، چاپ سوم، 128 بدیع، ص 459.
2- همان، ص 459.
3- فاضل مازندرانی، رساله امر و خلق، نسخهی الکترونیکی، ج 4، ص 169.