پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ از جمله تعالیمی که بهائیان ادعای ابداع آن توسط پیشوایانشان را دارند، موضوع تعدیل معیشت حیات است. همچنان که عبدالبهاء در خصوص اهمیت تحقق این تعلیم پیامبرخواندهی بهائی گفته است: «تعلیم ششم حضرت بهاءالله تعدیل معیشت حیات است. یعنی باید قوانین و نظاماتی گذارد که جمیع بشر براحت زندگانی کنند... امر تعدیل معیشت بسيار مهم است و تا اين مسئله تحقّق نيابد، سعادت برای عالم بشر ممكن نيست».(1)
اولاً: بر خلاف ادعای بهائیت در بدیع بودن این اصل، مفهوم تعدیل معیشت در میان ادیان و مکاتب مختلف، مسبوق به سابقه بوده و ادیان الهی، مردم را به برقراری عدالت در تمام ابعاد زندگی از جمله معیشت دعوت کردهاند. به طور مثال و به طور خاص در مورد معیشت، به دو اصل کلی برای برقراری عدالت اجتماعی در اسلام اشاره میکنیم:
از یکسو خداوند انسانها را در قرآن به انفاق و بخشندگی امر مینماید: «وَأَنفِقُواْ فِی سَبِیلِ اللّهِ [بقره/195] در راه خدا انفاق كنید.» و از سویی دیگر با وضع احکامی نظیر پرداخت زکات، مسلمانان را به یاری اجباری نیازمندان و توزان اجتماعی سوق میدهد. به گونهای که فرقهی بهائیت با ادعای ابداع چنین تعلیمی، ناچار به تقلید گشته است؛ همچنان که حسینعلی بهاء گفته است: «دربارهی زکات هم امر نمودیم: کما نزل فی الفرقان عمل نمایند.»(2) بنابراین آیا این موضوع، تعلیم جدیدی است تا خداوند بخاطر آن، پیامبری جدید مبعوث نماید؟!
ثانیاً: عبدالبهاء در توضیح این اصل جعلی بهاء، مدعیست که باید قوانینی تصویب نمود که جمیع بشر به راحتی زندگی کنند. این در حالیست که هیچ انسان و جامعهی عاقلی منکر ضرورت وجود قانون در جامعه نیست. چرا که به عقل فطری خود میداند که برای انتظام و تحقق آرمانها، نیاز به وضع قانون میباشد. بنابراین خلأی که پیشویان بهائیت فکر میکردند وجود دارد، فقط به اصل آن اشاره و صدور انتظام آن را به دیگران ارجاع دادهاند!
به راستی شاعر چه شیرین سرایده است: از کرامات شیخ ما این است/ شیره را خورد و گفت شیرین است!
ثالثاً: یکی از موانع مهم در تحقق تعدیل معیشت مردم، غارت منابع کشورها به وسیلهی استعمار و تجاوز و یا تسلط دولتهای ناکارآمد و ظالم بر مردم میباشد. اما میبینیم که رهبران بهائی نه تنها راهکاری برای تحقق تعدیل معیشت ارائه ندادهاند، بلکه حاشیهی امن اعتقادی نیز برای این دو مانع بزرگ ساختهاند.
همچنان که پیشوایان بهائی معتقد بودند در برابر ظالمین متجاوز، همچون گوسفند باید مطیع بود و هیچگونه مقاومتی نداشت: «اگر ستمکاری دست تطاول (تعدی، ظلم) بگشاید و مانند گرگ تیزچَنگ هجوم نماید، اَحبای الهی مانند اَغنام (گوسفند) تسلیم شوند. لهذا مقاومت ننمایند بلکه تیغ و شمشیر را به شَهد و شیر مقابله نمایند. زخم به جِگرگاه خورند، دست قاتل را ببوسند و در سَبیل الهی جانفشانی نمایند. از برای ستمکار اِستغفار کنند و طلب عَفو از پروردگار نمایند».(3)
و یا آنجا که پیشوایان بهائی، مردم را از اعتراض به دولتها، هرچند بیکفایت و ناکارآمد، بازداشتهاند. همچنان که سرانجام آزادیخواهی را آتشی خاموش نشدنی معرفی: «انّ الحریة تنتهی عواقبها إلی الفتنة الّتی لاتخمد نارها(4)؛ قطعاً عواقب آزادی به فتنه و آشوبی ختم میشود که آتش آن فرو نمینشیند» و خود، مروج تفکر جبرگرایانه در مقابل دولتهای مستبد بودهاند: «حقّ جلّ و عزّ مملكت ظاهره را به ملوک عنايت فرموده بر احدی جائز نه (: نیست) كه ارتكاب نمايد امری را كه مخالف رأی رؤسای مملكت باشد».(5)
پینوشت:
1-عباس افندی، خطابات، لانگنهاین آلمان غربی: لجنهی ملّی نشر آثار امری، 127 بدیع، ج 2، ص 148.
2- اشراق خاوری، گنجینهی حدود و احکام، تهران: موسسهی ملی مطبوعات امری، بیتا، باب 12، ص 149.
3- عباس افندی، مکاتیب، مصر: به همّت فرجالله زکی الکردی، 1921 م، چاپ اول، ج 3، ص 124.
4- حسینعلی نوری، اقدس، نسخهی الکترونیکی، ص 116، بند: 123.
5- حسینعلی نوری، اقتدارات و چند لوح دیگر، نسخهی الکترونیکی، ص 324.