هژبر یزدانی بهائی چگونه تبدیل به قطب سرمایه‌داری ایران شد؟ از سری مطالب چرا ایرانیان از بهائیان متنفرند

چهارشنبه, 03 آذر 1400 05:52 نوشته شده توسط  اندازه قلم کاهش اندازه قلم کاهش اندازه قلم افزایش اندازه قلم افزایش اندازه قلم

بهائیت در ایران : هژبر یزدانی از چهره‌های صاحب نفوذ عصر پهلوی دوم بود. او توانست به اتکای بورژوازی رانتی و نفوذ به هسته سخت قدرت از شبانی و دلالی به ثروت کلانی برسد و صاحب امپراطوری عظیمی در اقتصاد ایران بشود.

عصراسلام: درباریان و مطبوعات این سرمایه‌دار بی فرهنگ و لات‌منش را به دلیل زرنگ بودنش می‌ستودند و همزمان از او نفرت داشتند.

یزدانی را می‌توان به عنوان نشانگان دولت رانتیر و و بورژوازی وابسته ایران دانست که حول محور دربار شکل می‌گرفت و با حلقه‌های نظامی تقویت می‌شد. کاوش در زندگی هژبر یزدانی به ویژه در این مقطع تاریخی برای ما مناسبت دارد؛ چرا که امثال او بار دیگر بر خلاف آرمان‌های انقلاب ۵۷ رشد کرده‌اند و به ساختار قدرت نفوذ کرده‌اند.

زندگینامه هژبر یزدانی

هژبر یزدانی در سال ۱۳۱۳ در شهر سنگسر در نزدیکی سمنان به دنیا آمد. پدرش گله‌داری ساده بود که مدتی نیز در ارتش رضاشاه خدمت می‌کرد. هژبر تحصیلات ابتدایی خود را از کلاس اول تا پنجم در تهران در دبستان زند و کلاس ششم ابتدایی را در دبستان جمشید جم و دوره متوسطه را نیز دردبیرستان فیروز بهرام گذارند. 

مدارسی که هژبر در آن‌ها تحصیل کرد، از جمله مدارس نمونه زرتشتیان بود که با حمایت اشراف و زرتشتیان مقیم هند در آن دوران تاسیس شد. این مدارس کانون پرورش استعداد‌های زرتشتیان برای مدیریت آینده ایران شود. هژبر از راه تحصیل در این مدارس با کانون‌های قدرت در خاندان پهلوی آشنا شد.

هژبر یزدانی در طول زندگی خود دوبار ازدواج کرد؛ ازدواج اول او با زنی بهائی به نام «بهمنه درخشانی» بود که در سال ۱۳۳۱ رخ داد. او برای ازدواج دومش زنی شیعه به نام «فاطمه جلالی عراقی» را انتخاب کرد و در سال ۱۳۴۵ با او پیمان زناشویی بست. 

حاصل دو ازدواج یزدانی سه پسر به نام‌های کیومرث، نادر و کاوه و سه دختر به نام‌های لیلی، نسرین و کتایون بود. بعد‌ها یزدانی از فرزندان خود برای فرار‌های مالیاتی‌اش استفاده می‌کرد. او بخش عمده‌ای از سهام کارخانجات و شرکت‌های دامداری، زراعی و صنعتی خود را در مناطق گرگان، ساوه، زرند، سنگسر و تهران، به نام آن‌ها کرد تا سازمان مالیات ایران را دور بزند.

هژبر یزدانی فعالیت‌های اقتصادی خود را در سنگسر آغاز کرد. او با خرید دام و ازدیاد آن و کار در کشتارگاه تهران و به دست آوردن نفوذ در این محل و با حمایت خاندان پهلوی و دربار و همچنین حمایت ویژه عبدالکریم ایادی پزشک مخصوص شاه توانست نفوذ بسیاری را در اقتصاد ایران به دست آورد.

یزدانی همچنین با خرید سهام کارخانجات و شرکت‌های مختلف به ثروتی هنگفت دست پیدا کرد. به بنظر می‌رسد حمایت جامعه بهائیت از او و سپردن سرمایه به او برای سرمایه‌گذاری در اقتصاد در کسب ثروت روزافزون هژبر یزدانی نقش بسیاری مهی را داشته است. از طرفی دیگر، حمایت‌های دکتر ایادی از یزدانی در تبدیل شدن او به یک غول اقتصادی اهمیتی بسزایی دارد. 

حسین فرودوست در مورد او اذعان می‌کند: «هژبر یزدانی با حمایت ایادی به قدرتی تبدیل شد و اراضی وسیعی را در باختران و مازندران و اصفهان و ... در اختیار گرفت و برای من معلوم شد که تمام این وجوه متعلق به بهائیان است و این معاملات را یزدانی برای آن‌ها، ولی به نام خود انجام می‌دهد.»

هژبر تلاش داشت با نزدیک شدن به دربار و خاندان پهلوی نفوذ خو را گسترش دهد. از این رو به مناسبت‌های مختلف جشن و سرور و اعیاد با حضور در مجالس ایشان و با ارسال هدایای گرانبها برای آنان موجبات رسیدن به هدفش را دنبال می‌کرد. در همین راستا غلامرضا ازهاری در نامه‌ای به هژبر یزدانی از او بابت مهمانی که به مناسبت سالروز تولد محمدرضا شاه پهلوی برگزار کرده بود تشکر می‌کند و او را از دوستان ویژه دربار خطاب می‌کند.

مادر فرح پهلوی نیز در بیان خاطرات خود از هژبر یزدانی او را از دوستان شمس پهلوی معرفی می‌کند و معتقد است او به غیر از گله‌داری مشغول به بانکداری و سرپرستی صنایع و کشاورزی و همچنین قاچاق طلا و جواهر را نیز برعهده داشته است که به نظر او یزدانی بدون حمایت‌های حکومتی نمی‌توانسه مقادیر بسیاری از طلا و جواهرات را نیز از مرز وارد کشور کند.

مادر فرح پهلوی همچنین بر این اعتقاد است «که محمدرضا شاه برای این که متهم به حمایت از بهائیت نشود او را به مجالس و مهمانی‌ها راه نمی‌داد. فرح نیز از او انزجاز داشت. زمانی هم که به مناسبت سالروز تولد فرح، یک رشته جواهر عتیقه متعلق به کاترین دوم را به عنوان هدیه فرستاد، فرح از قبول آن امتناع کرد.»

هژبر یزدانی که با حمایت‌های درباریان توانسته بود اندوخته مهمی را جمع‌آوری کند. با آغاز دهه پنجاه توانست دامنه نفوذ خود را روزبروز گسترش دهد. او با استفاده از اعتبارات دولتی و بانک‌ها و هم‌چنین بهره‌گیری از سرمایه بهائیان، توانست اموال بسیاری را تصاحب کند و هم‌چنین سهام بسیاری از کارخانجات را خریداری کرده و با وارد کردن ماشین‌آلات با تسهیلات دولتی و سرمایه‌گذاری‌های جدید، به سود سرشاری دست پیدا کرده و به دنبال تاسیس و راه‌اندازی واحد‌های جدید باشد و غالبا فعالیت‌های او در زمینه‌های کشاورزی، دامداری، ساختمانی و صنعتی بوده است.

فعالیت‌های اقتصادی هژبر یزدانی

هژبر یزدانی تا پیش از دهه پنجاه میلادی شخصیت مهمی در عرصه سیاست و اقتصاد ایران نیست. او تا پیش از این در شهر خود مشغول گله‌داری بوده است. اما سپردن سرمایه‌ها هم‌کیشان بهائی به او هژبر را وارد فعالیت‌های اقتصادی کرد و او را یکی از مهمترین قطب‌های سرمایه‌داری در ایران می‌کند. البته فعالیت اقتصادی یزدانی بیش از این که مبتنی بر کار مولد و تولیدی باشد مبتنی بر رانت و روابط تضمین شده با جریان قدرت بود.

او برای همین پیش از هر کاری به سراغ دربار می‌رود و با ارتباط گرفتن با خاندان پهلوی نفوذ خود را گسترش می‌دهد. اما یکی از مهمترین دلایل قدرت گرفتن یزدانی حمایت‌های سپهبد ایادی بود که او هم مانند هژبر بهائی بود و از او حمایت کرد که این خود باعث شد جامعه بهائیت از نظر اقتصادی در جامعه ایران رشد بی‌سابقه‌ای را داشته باشند. 

ایادی که خود نفوذ زیادی را در دربار محمدرضاه شاه پیدا کرده بود تلاش کرده که شرایط تحصیل جوانان بهائی را فراهم کند و همچنین بخش‌هائی از اقتصاد بخش خصوصی را در اختیار آن‌ها قرار دهد. شاید همین انگیزه ایادی بود که باعث شد حمایت‌های بی‌دریغی را از یزدانی داشته باشد و تاثیر به‌سزایی در تبدیل شدن او به عنوان یک سرمایه‌دار قدرتمند داشته باشد.

قدرتمند شدن هژبر یزدانی در عرصه اقتصاد ایران نشان از آن دارد که نظام بانکی ایران در دهه‌های چهل و پنجاه بیمار بوده که فردی به راحتی می‌توانسته تمامی سهام بانک را خریداری کند و صاحب آن شود. هژبردر دهه ۵۰ با سهام شرکت‌های مختلفی را خریداری کرد و از آن طریق توانست اعتبارات کلانی را از شعب مختلف بانک ملی دریافت کند. 

همچنین هرکدام از شرکت‌های او اقدام به دریافت وام‌های کلان کرده بودند که عموم آن‌ها به بانک بدهکار بودند که هیچ‌کدام بدهی‌های خود را پرداخت نکرده بودند و اقدامی برای برخورد با آن‌ها صورت نگرفته بود. همین نحوه رفتار باعث شده بود که هژبر یزدانی روز به روز به اندوخته‌های خود بیفزاید. نحوه اداره شرکت‌های یزدانی به این ترتیب بود که او که هنگامی که رئیس هیئت‌مدیره یا مدیرعامل می‌شد تسهیلاتی برای آن شرکت در نظر گرفته می‌شد که با ادوار پیشین کاملا متفاوت بوده است.



شیوه برخورد با این تسهیلات هم آنگونه بود که معمولا در وصول مطالبات تعلل صورت می‌گرفت و و حتی به گزارش‌های ماموران اطلاعات بانک هم بی‌توجهی صورت می‌گرفت. در مقابل هم شعبات مختلف بانک ملی نیز نسبت به او نظر خاص داشتند و وضع معاملاتی او را نادیده می‌گرفتند.

آنگونه که روایت شده هژبر یزدانی چنان به پرداخت‌های خود بی‌تفاوت بود که وزارت اقتصاد راسا دریافت مالیت از شرکت‌های او را برعهده می‌گیرد، اما بازهم با نسبت به پرداخت مالیات بی‌تفاوت بود و چندین میلیون تومان در آن زمان به اداره مالیات بدهکار بود. اما این بی‌توجهی در نهایت باعث شد که او بخشی از اعتبارات خود را در سال ۵۳ و ۵۴ از دست بدهد، ولی بار دیگر درخواست دریافت اعتبارات می‌دهد که با توجه به بدهی هنگفتی که شرکت‌های او به بانک ملی داشتند، درخواست او مورد موافقت قرار نگرفت.

یزدانی به فعالیت بانکداری نیز علاقه‌مند بود و به سراغ این کار هم رفت. به نظر می‌رسد یزدانی روند بانکداری را از «بانک اصناف» شروع کرد. او بانک اصناف را خرید و برای آن هیات‌مدیره تشکیل داد. یزدانی تجربه بانکداری نداشت و افرادی را در این بانک بر سر کار گذاشته بود که بانکدار نبودند.

بررسی‌ها نشان می‌دهد که او بعد از خرید این بانک به سراغ بانک تجارت کنونی رفت. در آن دوران بانک مرکزی روی بانک‌های خصوصی کنترل داشت تا اگر سهمی می‌خرند، به بانک مرکزی اطلاع دهند ولی با ورود یزدانی به این زمینه، سیستم فسادی در خرید سهام بانک‌ها اتفاق افتاد که در راس آن هژبر یزدانی قرار داشت.

طمع و اشتهای هژبر یزدانی برای گسترش سرمایه‌های خود سیری‌ناپذیر بود او بعد از بانک اصناف نیز به سراغ بانک ایرانیان می‌رود و قصد دارد تا سهام آن بانک را هم نیز مال خود کند. حسین فردوست در کتاب خاطرات خود درباره خرید سهام بانک ایرانیان اینچنین می‌نویسد: «چند مورد از معاملات یزدانی را شخصا شنیدم. 

یک روز ابوالحسن ابتهاج، مدیرعامل بانک ایرانیان، به من تلفن کرد که از این پس در بانک ایرانیان سمتی ندارد و تمام سهام بانک و ساختمان و وسایل آن به هژبر یزدانی فروخته شده است. 

یک روز هم سمیعی رئیس بانک توسعه کشاورزی به من شکایت کرد که فرد بی‌تربیتی با دو گارد مسلح به مسلسل بدون اجازه وارد دفتر کارم شده و گفته که نامش یزدانی است و می‌خواهد سهام بانک با ساختمان و وسایل به او واگذار شود! سمیعی پاسخ داده که این امر منوط به اجازه وزارت کشاورزی و تصویب دولت است. یزدانی با خشونت جواب داده که ترتیب آن را هم می‌دهم.»

عشق و علاقه یزدانی به بانک و بانکداری تمام نشدنی بود. او پس از تصاحب سهام چند بانک تصمیم گرفته بود که بانک شخصی خود را ایجاد کند. از این رو رویای هژبر بانکدار نیز باید به وقوع می‌پیوست. یزدانی شروع به خرید سهام بانک‌های خصوصی از سهام‌داران‌شان کرده بود.

او قصد داشت به‌صورت تدریجی کل بانک صادرات را خریداری کند؛ بنابراین همین انگیزه‌ای شده بود که یزدانی سهامدار عمده بانک صادرات شود. هادی امین معاون سابق بانک ملی افسران در مورد خرید سهام بانک صادرات و بانک ایرانیان توسط هژبر یزدانی گفته «یک روز هژبر یزدانی به من گفت به خوش‌کیش بگویید تو با تاسیس بانک از طرف من مخالفت کردی، ولی من سهام بانک صادرات و بانک ایرانیان را خریداری کرده و با وجود مخالفت شما صاحب دو بانک شده‌ام.»

فعالیت‌های یزدانی تنها به گرفتن اعتبارت از بانک منوط نمی‌شد او مالک هزاران راس گوسفند بود؛ به‌طوری که او در یک مورد ۴۰۰ سگ گله را وارد ایران کرد تا از گله‌های گوسفندش نگهبانی کنند. او وارد صنعت چرم نیز شده بود و علاوه بر بهره‌برداری از شیر، فرآورده‌های لبنی و گوشت گوسفندان، پوست آن‌ها را نیز در کارخانجات خود فرآوری می‌کرد. او پوست و چرم فرآوری‌شده را در صنعت کفش دست‌دوز به کار می‌برد و تولیدات خود را با قیمتی گران می‌فروخت. یزدانی برای فروش کفش‌های کارخانجاتش فروشگاه‌های زنجیره‌ای ایجاد کرد و کفش‌های دست‌دوز تولیدی خود را به‌صورت انحصاری به فروش می‌رساند.

دارایی‌های هژبر یزدانی تنها به خرید ساختمان‌های مهم تهران، گله‌های دام و جواهرات ختم نمی‌شد؛ بلکه او شرکت قند قزوین، شرکت شاهین‌کی، کشت و صنعت ایران و آمریکا، شرکت پاکریز، کفش اطمینان، کفش ایران، فلور ایران، کارخانه‌های پی‌وی‌سی سنگسر و اصفهان، کارخانه‌های پنبه و شرکت پوست و نیز عمران بلوچستان را نیز به تملک خود درآورده بود.

از مهم‌ترین دارایی‌های او می‌توان به ساختمان پلاسکو اشاره کرد. برخی از منابع مالک اصلی پلاسکو را حبیب‌الله القانیان می‌دانند که پس از انقلاب ۱۳۵۷ ایران اعدام شد و ساختمان پلاسکو و ساختمان آلومینیوم که آن هم متعلق به وی بود، به نفع بنیاد مستضعفان مصادره شدند. اما طبق خاطرات محمد یگانه منتشرشده در مجموعه تاریخ شفاهی دانشگاه هاروارد، هژبر یزدانی سرمایه‌دار بهایی، هر دو این ساختمان‌ها را در سال ۱۳۵۴ از القانیان خریده بود که پلاسکو با قیمت ۲۰ میلیون تومان آن زمان معامله شد.

درباره تبدیل شدن هژبر یزدانی به غول سرمایه‌داری در ایران مهمترین دلیل رابطه و زد و بند‌های او است. او با ایجاد نزدیکی با دربار تواسته بود اعتباری برای خود کسب کند و از طریق این اعتبار تمام فعالیت‌های اقتصادی را خود را روی همین اعتبار بنا کرده بود. 

البته این نکته لازم به ذکر است که علاوه بر رابطه با قدرت مذاکره و اقناع او هم بسیار خوب بوده که توانسته بود سهام چندین بانک را از سهام‌داران ان خریداری کند. همین سرعت پیشرفت او همگان را متعجب کرده بود وبسیاری اصلا متوجه نشده بودند که او چطور به این همه ثروت دسته یافته است. 

عباس میلانی در این‌باره می‌گوید: «هژبر از طریق رشوه‌های سنگین به مدیران برخی بانک‌ها، چک‌هایش را به تعویق می‌انداخت و با استفاده از چک‌های فاقد موجودی اقدام به خرید سهام بانک‌ها می‌کرد. او می‌نویسد که حسنعلی مهران رئیس وقت بانک مرکزی متوجه شد که مبلغ چک‌های بی‌محل به بیش از یک میلیارد تومان رسیده است. او این موضوع را با امیرعباس هویدا، وزیر وقت در میان گذاشت. هویدا از هژبر طی یک ملاقات و با لحنی تند درخواست کرد، سامانه بانکی را به حال خود رها کند و وارد بازار گوشت شود.»

بعد از مطرح‌شدن چنین پیشنهادی، از طرف شاه، نامه‌ای با لحن تند به رئیس بانک مرکزی فرستاده شد؛ مبنی بر اینکه «چرا برای کار‌آفرین زحمت‌کشی همچون هژبر یزدانی دردسر ایجاد می‌کنید». در همین راستا محمد یگانه وزیر دارایی و مسکن که همچنین سال‌ها رئیس‌کل بانک مرکزی بود به وام‌های کلان هژبر یزدانی اشاره می‌کند. او می‌گوید که برای ما سوال بود که یزدانی این همه ثروت را از چه طریقی به دست آورده است؟

یگانه در کتاب خاطرات خود در این زمینه می‌نویسد: «هژبر بار‌ها از بانک‌های مختلف کشور، وام‌هایی کلان گرفته و حدود۷۵۰ میلیون تومان به آن‌ها مقروض بوده است. برای نمونه می‌توان به اخذ چند بار وام هنگفت توسط او به مبلغ ۱۶۰ و ۱۰۵ میلیون تومان از خوش‌کیش رئیس بانک ملی اشاره کرد که با فشار دکتر ایادی و هوشنگ انصاری وزیر دارایی وقت، صورت گرفت و برای آنکه موانع قانونی را از سر راه اختلاس‌های خویش بردارد، تلاش کرد از شاه و اشرف پهلوی و ارتشبد نصیری کمک بگیرد. به‌واسطه این نفوذ‌ها بود که یزدانی را «سلطان شکر» می‌نامیدند.

 

به نظر می‌رسد جدا از رابطه‌ها و زدو‌بند‌های هژبر یزدانی یکی از دلایلی که به او اجازه داد که اینگونه پیشرفت کند و بخش مهمی از بانکداری کشور را تصاحب کند، ضعف نظام بانکداری کشور نیز بوده است. عدم نظارت درست و دقیق و همچنین نفوذ صاحب قدرت در نظام بانکی وکسب اعتبارات و تسهیلات بدون طی مراحل قانونی بزرگترین معظل نظام بانکی کشور بوده مشکلی که امروز نیز نظام بانکی ایران درگیر آن است. 

در همین فضا یزدانی توانست نبض بانکداری در دست بگیرد. نمونه‌ای از ضعف نظام بانکی را می‌توان در ماجرای تلاش یزدانی برای تاسیس بانک شخصی دید که بدون نظارت دقیق یزدانی چه مبالغ هنگفتی را در ان زمان برای اعتبارات و تسهیلات دریافت کرده بود. امری که به نوع خود اخلال در نظام بانکی کشور تلقی شده بود.

با وجود تلاش‌ها و روابطی که هژبر یزدانی داشت، نتوانست مجوز تاسیس یک بانک شخصی را از بانک مرکزی بگیرد، او دوره می‌افتاد و با اخذ وام‌های کلان از بانک‌های متعدد، سهام سهام‌داران بانک‌های خصوصی را می‌خرید. 

یزدانی در ابتدا سهام بانک اصناف و بانک بیمه بازرگانان را از سهام‌داران خرید؛ او سهام را به دو برابر قیمت می‌خرید تا پیشنهادش برای خرید سهام رد نشود. یزدانی برای خرید سهام بانک توسعه صنعتی و معدنی چیزی حدود ۱۰۵ میلیون تومان وام از شعبه فردوسی بانک ملی گرفت.

این وام‌های کلان در حالی گرفته می‌شد که سرمایه این بانک ۴۰۰ میلیون تومان بیشتر نبود و یزدانی دو بار روی هم رفته ۲۶۵ میلیون تومان از آن بانک وام گرفته بود. به موجب مقررات بانک مرکزی هر بانک تنها می‌توانست ۱۰ درصد سرمایه خود را به هر فرد وام دهد و این موضوع باعث شد خوش‌کیش مدیرعامل بانک ملی به بانک مرکزی احضار شود و تنها پاسخ او در این‌باره جمله «اشتباه شده است»، باشد. 

در پی این اتفاق هژبر باید وام خود را به بانک ملی بازمی‌گرداند. او برای تادیه دیون خود به این بانک، نزد مفرح در بانک صادرات رفت و از آن ۱۰۰ میلیون تومان وام گرفت؛ که البته با پرداخت نکردن قسط‌ها او مجبور به بازگرداندن پول به بانک ملی شد.

هژبر برای خرید سهام واحد‌های تولیدی در سال ۵۳ و ۵۴، اقدام به خرید بیش از چهار هزار سهم از سهام بانک صادرات ایران کرد. قصد اصلی او، اعمال مدیریت بر بانک صادرات و از آن طریق تحصیل اعتبارات جدید و گشایش فعالیت‌های خود بود. موضوعی که البته با اعتراض مردم و همچنین فشار بانک مرکزی هژبر را مجبور کرد تا سهام خود را به فروش برساند.

او به چنان قدرت اقتصادی دست یافته بود که تلاش داشت سرمایه خود را به خارج از ایران منتقل کند. او قصد داشت از طریق یکی از کارمندان بانک مبلغ ۲ میلیارد تومان را منتقل کند که چون این اقدام غیرقانونی بود او از این کار سر باز می‌زند و کار به دادگاه می‌کشد و در دادگاه نیز شهادت این کارمند بانک علیه او، یزدانی را در موقعیت سختی قرا می‌دهد و اعتبار او را نیز زیر سوال می‌رود. 

پس از شروع اعتراضات مردمی در سال ۵۷ اوضاع یزدانی نیز دستخوش تغیر می‌شود و با روی کارآمدن ارتشبد ازهاری، هژبر یزدانی را به عنوان غارتگر بیت‌المال بازداشت و در زندان قصر زندانی کردند. بنابر گفته خودش در زندان مانند پادشاهان زندگی می‌کرد و محل زندانی شدنش به هر چیزی شباهت داشت به‌جز زندان.



هژبر یزدانی پس از انقلاب ایران

پس از پیروزی انقلاب هژبر یزدانی از از زندان می‌گریزد و مدتی در سنگسر پنهان می‌شود و نهایتا با کمک دوستانش به کاستاریکا پناهنده می‌شود. دلیل انتخاب کاستاریکا نیز این بود که کاستاریکا مجرمین فراری دیگر کشور‌ها را استرداد نمی‌کرد.

فعالیت‌های یزدانی در کاستاریکا نیز در نوع خود جالب است. او در کاستاریکا با مقامات دولتی دوست شد و به بانکداری روی آورد. عباس میلانی از معدود افرادی که بپس از انقلاب با یزدانی ملاقات و مصاحبه کرده‌اند در کتاب «ایرانیان نامدار» به شرح فعالیت‌های یزدانی در کاستاریکا پرداخته است.

میلانی گزارش می‌کند که در بدو ورودش به کاستاریکا یک خودروی رولزرویس با سه مرد سیاهپوش از طرف یزدانی به دنبالش آمده و او را به کاخ یزدانی برده‌اند. به گفته بادیگارد یزدانی خودروی رولزرویس ضد گلوله‌ او فقط در کاستاریکا دو دستگاه وجود داشته؛ یکی متعلق به رییس جمهور کاستاریکا و هژبر یزدانی.

یزدانی در کاستاریکا بانکی تاسیس می‌کند که دومین بانک بزرگ کشور کاستاریکا است. سرمایه‌گذاری اصلی بانک نیز بر صادرات قهوه متمرکز بود که با کاهش قیمت قهوه بانک یزدانی ورشکسته شد و بسیاری از سرمایه‌گذاران پس‌انداز خود را از دست دادند اما مقامات کاستاریکا هوای یزدانی را داشتند و او به‌واسطه زد و بندهایش با سیاسیون از ورشکستگی رهایی پیدا کرد. 

میلانی گزارش می‌کند که فرزند یزدانی در کاستاریکا به گروگان گرفته شد و پس از یازده ماه به خانه بازگشت؛ مردم، اما می‌گویند این کار توسط خود یزدانی صورت گرفته تا دارایی‌هایش را به بهانه دادن خون‌بها به گروگان‌گیران از بانک‌ها خارج کند.

یزدانی بسیار خرافاتی بود و بخاطر زندگی عجیب و غربش در کاستاریکا مشهور شده بود. به عدد سیزده علاقه زیادی داشت. هر هفته در لاتاری شرکت می‌کرد و عدد ۱۳ را بر می‌گزید. ۱۳ بادیگارد داشت و اعضای خانواده‌اش، دو زن و ده فرزند و خود یزدانی، مجموعا سیزده نفر می‌شدند.

یزدانی پس از انقلاب ثروت زیادی از ایران خارج کرد و با سرمایه‌گذاری آن در کاستاریکا، دل دولتمردان آن کشور را ربود. مابقی اموال او که در ایران باقی مانده بودند توسط بنیاد مستضعفین مصادره شدند.

یزدانی اواخر عمرش به ندرت از خانه خارج می‌شد و خانه‌اش پناهگاهی برای امثال خودش بود که از کشور‌های دیگر به آنجا می‌گریختند. یکی از این فراریان فرزند محسن رضایی بود که مدتی را در منزل یزدانی گذرانده بود. میلانی گزارش می‌کند زمانی که از یزدانی پرسیدم چرا فرزند رضایی خانه او را برای اقامت برگزیده شانه‌هایش را تکان داد و گفت: «نمی‌دانم. لابد جای بهتری پیدا نکرده است.» هژبر یزدانی نهایتا در ۲۹ فروردین ماه ۱۳۸۹ در سن خوزه پایتخت کاستاریکا از دنیا رفت.

منابع:

هژبر یزدانی به روایت اسناد ساواک/ مرکز بررسی اسناد تاریخی

ایرانیان نامدار/ عباس میلانی/ انتشارات دانشگاه استنفورد

 

خواندن 377 دفعه
این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)

معرفی رهبران بهائیت

  • زرین تاج قزوینی

     

    زرین تاج قزوینی (فاطمه یا ام السلمه) مشهور به طاهره قُرهالعَین یا طاهره بَرَغانی (زاده 1228 قمری برابر با 1823 میلادی در قزوین - درگذشته 1268 قمری برابر با 1850 میلادی).

     

    ادامه مطلب...
  • شوقي افندي

    شوقي افندي ملقب به شوقي رباني (1314-1377/1336ش) فرزند ارشد دختر عبدالبهاء بود که بنا به وصيت وي، در رساله اي موسوم به الواح و وصايا به جانشيني وي منصوب شده بود.

    ادامه مطلب...
  • علی محمد باب

    علی محمد باب شیرازی، موسس بابیت است. او شاگرد سید کاظم رشتی بود که با بهره گیری از افکار شیخیه، ادعای بابیت، امامت، خدایی و … کرد و در آخر توبه نامه نوشت و خود را هیچ دانست.

    ادامه مطلب...
  • سید کاظم رشتی

    سيد كاظم رشتي بن سيد قاسم بن سيدحبيب از سادات حسيني مدينه ، زبده ترين شاگرد شيخ احمد احسائي بود که پس از مرگ شيخ رهبري  شيخيه را برعهده گرفت.

    ادامه مطلب...
  • عباس افندی (عبدالبهاء)

    عباس افندي (1260-1340) ملقب به عبدالبهاء، پسر ارشد ميرزا حسينعلي است و نزد بهائيان جانشين وي محسوب مي گردد.

    ادامه مطلب...

مبارزان با بهائیت

cache/resized/ccaca808332350bd352314a8e6bdb7dd.jpg
یکی از حوادث مهم زندگی آیت الله بروجردی تقارن سال
cache/resized/a2c88199bdee2998adc4f97d46fdb662.jpg
ملا محمد سعید بارفروشی معروف به سعید العلما یکی