هرچند بهائیان امروزه سعی در مظلومنمایی اسلاف بابی خود داشته و ادعای بابیکشی در زمان قاجار را به عنوان سند مظلومیت خود میدانند، اما اسناد موجود از آن دوره، حکایت از واقعیتی دیگر دارد. چرا که پیشوای بابیت، پس از خروج از اسلام و ادعای آوردن دینی جدید، دستور به قتلعام و برخورد شدید با مخالفین خود صادر نمود؛ همچنان که عبدالبهاء گفته است: «انصاف باید داد، از جمله احکام بیان (: کتاب علیمحمد باب) ضرب اعناق اهل آفاق (: زدن گردن تمام مردم زمین) و حرق جمیع کتب و صحف و زبر و اوراق (: سوزاندن تمامی کتابها و نوشتهها) و فتح شرق و غرب و هدم بقاع مرتفعه (: نابودی مزارها بود)».(1)
از طرفی، پیامبرخواندهی بهائیت نیز صراحتاً به درّندهخویی بابیان اعتراف کرده و نوشته است: «معرضين و منكرين (: بابیانی که به او ایمان نیاوردند) به چهار كلمه متمسک، اول كلمه فضرب الرّقاب (: گردن زدن) و ثانی حرق كتب (: سوزاندن كتابها) و ثالث اجتناب از ملل اُخری (: دوری از غیربابیان) و رابع فنای (: نابودی) احزاب. حال از فضل و اقتدار كلمه الهی... صفات سبُعی (درّندگی بابیت) را به صفات روحانی تبديل نمود».(2)
اما به راستی مگر عبدالبهاء دینی که سبب کشتار شود، نبودش را بهتر ندانسته است: «اگر دین سبب قتال و درّندگی شود آن دین نیست بیدینی بهتر از آن است زیرا دین به منزلهی علاج است، اگر علاج سبب مرض شود، البته بیعلاجی بهتر است، لذا اگر دین سبب حرب و قتال شود البته بیدینی بهتر است».(3) حال آیا ثمرهی این قتل و جنایات توسط بابیان و سپس نسخ چندسالهی آن به وسیلهی بهائیت چه بوده است؟!
پینوشت:
1- عباس افندی، منتخباتی از مکاتیب، هوفمایم آلمان: لجنهی ملّی نشر آثار امری به لسان فارسی و عربی، 2000 م، ج 4، ص 221.
2- حسینعلی نوری، مجموعهای از الواح جمال اقدس ابهی که بعد از کتاب اقدس نازل شده، ص 52.
3- عباس افندی، خطابات، لانگنهاین آلمان غربی: لجنهی ملّی نشر آثار امری به زبانهای فارسی و عربی، 127 بدیع، ج 2، ص 227.