توحید در بهائیت از ادعا تا واقعیت
بهائیت در ایران : استاد روزبهانی در سخنانی تحت عنوان توحید در بهائیت از ادعا تا واقعیت به زوایای مختلف توحید در اسلام و بهائیت پرداخته و در پایان با استناد به منابع وحیانی و همچنین کتب فرقه ضاله بهائیت ،ثابت نمودند ادعای توحید و وحدانیت توسط بهائیان توهمی بیش نیست . خلاصه این مبحث حضور همراهان عزیز تقدیم می گردد .
0000
بهاییان مدعی هستند که مانند همه پیروان ادیان توحیدی به خدای یگانه ایمان دارند و او را می پرستند.
از آنجا که پیامبران الهی بر اساس اصل بنیادین لا اله الا الله که پایه همه ادیان الهی است. برای هدایت الهی و رسانیدن بشر به شریعه هدایت اساس دعوت خویش را بر مبنای توحید و پرستش خدای یگانه قرار داده اند. رهبران فرقه ضاله بهائیت نیز این ادعا را مطرح نموده اند
اما واقعیت این نیست و در حقیقت بهائیت نوعی بت پرستی با شعار توحیدی است
برای اثبات ادعا برخی از گزاره های موجود در منابع بهائی را با هم مرور می کنیم و نتیجه و قضاوت را به مخاطبان گرامی واگذار میکنیم
خدا در قران شناسنامه ای روشن و واضح دارد
سوره اخلاص یا توحید شناسنامه خدا در اندیشه اسلامی است در شان نزول این سوره از امام صادق (علیه السلام) چنین نقل شده:" یهود از رسول اللَّه (صلی الله علیه و آله) تقاضا کردند خداوند را براى آنها توصیف کند، پیغمبر (صلی الله علیه و آله) سه روز سکوت کرد و پاسخى نگفت، تا این سوره نازل شد و پاسخ آنها را بیان کرد".
ُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ اللَّهُ الصَّمَدُ لَمْ یَلِدْ وَلَمْ یُولَدْ وَلَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُوًا أَحَدٌ».
وحدانیت ، صمدیت زادن و زاده نشدن و نفی کفو و مثیل همتا برای خدا گزاره های اصلی این سوره مبارکه است اما ببینیم خدای بهائیت هم واجد این ویژگیها است ؟
در کتاب ادعیهی محبوب از مهم ترین کتابهای ادعیه و نیز از منابع استخراج اعتقادات بهائی صفحهی 123 آمده است :
اللهم انی اسئلک بشعراتک التی یتحرک علی صفحات الوجه... خدا یا تو را به موهائی که در صورتت میجنبد، قسم میدهم.
خدای بهائیت مو دارد ...!!!!!!!!!!!!
دای بهائی نه تنها احد نیست که خود به تولید خدایان دیگر مشغول است : در قصیدهی ورقائیه، صفحهی 207 میرزا حسینعلی نوری ملقب به بهاالله می نویسد :
کل الالوه من رشح أمری تألهت
و کل الربوب من طفح حکمی تربت
تمام خدایان از ترشح فرمان من به خدائی رسیدند و تمام پروردگاران از ریزش فرمان من پروردگار شدند.
خدای بهائیان ظاهرا مفهوم معنای صمدیت را نمی فهمد ....... چرا که درباره ملا حسین بشرویه ای اولین فردی که دعوت دروغین باب را پذیرفته می نویسد : لولاه ما استوی الله علی عرش الصمدانیته و ما علی کرسی الوحدانیته
علامه طباطبائی در تفسیر گرانمایه المیزان درباره آیه الله الصمد آورده است
اصل در معناى کلمه (صمد) قصد کردن و یا قصد کردن با اعتماد است، وقتى گفته مى شود: (صمده، یصمده، صمدا) از باب (نصر، ینصر) معنایش این است که فلانى قصد فلان کس یا فلان چیز را کرد، در حالى که بر او اعتماد کرده بود. بعضى از مفسرین این کلمه را - که صفت است - به معانى متعددى تفسیر کرده اند که برگشت بیشتر آنها به معناى زیر است : (سید و بزرگى که از هر سو به جانبش قصد مى کنند تا حوایجشان را برآورد) و چون در آیه مورد بحث مطلق آمده همین معنا را مى دهد، پس خداى تعالى سید و بزرگى است که تمامى موجودات عالم در تمامى حوائجشان او را قصد مى کنند.
آرى وقتى خداى تعالى پدید آورنده همه عالم است، و هر چیزى که داراى هستى است هستى را خدا به او داده، پس هر چیزى که نام (چیز) صادق بر آن باشد، در ذات و صفات و آثارش محتاج به خدا است، و در رفع حاجتش او را قصد مى کند، همچنان که خودش فرموده : (الا له الخلق و الامر)، و نیز به طور مطلق فرموده : (و ان الى ربک المنتهى )، پس خداى تعالى در هر حاجتى که در عالم وجود تصور شود صمد است، یعنى هیچ چیز قصد هیچ چیز دیگر نمى کند مگر آنکه منتهاى مقصدش او است و بر آمدن حاجتش به وسیله او است.
از اینجا روشن مى شود که اگر الف و لام بر سر کلمه (صمد) در آمده، منظور افاده حصر است، مى فهماند تنها خداى تعالى صمد على الاطلاق است، به خلاف کلمه (احد) که الف ولام بر سرش در نیامده، براى اینکه این کلمه با معناى مخصوصى که افاده مى کند در جمله اثباتى بر احدى غیر خداى تعالى اطلاق نمى شود، پس حاجت نبود که با آوردن الف و لام حصر احدیت را در جناب حق تعالى افاده کند، و یا احدیت معهودى از بین احدیت ها را برساند.
و اما اینکه چرا دوباره کلمه (الله ) ذکر شد، با اینکه ممکن بود بفرماید: (قل هو الله احد و صمد)؟ ظاهرا این تکرار براى اشاره به این معنا بوده که هر یک از دو جمله (هو الله احد) و (الله الصمد) مستقلا کافى در تعریف خداى تعالى است، چون مقام، مقام معرفى خدا به وسیله صفتى است که خاص خود او باشد، پس معنا چنین است که معرفت به خداى تعالى حاصل مى گردد چه از شنیدن جمله (هو الله احد) و چه از شنیدن (الله الصمد) چه آنجور توصیف و تعریف شود و چه اینجور.
و این دو آیه شریفه در عین حال هم به وسیله صفات ذات، خداى تعالى را معرفى کرده، و هم به وسیله صفات فعل. جمله (الله احد) خدا را به صفت احدیت توصیف کرده، که احدیت عین ذات است. و جمله (الله الصمد) او را به صفت صمدیت توصیف کرده که صفت فعل است، چون گفتیم صمدیت عبارت از این است که هر چیزى به سوى او منتهى مى شود.
بعضى از مفسرین گفته اند: کلمه (صمد) به معناى هر چیز توپرى است که جوفش خالى نباشد، و در نتیجه نه بخورد و نه بنوشد و نه بخوابد و نه بچه بیاورد و نه از کسى متولد شود. که بنابر این تفسیر، جمله (لم یلد و لم یولد) تفسیر کلمه (صمد) خواهد بود.
حال با مطالعه این متن بنگرید به مفهومی که میرزا ارائه کرده است
نکته دیگر در عرفان و خداشناسی بهائیت بحث لم یلد و لم یولد بودن خداست
خدای بهائی زاده شده
در اول غربان (1223) ز سال فرقان
دوم سحر محرم اندر تهران
از غیب قدم به ملک امکان بگذاشت
شاهی که بود خالق من فی الامکان
رسالهی ایام تسعه چاپ تهران موسسه ملی مطبوعات امری سال 127 بدیع صفحهی 59 و نیز گنجینهی حدود و احکام، صفحهی 403 ونیز قاموس بدیع، ج،2،ص 32
فیا حبذا من الفجر الذی فیه استوی جمال القدم علی عرش اسمه الاعظم العظیم و فیه ولد من لم یلد و لم یولد.
خدائی که لم یلد و لم یولد است در تفکر بهائی متولد میشود...!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
شاید کسانی این مفاهیم را حمل به مفاهیم عرفانی نموده و بخواهند توجیه نمایند
اما واقعیت این است که بهائیان اساسا خدا را جز در حسینعلی نوری نمی شناسند و او قبله محل عنایت و توجه و نیز معبود بهائیان میدانند
عباس عبدالبهاء امام اول بهائیان و جانشین میرزا حسینعلی نوری می نویسد :
"اگر در حین نماز خود را محتاج میبینید که کسی را پیش چشم خود مجسم کنید، حضرت عبدالبهاء را در نظر آورید، زیرا به واسطهی حضرت عبدالبهاء میتوان با جمال مبارک(حسینعلی)راز و نیاز کرد، اما بهتر است که متدرجا بکوشید تا در حال نماز بر صفات و کمالات مظهر ظهور توجه نمائید، چه که با این طریق اشکال و صور ذهنی از میان خواهد رفت علی الخصوص که ما میدانیم جسد و هیکل ظاهری اهمیتی ندارد، بلکه روح مقدس مظهر ظهور است که ابدی و لا یزال است.
ترجمه - توقیع منیع مبارک، مورخ 31 - ژانویه ی مندرج در 1949نشریهی اخبار امری مهرماه 1328 شماره 6، ص 8...
عنایت و حفظ و صیانت جز به جمال (یعنی شخص بهاالله) جایز نه، و اگر دون این باشد، منتهی به پرستش خاک گردد.
مائدهی آسمانی جزو 1، ج 1، صفحهی 176
محمد علی قائنی از مبلغین بهائی می نویسد: «قبله ما اهل بهاء، روضه مبارکه عکاست که در وقت نماز خواندن، قلباً باید توجه به جمال قدم و اسم اعظم «بهاءالله» باشیم؛ زیرا مناجات و راز و نیاز ما با اوست و شنونده ای جز او نیست و اجابت کننده غیر او نه».
به گزاره های اصلی عبارت او توجه کنید :
قبله : توجه قلبی به بها الله ، اجابت کننده ای نیز جز او نیست
بها الله خود را خدا میدانست و شکی در این مسئله وجود ندارد
"انّه لا اله الا انا المسجون الفرید"[ 2] (نیست خدایی جز من زندانی یکتا)!
نیز او در کتاب "مبین" نوشته است: "ینادی المنادی بین الارض و السماء السجن لله المقتدر العزیز الفرید"[ ]3 (منادی بین زمین و آسمان ندا میکند که: زندان، ویژه خدای توانای عزیز یکتاست)
نیز: "قد افتخر هواء السجن بما صعد الیه نفس الله لو کنتم من العارفین"[4 ] (به تحقیق افتخار میکند هوای زندان به سبب آنچه را که بالا رفت به سوی آن نَفَس خدا، اگر باشید شما از دانایان)
نیز: "تفکّر فی الدنیا و شأن اهلها، انّ الذی خلق العالم لنفسه قد حبس فی اخرب الدیار بما اکتسبت ایدی الظالمین"[ ] (در خصوص دنیا و حالات مردم آن بیندیش، زیرا آن کس که جهان را برای خود خلق کرد، در خرابترین مکانها زندانی ستمگران است).
نیز: "قل لایری فی هیکلی الا هیکل الله و لا فی جمالی الا جماله و لا فی کینونتی الا کینونته و لا فی ذاتی الا ذاته و لا فی حرکتی الا حرکته و لا فی سکوتی الا سکوته و لا فی قلمی الا قلمه العزیز المحمود"[5 ] (بگو در هیکل و جمال و کینونیت و ذات و حرکت و سکون و قلم من، جز هیکل و جمال و کینونیت و ذات و حرکت و سکون و قلم خداوند دیده نمیشود)
و در لوح روز ولادتش ادعا شده است که در چنین وقتی، خدای لمیلد و لمیولد به دنیا آمد: "فیه وُلِدَ من لمیلد و لمیولد"!(6)
و به مریدانش سفارش کرده که از خداوند (یعنی بهاء)، به حرمت گیسوانی که بر چهرهاش افشان است درخواست حاجت کنند و بگویند: "اللهم انّی اسئلک بِشَعَراتِک التی یتحرّک علی صفحات الوجه"!(7)
و بالاخره: خود را کسی دانسته که جهان را آفریده، ولی (البته آن قدر مظلوم است که) نمیگذارند یکی از مریدانش را ببیند: "انّ الذی خلق العالم لنفسه منعوه أن ینظر الی أحدٍ من احبائه". (8)
بر بنیاد این ادعاهای شگفت، فرزند و جانشین بهاء، عباس افندی، نیز تصریح کرده است که:
"مقام مظاهر قبل" یعنی پیامبران الهی و حضرت محمد(ص)، "نبوّت کبری بود و مقام حضرت اعلی"، یعنی علیمحمد باب، "الوهیت شهودی و مقام جمال اقدس" یعنی حسینعلی بهاء، "احدیت ذات هویت وجودی..."![ 9 ]و "...این ظهور اعظم، نفس ظهور الله است، نه به عنوان تجلّی و مَجلی..."![10] و با این کلام، راه را بر بهائیان (که برای توجیه کلمات بهاء، به "مظهریت" و این گونه حرفها متمسک میشوند) یکسره میبندد!
2. همان، ص۳۰۸
3. همانجا
4. همان جا
5. همان ص 21
6. عبدالحمید اشراق خاوری، مائده آسمانی، تهران، موسسه ملی مطبوعات امری، ج۲، ص۳۴۴؛ همچنین رک: عبدالحمید اشراق خاوری، "رساله ایام تسعه"، تهران، مؤسسه ملی مطبوعات امری، ۱۲۱ بدیع، ص۵۰
7. ادعیه حضرت محبوب، مصر،۱۳۳۹.ق، چاپ دوم، مؤسسه ملی مطبوعات امری، ص ۱۲۳، با توجه به بیان "فیضی" در کتاب: "بهاءالله"، ص ۲۴۰، مبنی بر "افشان بودن گیسوان و محاسن میرزاحسینعلی"، توجیه و پاسخ سید مهدی گلپایگانی، مبلغ بهایی همدوره عباس افندی، مندرج در کتاب: "مصابیح هدایت"، ج ۳، صص ۲۷ــ۲۶ را به یاد میآوریم: "آخوندها اعتراض میکنند درباره اللهم انی اسئلک بشعراتک...، سید مهدی میگوید: خدایی که دست دارد و چشم دارد، مگر نباید مو داشته باشد و شما میدانید اگر خدا با داشتن سایر اعضا سرش بیمو باشد البته کچل خواهد بود و ما بهائیان به خدای کچل اعتقاد نداریم"؟... این کتاب، توسط لجنه ملی نشریات امری، ۱۳۲۸.ش، در ۶۴۷ صفحه ۲۰ سطری چاپ و منتشر شده است.
8. همان، ص۲۳۳
9. نصرالله رستگار، تاریخ صدرالصدور، ص۲۰۷
10. همان، ص۲۶