آتش طبع تو عشقی که روان است جواب
رخ دوشیزه نگر از چه فکنده است نقاب
از حجاب است که این قوم خربند خراب
این خرابی ز حجاب است که ناید به حساب(1)
این ادبیات خوش رقصی و چرب زبانی شاعران نوگرا و متجددی بود که کام ناصرالدین شاه را شیرین می کردند. این ادبیات منظوم در قالب تجددخواهی، زمانی به محافل روشنفکری و مطبوعات نفوذ کرد که شاه از سفر روسیه بازگشت. او در این سفر ضمن دیدار از نقاط تماشایی مسکو به تئاتر کارولین رفت. لباس بالرین های این تئاتر توجه ناصرالدین شاه را جلب کرد. او در بازگشت به ایران دستور داد زنان حرم، این مدل لباس جدید را برای او بسیار تازگی داشت، بپوشند. زنان شاه نیز با عمل به این دستور، دامن های خود را کوتاه کردند. این دامن های کوتاه اولین جرقه های کشف حجاب در دربار ناصرالدین شاه بود. البته به دلیل مقاومت خانواده ها این پدیده به غیر از دربار و محافل نزدیک شاه رشد چندانی نیافت؛ زیرا این تغییرات بیشتر در نوع دوخت و مدل های ظاهری بود و ربطی به تزلزل بنای اصیل حجاب نداشت. استفاده از حجاب توسط زنان تقریبا به همان صورت تاریخی خود ادامه پیدا کرد. تا زمان کشف حجاب و شروع تغییرات پردامنه مدرنیسم رضاشاهی، نمونه ای یافت نمی شود که زنان ایرانی و حتی بانوان درباری، سر برهنه و بی حجاب در ملا عام ظاهر شوند مگر یک زن! زنی به نام فاطمه زرین تاج که او را تا قبل از گرایش به سیدعلی محمد باب، به عالمه و فاضله و شاعره بودن می ستودند. فاطمه در خانواده روحانی به دنیا آمد. پدرش از مجتهدان معروف قزوین و برادرش ملا محمد تقی برغانی مجتهد مشهور و قدرتمند آن موقع ایران بود. زمانی که سخنان محمد باب به مذاق زرین تاج خوش آمد، خود را بر خلاف حکم شریعت اسلامی، مطلقه و فرزندانش را رها کرد؛ او شاگرد سید باب شد و تبلیغ وسیع مرام بهائیت را آغاز نمود. شاگردان باب نیز پروانه وار دور او می گشتند و به خاطر حسن و جمالش او را بدرالدجی و شمس الضحی می خواندند. سید باب در مکاتب خود زرین تاج را قره العین خواند و همین وصف برای وی ماندگار شد.(2)
او نخستین زنی است که در تاریخ معاصر ایران، بر اساس دستورالعمل یک مکتب استعماری پوشش را از روی و تن بر گرفت و در اجتماع مسئولان ظاهر شد. و با این اقدام گستاخانه و متهورانه، نخستین سنگ بنای بی حجابی را در جامعه اسلامی ایران به جا گذاشت و برای شروع هدف استعماری و بر افروختن جهنم توطئه جرقه نخست را زد.
قره العین با ارائه رفتاری کاملا متضاد با دستورات دین اسلام و نیز شرایط روحی و اجتماعی آن دوران و با نمایش گذاشتن سیمای برهنه خود، کوشید اولین کسی باشد که رسوم گذشته را از بین می بردو زمینه های اجتماعی گسترش بی دینی و اباحی گری را فراهم می کند.
او از نخستین کسانی بود که منسوخ شدن شریعت را پذیرفت. قره العین با سیمای آراسته بر منبر می نشست و با صراحت تمام می گفت: «آن چه اسلام آورده در هنگام ظهور باب ملغی و منسوخ است و چون باب قائم حق دارد که در مذهب تصرف نماید، پس شریعت اسلام بعد از ظهور قائم، منسوخ است و چون قائم هنوز احکام و تکالیف جدید را مدون و تکمیل نکرده است زمان فترت است و کلیه تکالیف از گردن مردمان ساقط. تا امروز تبعیت از احکام دین اسلام بر شما واجب بود، ولی از هنگام ظهور باب دیگر بر هیچ مسلمانی جایز نیست که از دستورات دین اسلام پیروی نماید. با لذت کامل زندگی کنید و از هر قیدی آزاد باشید.»(3)
تشکیلات بهائیت و جریان های فکری و سیاسی مخالف اسلام، از او به عنوان یک نابغه و زنی دارای هوش سرشار و ذوقی قوی، یاد می کنند. و هدفشان اثبات این ادعا است که اگر قره العین از دین اسلام دوری جست و مروج بابیت شد، ناشی از دانش و استعداد و نبوغ او بوده است.
خانم کارلا سرنا که به شدت طرفدار بابیگری است، این خیزش را یک حرکت اصلاح گرایانه می داند. او سید علی محمد باب را همان لوتری می خواند که قصد داشته در ایران اصلاحات بنیادین دینی به وجود آورد. کارلا سرنا قره العین را این گونه می ستاید: «اولین گردهمایی بابی ها در دست بدست با رهبری قره العین تشکیل شد. از بالای منبری که از تخته درست شده بود و روی آن قالی انداخته بودند، قره العین برای جمعیت حاضر، سخنرانی می کرد. صورت او به خلاف آداب و آیین رایج کشور کاملا باز بود و چون راهبه های قدیمی، نور و روحانیتی خاص در چهره اش تجلی داشت. بسیاری از سخنان او از چنان فصاحت و زیبایی خاصی برخوردار بود که در دل پیر و جوان اثر می کرد و انبوهی از مردم را هواداران آیین جدید می ساخت.»(4)
اما تاریخ گواهی می دهد که جذب قره العین به باب نه از جهت فکری، بلکه به علت شهوت پرستی او بود. او نمی توانست به یک شوهر روحانی اکتفا کند، از طرف دیگر خاندان وی، مظهر زهد و قناعت و عصمت و عفت بودند و در چنین خاندانی برای او وسایل عیش و عشرت و آزادی وجود نداشت. به همین سبب تصمیم گرفت که یکباره خود را از قید و بند دین و مذهب آزاد سازد و با حزبی که به هیچ نظم و قاعده ای مقید نیست همراه شود. بابیان تنها حزبی بودند که دارای مرام اشتراک جنسی بودند. از همین رو قره العین با آن ها پیوند خورد و اولین نغمه های شوم بی حجابی زنان را سر داد و خود را به عنوان اولین زن بی حجاب تاریخ معاصر مطرح کرد.
او در خلال تبلیغ مرام بهائیت، بدون هیچ واهمه ای عقاید سخیف بابیان را درباره اشتراک جنسی وصف می کرد و به حضار بشارت می داد که نه تنها از این پس زنان می توانند آزاد و رها در اجتماع حضور یابند، بلکه یک زن می تواند با چندین مرد ارتباط داشته باشد.(5)
نبود امکانات ارتباطی در آن عصر، ناگریز روحانیت را از گرفتن یک موضوع قاطع و همه جانبه دور کرد. اما شبکه دیپلماسی استعمار که از امکانات خوبی برخوردار بود و هدف روشنی را دنبال می کرد، تبلیغات را برای گسترش بابیت جهت می داد. ناآگاهی عمومی مردم نیز در این ماجرا ناخواسته در خدمت این تبلیغات قرار می گرفت.
نمونه بارز این ناآگاهی عمومی در جمله ای که به قره العین نسبت داده اند به خوبی آشکار می شود: او در یکی از سخنرانیهایش گفته بود: «من مظهر فاطمه زهرا(س) هستم. بنابراین به هر چیزی نظر کنم پاک می شود.»(69 عده ای از مردم او را واقع مطهر می دانستند؛ یه همین سبب وی را طاهره قره العین می نامیدند.
قره العین در اول ذی القعده 1268 هجری قمری به دست عزیزخان، سردار سپاه ناصرالدین شاه در باغ ایلخانی اعدام شد.(7) پس از مرگ او، اندیشه بی حجابی زنان که یکی از برنامه های استعماری برای فرهنگ زدایی از ملل مسلمان بود، نه تنها ار بین نرفت بلکه با مدد انجمن های فراماسوی و شیفتگان غرب و منورالفکران تقویت شد. در همین دوران در کشورهای اسلامی نیز حرکت های گسترده ای آغاز گردید. در مصر اسماعیل اشا، در الجزایر نیروهای اشغالگر فرانسه، در ترکیه مصطفی کمال پاشا (آتاترک) و در افغانستان امان الله خان به تغییرات وسیعی در عرصه فرهنگ دست زدند.
در ایران هم رضاخان به اجرای سیاست های استعماری متعهد شد. او در مدت کوتاهی پس ار تاجگذاری به گسترش کانون ها و انجمن های بانوان همت گمارد. رضاخان به خوبی می دانست که این انجمن ها و کانون ها، محل مناسبی برای تبلیغ بی حجابی هستند. در سال 1314 کانونی به نام کانون بانوان در تهران تاسیس شد. در اسناد به جای مانده با صراحت کامل اعلام شده که این کمانون به ریاست شمس پهلوی و تحت نظارت وزارت معارف درتاریخ 22/2/1314 برای تحقق رفع حجاب تاسیس شده است.(8)
ریاست بعدی این کانون به صدیقه دولت آبادی، یکی از بهائیان دلباخته غرب داده شده است. او خواهر یحیی دولت آبادی، مشروطه خواه بابی ازلی معروف و نویسنده کتاب حیات یحیی، بود. دولت آبادی تحصیلاتش را در سوربن به پایان رساند و سال 1306 به ایران بازگشت. او از جمله زنانی بود که نه سال قبل از کشف رسمی حجاب، بی حجاب از خانه خارج شد و در محافل مردان شرکت می کرد.
وی آنچنان بر بی حجابی اصرار داشت که حتی در وصیت نامه اش نوشت: «زنانی را که با حجاب بر مزارم بیایند، نخواهم بخشید.»(9) صدیقه دولت آبادی ها، زندخت ها، فاطمه سیاح ها، ایرج میرزاها و تقی زاده ها همه و همه ادامه دهندگان مسیری بودند که قره العین آغازگر آن بود و رضاشاه کامل کننده آن!
پی نوشت ها:
1. رسول جعفریان، داستان حجاب در ایران پیش از انقلاب، ص 162
2. سینا واحد، قره العین در آمدی بر تاریخ بی حجابی در ایران، ص 13
3. همان، ص 17 و 12
4. همان، ص 21
5. مرکز بررسی اسناد تاریخی، تغییر لباس و کشف حجاب به روایت اسناد، ص 78
6. سینا واحد، همان، ص 38
7. همان، ص 38
8. تغییر لباس وکشف حجاب به روایت اسناد، سند شماره 189
9. رسول جعفریان، همان، ص 29
با تشکر از زهرا حاجی پور نویسنده مطلب