بهائیت در ایران برداشت از اسلام تایمز: ...اين نخستين رازي بود كه معاون وزير به دستور وزير به همفر گفت كه در كتابي گرد آمده بود. قرار شد راز ديگر را هنگامي به او بگویند كه كتاب دوم را مطالعه كند و از اطلاعات تازهاي از اوضاع ممالك اسلامي و نقاط ضعف و قوت آنها باخبر شود. اطلاعاتی مانند چگونگي انديشه و اعتقاد مسلمانان شيعه و سني...
فرقه سازي و جلوه دادن آن به عنوان جنبشهاي اجتماعي، يكي از حربههايی بوده كه انگلستان در دوران تسلط خود بر بخش عظيمي از جغرافياي جهان، براي تقويت این سلطه از آن بهره برد. اين حركت در مناطق مختلف داراي اشكال گوناگون بود و به فراخور شرايط محيطي و آداب و رسوم و سنن مردم بومي اجرا ميشده است. از آن نمونه است: وهابيگري، قادیانیگری، بابیت، بهائیت و... . در این نوشتار سعی شده است، نقش انگلیس در شکلگیری و پیشبرد فرقه ضاله "وهابیت" بررسی شود.
عموماً مورخان، دخالت انگليس در كشور ما را از زمان جنگ ايران با انگليس در هرات ميدانند كه به شكست ايران و از دست دادن هرات انجاميد اما در كتاب خاطرات همفر، دخالت انگليس در ايران، پيش از اين تاريخ در عصر صفويه به صراحت آمده است.
بر اساس اعترافات همفر، عامل اطلاعاتي انگليس در ممالك اسلامي، كه ما را به مقصود نزديك ميكند و ضمناً از دقت و دورانديشي فوقالعاده وزارت مستعمرات انگلستان پرده برميدارد، متوجه می شویم:
وي در سال 1710م/1123ق/1188ش كه تقريباً دوازده سال پيش از انقراض سلسله صفويه (1135 ق يعني درست سه قرن پيش) از سوي وزارت مستعمرات انگلستان مأمور جاسوسي در كشورهاي مصر، عراق، ايران، حجاز، استانبول (مركز خلافت عثماني) ميشود، تا اطلاعات كافي به منظور جستجوي راههاي در هم شكستن اتحاد مسلمانان و نفوذ استعمار در ممالك اسلامي به دست آورد. همزمان با او 9 نفر جاسوس ديگر از بهترين و ورزيدهترين مأموران وزارت مستعمرات، اينگونه مأموريتها را بر عهده داشتند و در راه فراهم ساختن موجبات تسلط استعماري انگليس و تحكيم مواضع آن دولت در نقاط استعمار شده فعاليت ميكردند.
اعتبار مالي كافي در اختيار اين هيئتها قرار داشت و به نقشههاي دقيق و اطلاعات دست اول مجهز بودند، از جمله فهرستي كامل از نام وزرا، فرمانروايان، مأموران عاليرتبه، علما و رؤساي قبايل به آنها داده شده بود.
براي اينكه دقيقاً به فعاليتهاي جاسوسي و استعماري دولت انگليس در ممالك تحت استعمار آن و ديگر ممالك آشنا شويم، به چند نكته اشاره ميشود:
1ـ انگلستان وزارتي به نام "وزارت مستعمرات انگلستان" در سه قرن پيش با برنامهها و نقشههاي منظم و اطلاعات كافي از ممالك اسلامي داشت.
2ـ همفر، از آغاز اشتغال در اين وزارتخانه وظيفه خود را به خوبي انجام داد به ويژه مأموريت رسيدگي به امور "شركت هند شرقي" كه ظاهراً بازرگاني و در باطن جاسوسي بود، در آن وزارتخانه موقعيت خوبي داشت.
3ـ به گفته وي، دولت انگليس خيالش از هندوستان و چين، به لحاظ تضادهاي داخلي و اختلافات قبيلهاي و قومي و مذهبي، آسوده بود و مراقب بود كه آنان بيدار نشوند، و همچنان در جهل و تفرقه و فقر و بيماري بسر برند و براي اين كار برنامههاي دقيقي تهيه شده بود.
اما در دو كشور عثماني و ايران، با وجود ضعف حکومت های آنها انگلستان از نتايج این ضعف به سود خود مطمئن نبود. این امر به دلايلي بود از جمله: نفوذ معنوي اسلام و اينكه اسلام دين زندگي و سيادت و آزادگي است و پيروان راستين اسلام، به آساني تن به اسارت و بندگي نميدهند، هوشياري و دورانديشي و تحريكات حكومتها در اين دو كشور و نيز علماي اسلام مانند مفتيان "الازهر" در مصر و مراجع تشيع در ايران و عراق که هر كدام مانع بزرگي در برابر مقاصد استعماري انگلستان بودند، به خصوص كه علما در مردم نفوذ فراوان داشتند و حكومتها و مردم براي آنان احترام قائل بودند.
4ـ همفر بارها از تشكيل كنفرانسهايي براي در هم شكستن نيروهاي مسلمين و ايجاد نفاق و تفرقه در ميان آنها سخن ميگويد كه شايد بتوانند مسيحيت را در كشورهاي اسلامي ـ همان طور كه در اسپانيا رخ داد ـ رواج دهند. اما بنا به اعتراف آنها ريشههاي درخت تناوري ـ يعني درخت اسلام ـ را كه از شرق تا غرب كره زمين امتداد دارد به آساني نميتوان قطع كرد و گفتند: در عين حال، بايد به هر قيمتي شده، اين دشواريها را تحمل كنيم، زيرا آيين مسيحيت در صورتي پيروز خواهد شد كه در سراسر عالم انتشار يابد.
5ـ پس از برگشت وي به لندن و بازگويي نتايج مأموريتش، معاون وزارت مستعمرات به وي ميگويد: موضوع مهم براي تو در مأموريت آينده دو نكته است: يافتن نقاط ضعف مسلمانان و ايجاد تفرقه بين آنان.
6ـ بار ديگر او را به لندن فراخواندند تا وزير به او بگويد: همانگونه كه كميسيون مخصوص امور مستعمرات، ابراز عقيده كرده است بايد شما را از دو راز مهم باخبر سازم كه در مأموريتهاي آينده شما فوقالعاده سودمند و مؤثر خواهد بود. به گفته همفر: وزير، مرا به يكي از اتاقهاي وزارتخانه برد، عدهاي در اطراف ميز گردي نشسته بودند كه عبارت بودند از :1ـ شبيه امپراتوري عثماني كه به زبان تركي صحبت ميكرد 2ـ شبيه شيخالاسلام قسطنطنيه (استانبول) 3ـ شبيه پادشاه ايران 4ـ شبيه عالمي شيعي مذهب در دربار ايران 5ـ شبيه مرجع تقليد شيعيان در نجف.
سه نفر اخير به فارسي و انگليسي صحبت ميكردند كه همراه آنان مترجم و منشي بود و منشيان قبلاً با آن اشخاص، تماس داشته و آنان را از اطلاعات رسيده توسط جاسوسان از پنج تن اصلي مقيم استانبول، تهران و نجف كاملاً باخبر كرده بودند.
معاون گفت: اين پنج نفر در قالب شخصيتهاي اصلي خود رفتهاند تا آشكار شود مقامات مذكور چگونه ميانديشند و سؤالاتي كه از آنها ميشد 70 درصد با انديشه شخصيتهاي اصلي، هماهنگ بود. آنگاه نمونههايي را ياد ميكند.
اين نخستين رازي بود كه معاون وزير به دستور وزير به همفر گفت كه در كتابي گرد آمده بود. قرار شد راز ديگر را هنگامي به او بگویند كه كتاب دوم را مطالعه كند و از اطلاعات تازهاي از اوضاع ممالك اسلامي و نقاط ضعف و قوت آنها باخبر شود. اطلاعاتی مانند چگونگي انديشه و اعتقاد مسلمانان شيعه و سني در مسائل گوناگون، علل عقبماندگي ملتهاي مسلمان و ... در اين كتاب نقاط ضعف مسلمين عبارت بودند از:
1ـ اختلافات شيعه و سني و فرمانروايان و مردم و حكومتهاي عثماني و ايران و اختلافات عشاير و سوءتفاهمهای علما و عمال حكومت.
2ـ ناداني و بيسوادي عمومي.
3ـ جمود فكري و تعصب.
4ـ بياعتنايي به زندگي مادي.
5ـ استبداد و ستم حكومتها.
6ـ ناامني و نبود راههاي ارتباط.
7ـ فقدان بهداشت عمومي و درمان.
8ـ ويراني شهرها و نبود سيستم آبياري.
9ـ هرج و مرج در ادارات دولتي و نبود قانون.
10ـ اقتصاد ناسالم.
11ـ فقدان ارتش منظم.
12ـ تحقير زنان.
13ـ آلودگي شهرها و روستاها.
در اين كتاب، پس از برشمردن نقاط ضعف به اين حقيقت اشاره ميكند كه آيين اسلام ابداً با اين كمبودها هماهنگي ندارد و آنگاه مزاياي اسلام را هم در13 مورد برميشمارد. سپس در فصل ديگري به نقاط قوت اسلام و علل پيشرفت مسلمانان در 23 امر ميپردازد كه آخرين آنها ارجگزاري بسيار به قرآن و حديث و لزوم پيروي و بكار بستن آنها است. آنگاه توصيههايي را براي گسترش آن نقاط ضعف بیان میکند از جمله دامن زدن به اختلافات مذهبي و نگه داشتن مسلمين در جهل و بيخبري و فقر و قحطي و ويراني.
در فصل ديگر، 23 توصيه در نابود ساختن عوامل و اسباب قوت و نيرومندي مسلمانان و ناتوان كردن آنان عرضه ميكند از قبيل تشديد تعصبات قومي و قبيلهاي و مذهبي، ترويج شرابخواري، ايجاد تزلزل در عقيده مسلمانان به جهاد با كفار، بر هم زدن رابطه دوستي ميان عالمان دين و مردم، معرفي اسلام به دين اختلاف و آشوب و هرج و مرج و مانند اينها.
پس از آن، معاون وزارت مستعمرات از راز دوم كه به همفر وعده داده بودند پرده برداشت و آن موافقتنامه 14مادهاي بود كه مقامات بلندپايه انگليس به تصويب رسانده بودند. از آن جمله در ماده 6 آمده بود: تبليغ عقايد و مذاهب ساختگي، در مناطق اسلامي، با برنامهريزي آگاهانه و منظم.
مهمترين كار همفر در عراق و ايران كه با قدرداني و سپاس وزارت مستعمرات همراه بود، آشنايي او در بصره با "محمد بن عبدالوهاب"، مؤسس مسلك وهابيت و آماده ساختن او براي گسترش اين مسلك بود.
همفر، نخست سفر خود را از استانبول، مركز خلافت عثماني و با آشنايي با زبان تركي و عربي ویادگیری نماز و احكام اسلام از روحاني اهل تسننی به نام "شيخ احمد افندي" آغاز كرد و پس از دو سال توقف در استانبول به لندن فرا خوانده شد. پس از شش ماه توقف در لندن و ازدواج، مأمور رفتن به عراق شد. او براي اولين بار در بصره با ايرانيها و مذهب تشيع آشنا شد و از آنان زبان فارسي را آموخت.
در این شهر با جواني عرب زبان به نام "محمد بن عبدالوهاب" برخورد كه به سه زبان تركي، فارسي و عربي آشنا بود. اين جوان روحانی بسيار جاهطلب، بلندپرواز و بينهايت عصباني مزاج بود.
همفر، گفتگوهاي خود را با محمد آغاز كرد و از كوشش خود براي نفوذ وي در افكار و آماده ساختن او براي ادعاي جديدش، در چند جاي اين كتاب به تفصيل بيان كرد و گفت: «هدف من از اين بحثها ايجاد فكر رهبري و پيشوايي در شخصيت محمد بود.» به همين خاطر به دروغ، خواب نديدهاي را بازگو کرد سپس او را به اصفهان فرستاد تا با عقايد و آداب شيعيان كاملاً آشنا شود. در اصفهان نيز با جاسوسان ديگر انگليس برخورد کرد و آنان هم به نوبة خود به شکلگیری افكار او كمك شايانی كردند.
همفر، در جايي ديگر از خاطرات خود، دستور وزارت مستعمرات را درباره كار محمد بن عبدالوهاب، در شش ماده برميشمرد، از جمله:
1ـ تكفير همه مسلماناني كه به مذهب او نگرويدهاند.
2ـ در صورت امكان، انهدام كعبه به بهانه اينكه هنوز نشانههايي از بتپرستي در آن به جاي مانده است.
3ـ ويران كردن بارگاهها و مقابر و زيارتگاههاي مسلمانان در همه جا.
همفر پس از بازگشت به بصره براي بار دوم، با خبر شد كه محمد بن عبدالوهاب راهي "نجد" در عربستان شده است، او نيز عازم آنجا شد و محمد را در ادعاي خودش ياري داد.
حال، اگر گفتههاي همفر درست باشد، بايد اذعان كرد كه وي بزرگترين شالوده را براي ايجاد اختلاف ريشهاي (يعني اختلاف در حد كفر و ايمان) در جامعه اسلامي ريخته است تا مسلمانان نه تنها در چند مذهب شناخته شده و بر سر مسائلي از قبيل خلافت و امامت يا در مسائل فقهي فرعي مانند وضو و نماز و حج، با هم اختلاف داشته باشند بلكه در اصل اسلام نیز با هم درگير شوند.
اكنون نيز وهابيت (كه خود را "سلفي" يعني پيرو سلف صالح پيش از پيدايش مذاهب و به قول خودشان "بدعت مذاهب" ميداند) همة مسلمانان غیر از خود را گمراه، بدعت گذار و غالباً كافر ميدانند. از اين رو مفتي آنان به طور رسمي به كفر و جواز كشتن شيعيان، فتوا ميدهد.
از ديرباز، وهابيت با رژيم سعودي همدست و هماهنگ بوده و هستند و همواره از كمكهاي مالي و سياسي و حمايتهاي همه جانبه آنها برخوردار بوده است.
بنا به گفته همفر، محمد بن سعود، سرسلسله اين نظام، يكي از عمال انگليس بوده و اصولاً اين نظام به خاطر ياري رساندن و همكاري با محمد بن عبدالوهاب به وجود آمده است و هماهنگ با آن ادامه دارد. سياست و حكومت از آن خاندان سعودي است كه حتي نام خود را جزء نام كشورشان كردهاند (عربستان سعودي) و امر ديانت و فتوا و رياست كلية شئون ديني، از آن خاندان محمد بن عبدالوهاب به نام "آل الشيخ" است.
اين نظام، همواره مورد حمايت انگليس (و در سالهاي اخير امريكا) بوده است و اولين ضربه را به خلافت عثماني(كه به هر حال، پشتوانه محكمي براي اسلام بود) زد و عربستان را با كمك انگليس از قلمرو خلافت بيرون آورد.
ناگفته نماند كه محمد بن عبدالوهاب از نوشتهها و نوآوريهاي "ابن تيميه" بهره فراوان برده و عنوان سلفي را از وی گرفته است. با اين تفاوت كه ابن تيميه پيروان مذاهب را تكفير نميكرد و آنها را بدعتگذار و گمراه ميدانست اما محمد بن عبدالوهاب اين گمراهي را نسبت به برخي از فرقههاي اسلامي مانند شيعيان و صوفيان، به حد كفر و شرك رسانيده است.
به هر حال، نقش وهابيت در شبه قاره هند و آسياي ميانه و افريقا و حتي در مصر و سوريه و اردن آشكار است. دولت سعودي با سرمايه نامحدود نفتي و تأسيس دانشگاهها و مدارس و حوزههاي علميه در داخل و خارج، به آموزش و تربيت هزاران استاد و دانشجو براي انتشار مسلك وهابيت (يا سلفيگري) سعي بليغ دارد كه نمونه بارز آن، پديده شوم "طالبان" در پاكستان و افغانستان است و تنها دولت سعودي و يكي از امارات خليج فارس، رژيم طالبان را (كه از ميان رفت ولي به مسلك خود ادامه ميدهند) به رسميت شناختند.