کارشناس برنامه، طی سخنان خود اظهار داشت: «عدم اطمینان از پایبندی پیروان و عدم ایمان متکی به استدلال، موجب شده است که رهبران و سران همهی عقاید مذهبی و غیرمذهبی، نه تنها طرح هر نوع ایدئولوژی دیگری را برنتابند، بلکه دستوراتی برای نابودی این عقاید و اساساً هر نوع تفکری ارائه کنند؛ مثل سوزاندن کتابها و آثار و مرتد خواندن کسانی که عقاید خودشان را تغییر دهند».[1]
بهائیان، بیپایه و اساس بودن عقاید ادیان را، سبب برخورد ایشان با مخالفین معرفی میکنند و این در حالی است که رهبران فرقهی بهائی، در زمینهی برخورد و حکم به قطع ارتباط با مخالفین، گوی سبقت را از پیروان سایر ادیان ربودهاند؛ چرا که ایشان، به علاوهی آن که پیروان خود را از همنشینی با دگراندیشان منع میکنند [2]، جبههگیریهای سرسختانهای نیز در مقابل مخالفین خود داشتهاند.
با مشاهدهی سخنان رهبران فرقهی بهائی، درمییابیم که ایشان نه تنها در مقابل عقاید مخالف خود روی خوش نشان نداده و ایدئولوژی مخالف خود را برنمیتابند؛ بلکه حتی رهبرشان (که بهائیان آن را منادی وحدت ادیان معرفی میکنند) حکم به برخورد با مخالفین خود را میدهد: «أنتُم یا أحِباءالله کُونُوا سحاب الفَضل لِمَن آمَنَ بِاللهِ و آیاتِه و عَذابُ المَحتُوم لِمَن کَفَرَ بِالله و أمرِه [3]؛ ای بهائیان! بر مؤمنین به خدا (بهاءالله) و آیاتش (کلام او)، اَبر رحمت و بر منکرین و مخالفین، عذاب حتمی باشید» و یا در جایی دیگر، پیروان خود را اینگونه بر علیه مخالفینش میشوراند: «کُن کَشُعلَةِ النَّار لِأعدائِی و کُوثَرِ البَقاء لِأحِبائی [4]؛ بر دشمنانم شعلهی آتش باش و برای دوستانم، کوثر بقاء».
حال که بهائیان قصد دارند فرقهی خود را در برخورد با ایدئولوژی دگراندیشان مستثنی کنند، جای این پرسش باقی میماند که علت این موضعگیریهای تند رهبر فرقهی بهائی، در برخورد با مخالفین، چه بوده است!؟ و به راستی، اگر ایمان بهائیت متکی به استدلال است، علت این قطع رابطه و ابراز خشونت چیست!؟
پینوشت:
[1]. شبکه تلویزیونی آئین بهائی، نام برنامه: صدو نود، عنوان برنامه: ایمان غیر متکی به استدلال، دلیل ارتداد.
[2]. اشراق خاوری، مائده آسمانی، بیجا: مؤسسه ملّی مطبوعات امری، 129 بدیع، مطلب 53، ص 38.
[3]. حسینعلی نوری، مجموعه الواح مبارکه، لانگنهاین آلمان: لجنه نشر آثار امری به لسان فارسی و عربی، چ 1، 137 بدیع، ص 216.
[4]. افنان مهری، نفحات فضل، کانادا: مؤسسه معارف بهائی، 144 بدیع، ص 16.