چرا تحرکات بهائیت قابل اغماض نیست؟

جمعه, 29 ارديبهشت 1396 17:00 نوشته شده توسط  اندازه قلم کاهش اندازه قلم کاهش اندازه قلم افزایش اندازه قلم افزایش اندازه قلم

بهائیت در ایران : این مطلب توسط آقای محمدحسین خوش مسلک نوشته شده است .

ارتباط بهائیت با استعمارگران یا روابط جاسوسی آنان با معاندان اسلام وایران، موضوعی است که بارها به واسطه مصادیق مختلف مورد واکاوی قرار گرفته است. این نوشتار در نظر دارد از زاویهای متفاوت دلیل به جا بودنِ حساسیت بر این فرقه تشکیلاتی را با رویکرد ارتباط دوستانه آن با دولت غاصب اسرائیل، اثبات نماید. شاید کلمه« اثبات» برای منتج شدن به چنین نتیجهای نامأنوس به نظر آید اما با رسیدن به انتهای متن، وجه تسمیه برگزیدن این کلمه به خوبی روشن خواهد شد. 

ارتباط دوستانه بهائیت با اسرائیل و در حقیقت جریان صهیونیسم، ریشهای دارد به قدمت تاریخ تاسیس هر دوی آنها، هرچند پرداختن به ارتباط تنگاتنگ و همسوی اسرائیل و بهائیت، با وجود نمونههای حائز اهمیت معاصر، خود گویای به هم پیوستگی این فرقه با رژیم به غایت غاصب صهیونیستی است، لیکن سابقه عمیق تاریخی این مسئله بر اعتبار سخن افزوده و خط بطلانی خواهد بود بر برخی دلیل تراشیهای بهائیان در رابطه با تبرئه سرانشان.

از بُعد ریشهای پس از اشاره به اسرائیل و بهائیت، بلافاصله با جبههگیری بهائیانی مواجه میشویم که این ارتباط را صرفا مکانی (جغرافیایی) دانسته و علت را تصمیم شاه ایران و تبعید از سوی خود ایرانیان میدانند. حال آنکه حقیقتا چنین نیست. با مروری بر حقیقت تاریخی این تبعید، ادعای خلاف واقع بهائیت نمایان خواهد شد.

حادثهای که به عنوان نقطه عطف رهبری این تشکیلات محسوب میشود، ماجرای ترور ناموفق ناصرالدین شاه توسط بابیان است. طی این واقعه، حسینعلی نوری، (اولین سرکرده بهائیت که خود را بهاءا.... نامیده بود) نیز به عنوان یکی از عوامل اصلی دستگیر شده و قاعدتا در انتظار اشد مجازات بود اما پس از چهارماه از زندان آزاد شد. هر چند بهائیان معتقدند آزادی نوری در پی اثبات بیگناهی وی بوده است. اما این ادعا با توجه به اعدام دیگر هم ترازن و موارد مشابه بابی که در آن جریان مورد عفو واقع نشدند، امری است بعید به تأیید تمام منابع، از جمله کتاب مورد تأیید بهائیان،« تاریخ نبیل زرندی» وی مورد حمایت کامل کنسول روسیه بود ودر حقیقت همین اقدامات سفارت روسیه در حمایت از حسینعلی نوری، موجبات آزادی وی را فراهم آورد. ضمن اینکه در صورت صحتِ ادعای اثبات بی گناهی، دیگر نیازی به تبعید نبود، در حالی که آزادی وی مشروط بر ترک ایران ظرف مدت یک ماه صورت پذیرفت. پس تا اینجا در می یابیم که تمایل اصلی حکومت ایران، صدور حکم اعدام وی بود که به ناچار با تبعید، جایگزین شد.

پس از آزادی، به دلیل ارتباط صمیمانه حسینعلی با سفیر روس، از او دعوت شد به روسیه سفر کند، اما وی شخصا رفتن به عراق را ترجیح داده و با همراهی مأموری از روسیه برای حفاظت کامل از گزند دشمنانش (!) به قلمرو عثمانی وارد شد. در حقیقت، فساد و آشوب بابیان – که همان بهائیان آینده بودند- کار را به جایی رسانده بود که برای حکومت، رفتن آنان به آغوش روسیه، عثمانی یا هر جای دیگر تفاوتی نداشت؛ پس انتخاب حسینعلی نوری با توجه به برنامهای که برای آینده داشت، کاملا آگاهانه بوده است.

با ورود به عراق، بهائیان عملا تحت امر حکومت عثمانی درآمدند اما از آنجایی که خشت اول و بن مایه این اجتماع، ناروا بنا نهاده شده و فتنهگری و هرج و مرج با آن عجین بود، به سبب درگیریهای فراوان این جریان در عراق، حکومت این بار حسینعلی و اطرافیانش را از بغداد به استانبول، ادرنه و پس از آن به «عکا» تبعید کرد. حسینعلی نوری در عکا درگذشت و پسرش برسرجانشینی که به ایجاد انشعاب در فرقه انجامید، در نهایت زعامت امور بهائیان را به دست گرفت.

هبهی عثمانی به استعمار

همانگونه که اشاره شد، با صدور فرمان عثمانی درآگوست 1868 میلادی حسینعلی به همراه خانواده و اطرافیانش به عکا تبعید شدند. عکا از شهرهای مهم فلسطین اشغالی، واقع در قسمت شمالی این کشور ودر کرانه مدیترانه است. مطابق شواهد تاریخی، این ناحیه از جمله مناطقی بود که رژیم اشغالگر صهیونیستی، گسترش تصرف خود را با خرید زمینهایی از آنجا و «حیفا» ( شهر مهمی در نزدیکی عکا) آغاز کرد.

هر چند تأسیس دولت نامشروع اسرائیل در سال 1948 میلادی یعنی زمان عباس افندی صورت پذیرفت، اما مقدماتش بازمیگردد به سالها پیش از آن. سایههایی از ارتباطات پشت پرده و بعضا آشکار این فرقه با اشغالگران را میتوان در مژدهی حسینعلی نوری به «تجمع و عزتیابی یهود در ارض موعود» ملاحظه نمود، چیزی که بعدها به عنوان اهرمی تبلیغی در رسانههای غربی منعکس گردید. پس از حسینعلی نوری، عباس افندی نیز ارتباطات دوستانه خود را با پایهگذاران رژیم صهیونیستی حفظ کرده و سالها پیش از شکل گیری اسرائیل غاصب، اصطلاحا پیشگوییهایی در این زمینه ارائه داده بود که در ادامه، به نمونههایی از آن شاره خواهد شد.

«اینجا فلسطین است، اراضی مقدسه است. عنقریب، قوم یهود به این اراضی بازگشت خواهند نمود، سلطنت داوودی و حشمت سلیمانی خواهند یافت. این از مواعید صریحه الهیه است وشک و تردید ندارد. قوم یهود، عزیز میشود .... و تمامی این اراضی بایر، آباد و دایر خواهد شد. تمام پراکندگان یهود جمع میشوند و این اراضی، مرکز صنایع و بدایع خواهد شد، آباد و پرجمعیت میشود و تردیدی درآن نیست.» 

«روزی آید اسرائیل، نومید در ظل ربالجنود در ارض مقدسه سر و سامان یابد و از اقالیم بعیده توجه به صهیون فرمایند. ذلیلان عزیز گردند و مستمندان توانگر شوند... ستایش تو را که اسباب سرور حاصل شد.... اسرائیل عنقریب جلیل گردد و این پریشانی به جمع مبدل شود.... پرتوهدایت بر اسرائیل زد تا از ارضهای دور با نهایت سرور به ارض مقدس ورود یابند. »

یا در جای دیگر خطاب به کلیمیان میگوید:« چقدر صدمه از رومانیان و مسلمانان وغیره دیدید[!] بالاخره تمام وعود انبیا را در حق خود محقق دیدید. عنقریب به شماها افتخار کنند که ما هم نژاد کلیمی هستیم و به امر مبارک مؤمن شدهایم باید بسیار مسرور باشید که در یوم ظهور[ ظهور بهائیت] به تربت مقدسه مشرف گشتید و در ارض مقدس فلسطین در ظل رایت ربالجنود وارد میشوید.... من از شما بسیار راضی هستم.» 

همانطور که این سخنان و مدارک زیادی از دیدارهای پیاپی سران بهائیان با پایهگذاران حرکت اشغالگرانهی صهیونیست نظیر« بنزوی» خاندان «روچیلد» و .... گواه آن است. ارتباط آنان چیزی ورای روابط با فرزندان تبعیدشدگانی در حاشیه بود، به طوری که بهائیت درآن روزهای پرتلاطم نفوذ اسرائیل، نقشی میدانی و کاتالیزورگرانه را در راستای مقاصد رژیم صهیونیستی، برعهده داشت. ماجرای اعطای نشان انگلیسی« شوالیه» به عباس افندی در پی خوش خدمتی به اشغالگران و در نهایت حضور سران صهیونیستی در مراسم تدفین وی نیز بر کسی پوشیده نیست. 

«شوقی افندی » نوه مقطوعالنسل عباس افندی نیز خودباختگی به صهیونیسم را به عنوان میراث پدرانش نیکو داشته و طی نامهای به رئیس کمیته بررسی مسئله فلسطین اذعان داشت :« تنها یهودیان هستند که علاقه آنها نسبت به فلسطین تا اندازهای قابل قیاس با علاقهی بهائیان به این کشور است: زیرا که در اورشلیم، بقایای معبد مقدسشان قرار داشته و در تاریخ قدیم، آن شهر مرکز مؤسسات مذهبی و سیاسی آنان بوده است...» 

وابستگی بهائیت به اسرائیل آنقدر مشهود است که شوقی با اینکه اسلام را کاملا منسوخ میداند، برای پایداری یهود صهیونیستی این گونه دعا میکند:« الهی اجعل بنی اسرائیل عزیزا و اجمع شملهم فی الارض المقدسه: خداوندا، بنی اسرائیل را عزیز گردان و جماعت آنها را در ارض مقدس [فلسطین] جمع گردان.» 

گرم شدن بازار بهائیت پس از اشغال فلسطین

پس از تأسیس دولت نامشروع اسرائیل نیز با وجود اهمیت زیاد اراضی منطقه برای صهیونیستها، بهائیت از تسهیلات و امتیازهای ویژهای از جمله معافیت از پرداخت عوارض، گمرک و مالیات در فلسطین برخوردار بود. شوقی ، بخشی دیگر از نتایج همبستگی دیرین با صهیون را در پیامی ، این چنین به بهائیان اعلام داشته:

«...مصداق وعده الهی به ابنای خلیل و ورّاث کلیم، ظاهر و باهر، و دولت اسرائیل در ارض اقدس، مستقر و به استقلال و اصالت آیین «بهائی» مُقِر، و به ثبت عقدنامه بهائی و معافیت کافه موقوفات « بهائی در عکا و جبل کرمل و لوازم ضروریه بنای مرقد باب« ار رسوم» یعنی عوارض و مالیات« دولت» و اقرار به رسمیت ایام تعطیلی بهائیان، موفق و مؤید « شده است.» در کنار تمام این تسهیلات صهیونیستی، شوقی نیز در نوشتهای که درآن علل تأسیس« بیت العدل» (بالاترین مرکز تصمیم گیری بهائیت) را برمیشمارد، اولین دلیل را« پیدایش ملت مستقل اسرائیل و تاسیس حکومتی از طرف آن ملت» و اولین وظیفه آن را «ایجاد روابط با اولیای حکومت اسرائیل» بیان میدارد!

صمیمیت گسترده میان اسرائیل و قاطبه بهائیان، ضمن دیدار با نخست وزیر این دولت جعلی،« بن گوریون» در نشریه رسمی محفل ملی بهائیان به این شکل تشریح شده است: « با نهایت افتخار و مسرت، بسط و گسترش روابط بهائیت با اولیای امور دولت اسرائیل را به اطلاع بهائیان میرسانیم و در ملاقات با بن گوریون ، احساسات صمیمانه بهائیان را برای پیشرفت دولت مزبور به او نمودند و او در جواب گفته است: از ابتدای تأسیس حکومت اسرائیل، بهائیان همواره روابط صمیمانه با دولت اسرائیل داشتهاند. »

در همین چهارچوب، اسرائیل امکانات ویژهای در اختیار این فرقه ضاله قرار داد که شوقی در پیام آوریل 1954 میلادی(1333 هجری شمسی) به گوشهای از آن این چنین اشاره می کند: « شعبات محافل روحانیه ملیه جزائر بریتانیا و ایران و کانادا و استرالیا بر طبق قوانین و مقررات جاریه در اسرائیل، تأسیس و از طرف اولیای کشوری آن دولت، رسما به سِمَت جامعههای دیانتی شناخته شده و به آنان اجازه و اختیار داده شده است که در هر نقطه از کشور اسرائیل، اموال غیرمنقول را بلامانع به نمایندگی از طرف محافل متبوعه خویش ثبت نمایند.» 

همچنین:« موقوفات بهائی در ارض اقدس، از رسومات دولتی معاف و این معافیت بعدا شامل بیت مبارک حضرت عبدالبهاء و مسافرخانه شرقی و غربی نیز گردید.... عقدنامه بهائی به رسمیت شناخته شد. وزارت ادیان ،قصر مزرعه را تسلیم نمود و وزارت معارف اسرائیل ایام متبرکه بهائی را به رسمیت شناخت.» 

هر چند صهیونیستهای متعصب، هیچگاه به واقع، بهائیت را به عنوان یک دین نپذیرفتند، اما به جهت مطامع مشترک با این تشکیلات، همواره آن را در انظار عمومی ستوده و تا جای ممکن امکانات نشر و توسعه این فرقه را، به ویژه در دیگر کشورها فراهم آوردند. حتی پس از عباس افندی، شوقی به کمک دادگاههای اسرائیل توانست مخالفانش را سرکوب و زمینهایشان را غصب نماید. در حرکتی نمادین ،« بن زوی» (رئیس جمهور وقت اسرائیل) نیز ضمن دیدار از اماکن بهائی و شوقی، به تمجید از تشکیلات و اذعان به همکاری متقابل آنان با یکدیگر پرداخت:« امید است مرکز جهانی بهائی در اسرائیل بتواند در ترقی و تعالی مملکت و سعادت اهالی، مستمرا متزایدا مؤثر واقع شود.... بهائیان هموار به روابط صمیمانه  با دولت و بلدیه [=شهرداری] حیفا داشتهاند. »

این ستایشهای ظاهرسازانه از جانب دولت غاصب اسرائیل، موردپسند و استفاده عناصر بهائیت در کتب زیادی از جمله« قرن بدیع» قرار گرفته است. شاید عجیب به نظر برسد که امروزه اکثر بهائیان، وجود چنین اسناد مبرهنی را نادیده گرفته و با فرافکنی، حقیقت را کتمان می کنند اما با عنایت به حس تنفر جهانیان نسبت به اسرائیل- که ورای مرزهای اسلام و خاورمیانه بوده و معلول جنایات این رژیم در حق مردم بی گناه میباشد- تشکیلات بهائیت مایل است دست سران خود در کاسه مشترک با اسرائیل را کتمان کرده و ارتباط با این رژیم را انکار نماید.

در یک نگاه اجمالی، حمایتهای پیشینهدار دو جریان صهیونیسم و بهائیت را میتوان ذیل عناوین زیر دستهبندی نمود:

1-ارتباط سران دو جریان پیش از تشکیل دولت اسرائیل.

2-پیوند عمیق شوقی و سران صهیونیست.

3-پشتیبانی دادگاه های اسرائیل از شوقی.

4-حمایت مالی بهائیت از اسرائیل در جنگ آنان با اعراب، بدون هیچ اشاره ای به لزوم صلح.

5-ابراز تنفر ناگهانی از جنگ، پس از شکست اسرائیل در نبرد رمضان. 

6-پوشش تبلیغاتی رسانه های اسرائیل از بهائیت و اماکن منتسب به تشکیلات.

7-چاپ وارسال نشریات بهائی از طریق مختلف همچون مرسولات بیت العدل، جذب توریست و ....

موارد فوق ، تنها گوشهای از شواهد مرتبط با همبستگی ویژه و منحصر به فرد تشکیلات  بهائیت و رژیم صهیونیستی را در برمیگیرد. آنچه در این نوشتار مدنظر ماست ، بررسی ارتباط و علل حساسیت نظام جمهوری اسلامی ایران بر فعالیت تشکیلات بهائیت در عصر معاصر است. این امر، طالب زاویهای متمایز، در نگرش به مسئله میباشد. نهایتا پس از مرگ شوقی، مرکز اصلی تشکیلات با توجه به منافعی که برای هر دو جریان داشت، در حیفا تشکیل شد. بیشک، هر آنچه این رژیم با چنین حمایتی اجازه احداث آن را در قلب کشورش صادر کرده باشد، برایش سودمند خواهد بود. مدیران وعناصر بهائی فعال در این ساختمان( که مهمترین مرکز اداری تشکیلات بهائیت است) ، جدای از کمکهای مالی به رژیم نسلکش، جنایتگر و غاصب صهیونیستی که مصداق بارز تقابل با صلح عمومی و آشتی ملی بوده، بنابر گفته خود فرقه، صیانت بهائیان واداره امور را نیز به عنوان یکی از وظایف اصلیشان برعهده دارند. 

در واقع، صیانت که مترادف است با حراست، به مفهوم نظارت و جمعآوری اطلاعات تمام بهائیان جهان میباشد به عبارت دیگر، لازمهی حراست و صیانت از سوی نهادهای امنیتی، کسب خبر از زیر مجموعههای خود در تمام لایههای گوناگون زندگی، اعم از خانوادگی، شغلی، علایق شخصی، موقعیت اجتماعی، وضعیت معیشتی، ارتباطات خانوادگی و .... است. نهایتا تمام این اطلاعات که به دلیل تعامل با غیربهائیان، بسیار گستردهتر از محدوده خود بهائیان است- از طریق سرویسهای امنیتی موجود در تشکیلات، یعنی مشاورین قارهای، مساعدین و در نهایت اعضای دارالتبلیغ در حیفا، تجمیع شده و در اختیار بیتالعدل قرار میگیرد! 

به این ترتیب، هنگامی که بهائیان ایران مشمول چنین حراستی شوند، شبکه عظیمی از اطلاعات ایرانیان به اسرائیل ارسال خواهد شد. نظر به ارتباط تنگاتنگ بهائیان با سران رژیم صهیونیستی و نظارت اسرائیل بر بیت العدل به عنوان مرکزی واقع در کشور موردِ حکومتشان، هیچ ضمانتی برای عدم دسترسی این رژیم به اطلاعات مورد اشاره وجود ندارد؛ اطلاعاتی که حتی در سادهترین و بیاهمیتترین حالت ممکن، نشرشان به هر کشوری جرم محسوب میشود، چه رسد که این کشور، متخاصمترین جریان با جمهوری اسلامی ایران باشد. به بیان دیگر، انتقال اطلاعات شهروندان یک کشور به کشوری دیگر، مصداق بارز جاسوسی است، ضمن اینکه اسرائیل با دراختیار داشتن آنها، نه تنها این طیف از جامعه ایران بلکه تمام دوستان ،آشنایان، معاشران و نهادهای مرتبط با آنها را نیز رصد میکند.

تمام این حساسیتها یک طرف، رفتار دوگانه اسرائیل نسبت به ایجاد امکانات مؤید بهائیت به شرط عدم تبلیغ در اسرائیل، روی دیگر سکه این تشکیلات تقلبی است. اسناد مختلفی در رابطه با غیرقانونی بودن تبلیغ بهائیت به شهروندان اسرائیلی، نه تنها در خود اسرائیل بلکه در هر جای دیگری از جهان نیز موجود است که در ادامه به برخی از آنها اشاره میکنیم. 

«وقتی شما میفهمید که شخصی که با وی در ارتباط هستید اسرائیلی است، میتوانید ارتباط دوستان خود را با وی ادامه دهید اما نباید او را در مورد امر بهائی، تبلیغ نمایید. اگر وی قبلا و از طریق دیگری به امر مبارک علاقهمند شده و به دنبال یافتن اطلاعات بیشتری است، شما باید وی را به دفاتر مرکز جهانی بهائی در حیفا ارجاع دهید.... بهائیان، امر بهائی را در اسرائیل تبلیغ نمیکنند. به همین صورت نیز، امر بهائی برای اسرائیلیهایی که در خارج از این کشور زندگی میکنند و تمایل به بازگشت به اسرائیل دارند، تبلیغ نمیشود. زمانی که اسرائیلیها در مورد امر مبارک سؤال میکنند، به صورتی انجام شود که صرفا اطلاعات صحیحی داده شود، و نه اینکه تمایل بیشتری در آنان به امر مبارک ایجاد کند.» «در مورد خودداری از تبلیغ در کشور اسرائیل، موضوع، بسیار ساده و روشن است.... از تبلیغ خودداری نمایید.» 

در حقیقت رژیم صهیونیستی ،هرگز بهائیت را به عنوان یک دین به رسمیت نشناخته و آن را تنها تشکیلاتی میداند که به علت فایده ابزاریاش برای این دولت، قابل توجه است. همچنان که بناهای به اصطلاح مذهبی فرقه را با عنوان اماکن توریستی به جهانیان معرفی میکند. میتوان گفت: بهائیت اگر تابع اسرائیل هم نباشد، همکار و شریک این دولت غاصب است که به مثابه «کالت» در قالب فرقهای به اصطلاح دینی، شعبههای خود را در کشورهای مختلف مستقر کرده و شبکه جهان شمول عملیات عظیم مالی آن به شدت استتار میشود. این شراکت و امتیازهای دو طرفه، موجب شده بهائیت با هدف بقا و به هر قیمتی، در طول تاریخ هم صدا با اسرائیل پیش برود؛ در حالی که اسرائیل از زمان تاسیس تاکنون در پی غصب کشورهای مختلف بوده وتشت رسوایی کودک کشی و جنایاتش از همان سالهای آغازین، نقش بر زمین شده بود.

مشاهده شد که پیوند بهائیان با کانونهای بانفوذ یهودی، از آغاز شکل گیری بهائیت تا به امروز، تداومی پایدار داشته و علیرغم ادعای این فرقه مبنی بر صلح طلبی و نشر نوع دوستی، اکنون با گذشت بیش از 170 سال، نه تنها تغییر مثبتی در زمینه عدالت و صلح در زمین، رخ نداده بلکه دامنه ظلم و استکبار، به مراتب از گذشته وسیعتر شده است. این در حالی است که مقر بهائیت نیز در مرکز ظلم و فتنه شناخته شده جهان، یعنی اسرائیل واقع است و بیتالعدل از بزرگترین حامیان آن به شمار می رود. مسئله این است که چرا بهائیان در این زمینه حتی به احکام خود هم احترام نگذاشته و با توجه به حساسیت ایرانیان بر اقدامات تبلیغی فرقه، همچنان به فعالیتهای غیرقانونی خود ادامه میدهند؟ این امر بنا به احکام بهائیان در این زمینه که میگوید« براحدی جائز نه که ارتکاب نماید امری را که مخالف رأی رؤسای مملکت باشند.» یا«احبای الهی را کاری به اختلاف و اتفاق اولیای امور، نه ابدا چنین اذکار را حتی بر زبان نباید برانند.» هیچ توجیهی ندارد جز اینکه منافع تشکیلات با اسرائیل پیوند خورده و چیزی جدا از پایبندیهای ایدئولوژیک میباشد.

موضوع بهائیت و حساسیت روی اقدامات تشکیلاتی آن، از جمله مسائلی است که برخوردهای ناشی از آن، موجب شده جمهوری اسلامی بارها از سوی مجامع مدعی حقوق بشر، به بدگمانی بی دلیل نسبت به این فرقه متهم شود. برخی از دلایل این برخوردها و حساسیت ها دراین مجال مطرح شد، اینک با توجه به مدارک مذکور، با شیوهای استدلالی به زبان ریاضی، علت منطقی نگاه گمانانگیز موجود نسبت به بهائیات را باردیگر تبیین مینماییم تا مدعیان اندیشه را مجالی بر عیب جویی باقی نماند.

همانطور که مشاهده میشود، در این شیوه، از قیاس منطقی بهره گرفته شده که استدلالی است از جزء به کل.در این شیوه از استدلال، اگر مقدم درست باشد، امکان وجود تالی نادرست، غیر ممکن بوده و اثبات، کامل است. به زبان ساده« اگر سه گزاره داشته باشیم که صحت دومی را بر اساس اولی تعیین کنیم و همچنین صحت سومی را بر اساس دومی معین سازیم، در نتیجه طبق قیاس، قادر خواهیم بود صحت سومی را براساس اولی به دست آوریم.» بنابراین، از ارتباط میان روابط مثبت اسرائیل و بهائیت، توام با ارتباط معاندانه اسرائیل وایران، حساسیت بجا و منطقی نظام جمهوری اسلامی به بهائیت کاملا روشن و معقول خواهد بود.

در پایان ، لازم به ذکر است که اسرائیل اگر چه خود میداند قدرت رویارویی با جمهوری اسلامی ایران را ندارد اما سرانش دشمنی را در سخنان تهدیدآمیز خود بارها به اثبات رساندهاند. جدیدترین نمونه این امر، اظهارات «موتی آلموز» سخنگوی ارتش رژیم صهیونیستی است که چندی پیش مدعی شد: «ایران باید از نبردهای قبلی اسرائیل درباره قدرت ارتش آن درس بگیرد.» 

فلذا طبیعی است جمهوری اسلامی ایران نسبت به تشکیلاتی که نه فقط ابنیهی تاریخی یا مذهبی آن، بلکه مهمترین مرکز اداری و فعالش نیز در اسرائیل و تحت حمایت آن است، حساس بوده و از هرگونه اشراف اطلاعاتی برشهروندان ایرانی از جانب چنین تشکیلاتی جلوگیری به عمل آورد. با التفات به جملهای معروف از« روحیه ماکسول» همسر سومین سرکرده بهائیان، عمق اهداف مشترک این دوجریان آشکار شده و ظرفیت دفاعی برای بهائیت و اقدامات تشکیلاتی آن باقی نمیگذارد: «من ترجیح میدهم که جوانترین ادیان[بهائیت] از تازهترین کشورهای جهان[اسرائیل] نشو ونما نماید و در حقیقت، باید گفت آینده ما[ یعنی بهائیت و اسرائیل] چون حلقههای زنجیر به هم پیوسته است.» 

خواندن 1395 دفعه
این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)

معرفی رهبران بهائیت

  • زرین تاج قزوینی

     

    زرین تاج قزوینی (فاطمه یا ام السلمه) مشهور به طاهره قُرهالعَین یا طاهره بَرَغانی (زاده 1228 قمری برابر با 1823 میلادی در قزوین - درگذشته 1268 قمری برابر با 1850 میلادی).

     

    ادامه مطلب...
  • شوقي افندي

    شوقي افندي ملقب به شوقي رباني (1314-1377/1336ش) فرزند ارشد دختر عبدالبهاء بود که بنا به وصيت وي، در رساله اي موسوم به الواح و وصايا به جانشيني وي منصوب شده بود.

    ادامه مطلب...
  • علی محمد باب

    علی محمد باب شیرازی، موسس بابیت است. او شاگرد سید کاظم رشتی بود که با بهره گیری از افکار شیخیه، ادعای بابیت، امامت، خدایی و … کرد و در آخر توبه نامه نوشت و خود را هیچ دانست.

    ادامه مطلب...
  • سید کاظم رشتی

    سيد كاظم رشتي بن سيد قاسم بن سيدحبيب از سادات حسيني مدينه ، زبده ترين شاگرد شيخ احمد احسائي بود که پس از مرگ شيخ رهبري  شيخيه را برعهده گرفت.

    ادامه مطلب...
  • عباس افندی (عبدالبهاء)

    عباس افندي (1260-1340) ملقب به عبدالبهاء، پسر ارشد ميرزا حسينعلي است و نزد بهائيان جانشين وي محسوب مي گردد.

    ادامه مطلب...

مبارزان با بهائیت

cache/resized/ccaca808332350bd352314a8e6bdb7dd.jpg
یکی از حوادث مهم زندگی آیت الله بروجردی تقارن سال
cache/resized/a2c88199bdee2998adc4f97d46fdb662.jpg
ملا محمد سعید بارفروشی معروف به سعید العلما یکی