از جمله مهمترین دلایلی که بهائیان بر لزوم استمرار سلسهی انبیاء پس از پیامبر اسلام ارائه میکنند، وجود تغییر و تحول در احوال بشر است که نیاز به استمرار رسالت را ضروری میسازد. همچنان که یکی از مبلّغان بهائی میگوید: «چون بشر دگرگون میشود حقایق او هم دگرگون میگردد و از آن جایی که حقایق او تغییر مییابد، روابط ضروری منبعث از آن حقایق نیز تبدیل میجوید، از اینرو دین یا شریعت که روابط ضروری منبعث از حقایق نوع بشر است، نیازمند تجدد و تحول میگردد».[1]
اما آیا این دلیل با دین مبین اسلام سازگاری دارد و به تعبیری، آیا این دلیل نیاز به نسخ اسلام و آمدن دین جدیدی را ضروری میسازد؟ پاسخ ما به دو دلیل منفی است.
اول: شریعت اسلام از ویژگیهای خاصی (نظیر: اعتدلال در تشریع؛ وجود ملاکهای واقعی برای احکام (که مبتنی بر مصالح و مفاسد است)؛ اعتبار عقل در کنار نقل؛ جامعیت در قانونگذاری و از همه مهمتر وجود ولایت و امامت معصومین (علیهم السلام) پس از پیامبر اسلام (صلّی الله علیه و آله) به عنوان حافظان دین)، برخوردار است. این ویژگیها موجب شده تا اسلام به عنوان دینی جهانشمول و زوالناپذیر باقی بماند.
لذاست که مصونیت دین مبین اسلام از زوال، در قرآن بارها مورد تأکید قرار گرفته است؛ همچنان که میخوانیم: «تَبارَکَ الَّذي نَزَّلَ الْفُرْقانَ عَلي عَبْدِهِ لِيَکُونَ لِلْعالَمينَ نَذيراً [فرقان/1]؛ زوال ناپذیر و پُر برکت است کسی که قرآن را بر بندهاش نازل کرد تا بیم دهنده جهانیان باشد». و یا در آیهای دیگر میخوانیم: «... لا رَطْبٍ وَ لا يابِسٍ إِلاَّ في کِتابٍ مُبينٍ [انعام/59]؛ هیچ تر و خشکی نیست مگر اینکه در کتاب مبین موجود است».
همچنین در روایتی از امام صادق (علیه السلام)، در خصوص عدم اختصاص قرآن به مردم و زمان معینی میخوانیم: «لَم ینزل (القرآن) لِزَمانٍ دُونَ زَمان و لا لِناسٍ دُونَ ناس و لِذلِکَ فَفی کُلِّ زمان جَدید و عِندَ کُلِّ ناس غض [2]؛ قرآن کریم برای یک زمان معین و مردم معین نازل نشده است بلکه برای همهی زمانها و همهی مردم است به خاطر همین در هر زمانی نو و تازه است».
دوم: نیاز انسان به احکام متناسب با تحولات بشری نیز از منظر شارع مقدس، در شریعت اسلام پیشبینی گردیده و در کنار ثبوت اصول فطری که قابل تغییر نیستند [3]؛ فروع آن بر اساس همان اصول ثابت و به حسب اقتضای هر زمان و شرایط، قابل تغییر است.
بنابراین با در نظر داشتن جامعیت اسلام و با توجه به نصوص قطعی آن، هرگز نیازی به شریعتی جدید نبوده و حلال و حرام آن، دائمی خواهند بود. همچنان که در روایات میخوانیم: «حَلالُ مُحمَّد حَلالٌ إلی یَومِ القِیامه و حَرامُهُ حَرامٌ إلی یَوم القیامه [4]؛ حلال حضرت محمّد (صلّی الله علیه و آله) حلال است تا روز قیامت و حرامش حرام است تا روز قیامت».
پینوشت:
[1]. علاءالدین قدس جورابچی، بهاءالله موعود کتابهای آسمانی، نسخهی الکترونیکی، ص 21.
[2]. شیخ طوسی، الامالی، بیجا: دار الثقافة، ١٤١٤ ق، صص 581-580؛ شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا، (تصحیح و تعلیق شیخ حسین اعلمی)، بیروت: مؤسسهی اعلمی، 1404 ق، ص 239.
[3]. «فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّينِ حَنيفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها لا تَبْديلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِکَ الدِّينُ الْقَيِّمُ... [روم/30]؛ پس روی خود را متوجّه آیین خالص پروردگار کن! این فطرتی است که خداوند ، انسانها را بر آن آفریده دگرگونی در آفرینش الهی نیست این است آیین استوار...».
[4]. کلینی، الکافی، (ترجمه سیدجواد مصطفوی)، تهران: دارالکتب الاسلامیه، 1365 ش، ج 1، ص 58.