شيخ احمد احسایی و مرحوم صاحب جواهر(ره)

دوشنبه, 02 بهمن 1396 08:53 نوشته شده توسط  اندازه قلم کاهش اندازه قلم کاهش اندازه قلم افزایش اندازه قلم افزایش اندازه قلم

بهائیت در ایران : شيخ احمد احسائي اگرچه معروف به زهد است و حاجي سبزواري در شأن او گفته است که علم او در مقابل علماي اصفهان نمودي نکرد ولي در زهد بي نظير بود.

 

ازحکايت هائي که عليه شيخ احمدنگاشته شده است ماجراي شيخ با مرحوم صاحب جواهر است :
«(شيخ احمد احسائي) مي گفته است كه من قطع به احاديث دارم و از نفس حديث براي من قطع ميشود كه كلام امام است و حاجت به رجال و عنوان ندارم... مجملاً در وقتي از اوقات شيخ احمد به نجف رفت. شيخ محمد حسن صاحب جواهرالكلام اگرچه فن او منحصر به فقه بود ليكن در محاجه و مجادله يد طولايي داشت، به نحوي كه غلبه بر او در غايت اشكال بود. پس شيخ محمدحسن خواست كه اين سخن را مكشوف كند كه شيخ احمد از نفس عبارت مي تواند كه قطع كند كه اين كلام امام است يا نه، پس شيخ محمد حسن ـ رحمةالله عليه ـ حديثي جعل كرد و كلمات مغلقه در آن مندرج ساخت كه مفردات آن در نهايت حسن و مركبات آن بيحاصل بود و آن حديث مجعول را در كاغذي نوشت، آن ورق را كهنه كرد از ماليدن و بالاي دود و غبار نگه داشت. پس آن را به نزد شيخ احمد برد و گفت: «حديثي پيدا كرده ام شما ببينيد كه آن حديث است يا نه و آيا معني آن چيست؟» شيخ احمد آن را گرفت و مطالعه نمود و به شيخ محمد حسن گفت كه اين حديث كلام امام است. پس آن را توجيهات بسيار كرد. پس شيخ محمدحسن آن ورقه را گرفت و بيرون رفت. و آن را پاره كرد!...».( 1)
سيد جلال الدين آشتياني ضمن اشاره به موقعيت شيخ احمد در اصفهان مي نويسد: «شيخ احمد احسائي اگرچه معروف به زهد است و حاجي سبزواري در شأن او گفته است که علم او در مقابل علماي اصفهان نمودي نکرد ولي در زهد بي نظير بود. ليکن از نحوه رفتار او معلوم مي شود که مرد دنياطلب و مريدباز بوده است و همچنين هواي نفس و توغل در دنيا او را به دنبال رياست برانگيخت در شهرهاي مختلف مسافرت نمود و آراء عجيب و غريب از خود ظاهر ساخت و حب نفس او را وادار کرد که در علم فلسفه و عرفان بدون تخصص و ديدن استاد وارد شود ( 2)
تبصره
براي رعايت انصاف بايد اين نکته نيز مورد تذکر قرار گيرد که
  برخي ازعلما نيز نسبت به شيخ احمد احسائي نظر منفي نداشته و براي وي منزلتي نيز قائل بودند که از آن ميان ميتوان به افرادي نظير كاشف الغطاء اشاره کرد او در باره شيخ أحمد احسائي مي نويسد:
« اختلاف مردم درباره شيخ احمد بين کسانی  است ،  که او را غالي( 3) دانسته و کساني که
  او را از آنهائي که شأني براي ائمه قائل نيستند ميدانند ، ميان آنها که قائل به رکنبت اويند و کساني که قائل به کافر بودن اويند اما ميانه روي بهترين کار است و حق آنست که او مردي از بزرگان علماء وعرفاء اماميه است ،آنگونه که ما ازمعاصرين او که مورد وثوق ما بوده و او را ديده اند ، شنيده ايم وي در نهايت ورع و زهد و پرتلاش در عبادت بوده است » .( 4)
برخي ديگر از علما نيز مانند مرحوم
  ميرزا محمدباقر خوانساري تفصيل داده و شيخ را از شيخيه جدا دانسته اند نظر وي  درباره شيخ احمد أحسائي چنين است :
 برترين حکيمان متأله و زبان عرفاء و سخنوران ، برگزيدة روزگار ، و فيلسوف عصر ،آگاه  به أسرار مباني و معاني ، شيخ ما أحمد بن الشيخ زين الدين بن الشيخ ابراهيم الأحسائي البحراني...( 5)
صاحب روضات
  درباره پيروان فرقه شيخيه نظر بسيار نامساعدي داشته است زيرا آنگاه که درباره شيخ رجب برسي نوشته است ، رويه او و اتباعش را به خاطر تأويل، شديداً خلاف اسلام خوانده و شيخيه را به لحاظ تأويل، اتباع شيخ رجب تلقي کرده است.
وی تداوم راه شيخ رجب را صريحاً در شيخيه و پشت سريه مي داند. که درحقيقت: «آلت معطله تأويل هستند
  و هم في الحقيقة أعمهوناو در باره شیخیه می نویسد :
 پيروان اين جماعت که آلت معطله تاويل هستند در اين اواخر پيدا شدند و در حقيقت از بسياري از غلاة تندتر رفته اند... نام ايشان شيخيه و پشت سريه است و اين کلمه از لغات فارسي است که آنرا بشيخ احمدبن زين الدين احسائي منسوب داشته اند و علت آن اينست که ايشان نماز جماعت را در پائين پاي حرم حسيني ميخوانند بخلاف منکرين خود يعني فقهاء آن بقعه مبارکه که در بالاي سر نماز مي خوانند و ببالاسري مشهورند، اين طايفه بمنزله نصاري هستند که درباره عيسي غلو کرده بتثليث قائل شده اند. شيخيه نيابت خاصه و بابيت حضرت حجة عجل اللّه تعالي فرجه را براي خود قائل هستند ( 6).
البته
  مرتضي مدرس چهاردهي، شيخ را نيز مشمول اين جملات دانسته و در اين باره مينويسد : درحقيقت فتواي مرحوم ميرزا محمدباقر خوانساري درباره مرحوم شيخ احمد و شيخيه است که او را از جرگه ساير شيعيان جدا ساخته، و در رديف غلات قرار داده است.( 7)
پی نوشت :
 1. قصص العلماء، ، ميرزا محمد تنكابنى، تهران، انتشارات علميه اسلاميه ، ص54
 2. بهائیان سید محمد باقر نجفی ص  90  به نقل از  شرح رسالة المشاعر ملاصدرا، ص29
 3 . آنانکه درباره ائمه غلو کرده و ايشان را تا حد الوهيت بالا ميبرند
 4. سيد محمد حسين حسينى جلالى‏ ، فهرس ‏التراث، ج‏2 انتشارات دليل ما  ، قم 1380، ص: 119
5.روضات الجنات1 : 88
89 .
6. روضات الجنات»، ج3، ص342
 7.شيخيگري و بابيگري»، ص65
 

خواندن 1383 دفعه
این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)

معرفی رهبران بهائیت

  • زرین تاج قزوینی

     

    زرین تاج قزوینی (فاطمه یا ام السلمه) مشهور به طاهره قُرهالعَین یا طاهره بَرَغانی (زاده 1228 قمری برابر با 1823 میلادی در قزوین - درگذشته 1268 قمری برابر با 1850 میلادی).

     

    ادامه مطلب...
  • شوقي افندي

    شوقي افندي ملقب به شوقي رباني (1314-1377/1336ش) فرزند ارشد دختر عبدالبهاء بود که بنا به وصيت وي، در رساله اي موسوم به الواح و وصايا به جانشيني وي منصوب شده بود.

    ادامه مطلب...
  • علی محمد باب

    علی محمد باب شیرازی، موسس بابیت است. او شاگرد سید کاظم رشتی بود که با بهره گیری از افکار شیخیه، ادعای بابیت، امامت، خدایی و … کرد و در آخر توبه نامه نوشت و خود را هیچ دانست.

    ادامه مطلب...
  • سید کاظم رشتی

    سيد كاظم رشتي بن سيد قاسم بن سيدحبيب از سادات حسيني مدينه ، زبده ترين شاگرد شيخ احمد احسائي بود که پس از مرگ شيخ رهبري  شيخيه را برعهده گرفت.

    ادامه مطلب...
  • عباس افندی (عبدالبهاء)

    عباس افندي (1260-1340) ملقب به عبدالبهاء، پسر ارشد ميرزا حسينعلي است و نزد بهائيان جانشين وي محسوب مي گردد.

    ادامه مطلب...

مبارزان با بهائیت

cache/resized/ccaca808332350bd352314a8e6bdb7dd.jpg
یکی از حوادث مهم زندگی آیت الله بروجردی تقارن سال
cache/resized/a2c88199bdee2998adc4f97d46fdb662.jpg
ملا محمد سعید بارفروشی معروف به سعید العلما یکی