حسینعلی نوری در شرح ایام تبعید خود تصریح میکند که اگر برادرش به عنوان "مصدر امر" اجازهی مراجعت نمیداد، هیچگاه بازنمیگشت: «قسم به خدا که این مهاجرتم را خیال مراجعت نبود و مسافرتم را اُمید مواصلت نه... باری، تا آنکه از "مصدر امر" حکم رجوع (بازگشت) صادر شد و لابداًً تسلیم نمودم و راجع شدم».[1]
اما در بررسی این رویکرد مدعی پیامبری بهائیت میبایست گفت:
اولاً: حسینعلی نوری که بعدها مدعی شد در زندان تهران و پیش از تبعید به عراق به او وحی نازل شده [2]، دیگر چه توجیهی برای پیشکاری صبح ازل و اطاعت از او به عنوان مصدر امر داشت؟! آیا اینکه پس از تبعید به عراق، خود را پیشکار صبحازل میخواند و در عین حال به او خیانت میکرد و در آخر هم به فحاشی نسبت به برادر روی آورد [3]، حکایت از دورویی جنابش ندارد؟!
ثانیاً: آیا اینکه حسینعلی نوری مدعی شد که اگر برادرش اجازهی بازگشت نمیداد، هیچگاه میان پیروان بازنمیگشت، به معنای منسد کردن راه (به اصطلاح) حق نیست؟! مگر نه حسینعلی نوری ادعای نزول وحی به خود و نسخ آیین بیان را داشت، اما آیا وظیفهی ابلاغ (به اصطلاح) وحی نازلهی خود به مردم را نداشت؟!
بنابراین ماجرای تعبید حسینعلی نوری به سلیمانیه و رفتار دوگانه و همراه با نیرنگ او، خود حکایت از عدم حقانیتش دارد.
پینوشت:
1- حسینعلی نوری، ایقان، هوفمایم آلمان: مؤسسهی ملّی مطبوعات بهائی آلمان، 1998 م، چاپ اول، صص 167-166.
2- ر.ک: حسینعلی نوری، لوح خطاب به شیخ محمّدتقی نجفی اصفهانی،کانادا: مؤسسهی معارف بهائی، 2001 م، ص 16.
3- ر.ک: فاضل مازندرانی، اسرارالآثار، بیجا: مؤسسهی ملّی مطبوعات امری، 129 بدیع، ج 5، ص 346.