پیامبرخواندهی بهائیت "ادب" را لباس منتخب خود دانسته که به واسطهی آن پیروانش را میپوشاند: «اَلْاَدَبُ قَمِیصی بِهِ زَینَّا هَیاکِلَ عِبَادِنَا الْمُقَرَّبِینَ(1)؛ ادب پیراهن من است که بر بندگان مقرب خود میپوشانم». وی در جایی دیگر، ادب را تا جایی مهم دانسته که عدم انسان بیادب را بر وجودش راجح میداند: «ادب از سجیه (خصلت) انسان است و به او از دونش (غیرش) ممتاز و هر نفسی كه به او فائز نشده البته عدمش بر وجودش رجحان داشته و دارد».(2)
اما در پاسخ به این ادعای پیشوای بهائیت، از بهائیان میپرسیم:
آیا گاو و گوساله خطاب کردن برادر خود (: صبح ازل)، نشان از ادب این مدعی پیامبری دارد؟!(3)یا اینکه وی تمامی مخالفین خود را حرامزاده و لایق آتش دانسته است؟!(4) یا هم اینکه او شیعیان را با تعابیری همچون «شیعه شنیعه» و «پستترین حزب و امّت» یاد کرده است؟!(5)شاید هم وحشی و قاتل خطاب کردن ترکزبانها و نحس خواندن مردم سوریه نشان بر ادب این مدعی پیامبری دارد!(6)
آری؛ در پایان بد نیست کلام خود را با نقل قولی از عبدالبهاء به پایان رسانیم: «دين اللّه فی الحقيقه عبارت از اَعمال است، عبارت از اَلفاظ (: گفتار) نيست. زيرا دين اللّه عبارت از علاج است؛ دانستن دواء ثمری ندارد بلکه استعمال دواء ثمر دارد. اگرطبيبی جميع اَدويه (داروها) را بداند امّا استعمال (مصرف) نکند چه فائده دارد ...».(7)
در پایان به عمق پیام مصرع ابتدای مطلب بدقت توجه کنید . اینکه ادب در(طلا یا جواهر) است و به هر کسی نمیرسد.
پینوشت:
1- یوسف قدیمی، گلزار تعالیم بهایی، نسخهی الکترونیکی، ص 25.
2-حسینعلی نوری، بدیع (در جواب اسئلهی قاضی)، نسخهی الکترونیکی، صص 203 و 204
3- اشراق خاوری، رحیق مختوم، نسخهی الکترونیکی، ج1 ،ص 553؛ حسینعلی نوری، بدیع، نسخهی الکترونیکی، ص 172.
4- عبدالحمید اشراق خاوری، مائده آسمانی، بیجا: مؤسسهی ملّی مطبوعات امری، 129 بدیع، ج 4، ص 355.
5- حسینعلی نوری، اشراقات (الواح مبارکه حضرت بهاءالله جلّ ذکره الأعلی شامل اشراقات و چند لوح دیگر، خط نستعلیق، افست از از چاپ سنگی، بیتا، ص 162-161 و 279.
6- اسدالله فاضل مازندرانی، اسرالآثار خصوصی، بیجا: مؤسسهی ملّی مطبوعات امری، 124 بدیع، ج 2، ص 154؛ فاضل مازندرانی، اسرار الآثار، بیجا: مؤسسهی ملّی مطبوعات امری، 129 بدیع، جلد 5، صفحه 200.
7- عباس افندی، خطابات، لانگنهاین آلمان: لجنه ملّی نشر آثار امری به زبانهای فارسی و عربی، 1921 م، چاپ اول، ج 1، ص 106-105.