سومین پیشوای بهائیت شوقی افندی، بهائیان را موظف به ابراز عقیده در هر شرایطی دانسته است: «سؤال ثالث در خصوص کتمان عقیده در نقاطی که بهائی غیرموجود معروض بودید. ( در نقاطی که بهائی وجود نداشته و میباید اعتقاد بهائی ابراز گردد پاسخ چیست ) جواب فرمودند کتمان عقیده، حتی در این مورد مذموم و مخالف مبادی این امر است».(1) جالب است بدانیم شوقی افندی، ممنوعیت کتمان عقیده، به عنوان یکی از باورهای بهائیت را تا جایی پیش برده که حتی ارتکاب آن را برای نجات جان اشخاص نیز ممنوع دانسته است.(2)
اما این رویکرد ولیامر بهائیت در حالیست که پیشوایان این فرقه، با تغییر نام تقیه به حکمت، پیروان خود را به کتمان عقیده سوق دادهاند؛ همچنان که میخوانیم: «در آثار و الواح أبهی به جای تقیّه، حکمت که اسم مصدر به معنای دانش است بغایت تکرار و تأکید مذکور گردید و مراد مراعات مقتضیات حال مخاطب و محیط و زمان و غیره است».(3)همچنین به نقل از پیامبرخواندهی این فرقه میخوانیم: «لَیسَ لِأحدٍ أن یَعترف بِهذا الأمر اَمامَ وجوهِ المُشرکین و المُعتدین (4)؛ بر کسی جایز نیست که به این امر (بهائیت) نزد مشرکین و معتدین (: بخوانید غیربهائیان) اعتراف کند». اما در بررسی این تناقض موجود میان سخنان پیشوایان بهائیت میپرسیم:
اولاً: چه تفاوتی میان تقیه با رعایت حکمت در عمل وجود دارد؟! آیا تقیه همان رعایت مقتضی حکمت برای حفظ جان افراد نیست؟!
ثانیاً: شوقی افندی با چه توجیهی حکم پیشوایان بهائی به رعایت حکمت را بدون هیچ استثنایی تحریم کرده، به طوری که گویا هیچوقت در بهائیت، کتمان عقیده وجود نداشته است؟! از اینرو، آیا میتوان نظریات و عملکرد پیشوایان بهائی در کتمان عقیده را نادیده گرفت و ادعای شوقی افندی را به عنوان باور واقعی بهائیان پذیرفت؟!
پینوشت:
1- عبدالحمید اشراق خاوری، گنجینه حدود و احکام، تهران: مؤسسهی ملّی مطبوعات امری، چاپ سوم، 128 بدیع، ص 459.
2- «دربارهی اینکه آیا صلاح است به خاطر نجات کسی، به غیرحقیقت سخنی گفته شود؟ حضرت ولی امرالله عقیده دارند، ما به هیچوجه، نباید بر خلاف حقیقت صحبتی بکنیم...»: منتخب آثار شوقی افندی، نمونه حیات بهایی، ص 9.
3- فاضل مازندرانی، اسرارالآثار، بیجا: مؤسسهی ملّی مطبوعات امری، 124 بدیع، ج 2، ص 170.
4- همان، ج 2، ص 171.