در یکی از این داستان سراییها، با عنوان «شرح حال شهادت زوج بهائی عاشق در روستای نوک»، پس از بیان وقایعی دردناک، ادعای زنده سوزاندن یک زوج بهائی را توسط ایرانیان مسلمان مطرح میکنند.(1)
اما در نقد و بررسی این رمان دلسوزانهی بهائیت، ذکر نکاتی را ضروری میدانیم:
اول: با بررسی شبکههای مجازی تبلیغی بهائیت، به نقل دو گزارش از ماجرای قتل این دو بهائی برخورد میکنیم؛ دو گزارشی که اختلافات فاحشی در آنها وجود دارد. اما با صرفنظر از این تناقضگوییها، از منبع دریافت گزارش دوم نمیتوان گذشت؛ چرا که کانال تبلیغی بهائیت مدعی شده پس از گذر سالیان مدید از این واقعه، نوهی این زوج بهائی پیدا شده و شرح ماوقع را به طور سوزناکتری با ارسال یک ایمیل ناشناس ذکر کرده است! اما مگر آن ایادی امری که این ماجرا را نقل کرده، از غیرخانوادهی زوج مقتول این جزئیات را شنیده بود که اینک بعد از سالها، نوهی آنها پیدا شود تا رُمانی دردناکتر بنویسد و بر مظلومیت بهائیان بیافزاید؟! آری؛ گویا تشکیلات بهائیت به اثرگذاری داستانسرایی اول خود پی برده که در مرتبهی دوم با لحنی دردناکتر، آن را بازسازی کرده است.
دوم: جالب است بدانیم تنها سند این داستان غمانگیز و پر از تناقض، در ابتدا یکی از ایادی امر بهائی و در ادامه یک ایمیل ناشناس به تشکیلات بهائیت بوده است! به عبارتی در حالی بهائیت شاهد خود را دُمش برمیشمارد که حتی استدلال منتقدین این فرقه به کتابهای دست اول بهائی را دروغ برمیشمارد!
سوم: در این مقاله تلاش شده تا (همچون فیلمهای ضد ایرانی هالیوود) در اِزای مظلوم نشان دادن بهائیان، مردم شریف ایران، ظالم و بیرحم جلوه داده شوند؛ همچنان که در واژه واژهی این داستان ساختگی، انسانیت ایرانیان مسلمان زیر سؤال رفته است!
چهارم: نویسندگان این داستان تخیلی، در حالی تلاش نمودند تا بهائیان را مقاومِ تا پای مرگ در راه عقیدهی خود جلوه دهند که پیشوای این فرقه (علیمحمد شیرازی)، به صرف خوردن یک سیلی از فرّاش حاکم فارس، تمامی ادعاها و اعتقاداتش را منکر شده است(3).
پنجم: در بخشی از این داستان ساختگی (برای خوب و خیرخواه نشان دادن چهرهی بهائیت) آمده که زوج بهائی، حتی در حین کشته شدن برای قاتلین خود دعا میکردند، حال آنکه رفتار بهاءالله با برادر خود صبح ازل و یا عبدالبهاء با برادرش محمدعلی و به فحش کشیدن یکدیگر بخاطر ریاست، گویای حقایق دیگری است.(4)
ششم: مبلّغین بهائی با این داستانهای ساختگی، سعی در مظلوم جلوه دادن خود دارند تا از سویی حس ترحم جهانیان را نسبت به خود برانگیزند و از سویی دیگر سرپوشی بر جنایات خود در طول تاریخ (نظیر ابرکوه (5)، قلعه طبرسی [6] و...) بگذارند.
آری؛ وقتی پیامبرخواندهی بهائیت به پیروانش دستور داده مظلوم بمانند [7]، دیگر چه انتظاری جز ساخت افسانههایی اینچنینی میتوان داشت؟!
پینوشت:
[1]. به نقل از کانالهای تبلیغی بهائیت؛ همچنین تلخیص و اقتباس از نوشتهی جناب آقای موهبت الله هائی، عندلیب شمارهی 13، زمستان 1363.
[2]. اشراق خاوری، تلخیص تاریخ نبیل زرندی، مؤسسه ملّی مطبوعات امری، بیتا، ص 129-132.
[3]. ر.ک: اشراق خاوری، مطالع الأنوار (تلخیص تاریخ نبیل زرندی)، مؤسسه ملّی مطبوعات امری، بیتا، صص 129-132.
[4]. ر.ک: حسینعلی نوری، بدیع، نسخهی خطی، ص 172؛ عباس افندی، مکاتیب، مطبعه العلمیه المصر: به همّت فرجالله زکی الکردی، 1330 ق، ج 1، ص 443-442 و 271.
[5]. خبرگزاری مهر تیتر مقاله: ابرکوه؛ بغض ملت ایران از بهائیت/ روايت خانوادهای كه قربانی كينه بهاييان شد، مورخ: 1392/6/10، کد خبر 2126873.
[6]. ر.ک: حاجی میرزا کاشانی، نقطة الکاف، به سعی و اهتمام ادوارد براون، انتشارات مطبعه بریل در لیدن از بلاد هلاند، 1910 م، ص 103.
[7]. اشراق خاوری، مائده آسمانی، بیجا: مؤسسهی ملّی مطبوعات امری، 129 بدیع، ج 4، صص 350-349.