....
ملحداني ديگر از بس حرص و آز
با همه اخلاق رذل و حال زار
با صنوف عيب و نقص و فرط جهل
دم زدند از مهدويت آشکار
گفت اول سيد ذکرم سپس
گفت باب حجتم در روزگار
پس بگفتا نائب خاصم چو ديد
شد به بعضي مردم نادان سوار
بعد از آن گفتا که من خود مهديم
قائميت يافت بر من انحصار
زان سپس بالا زد و گفتا به من
کرده حق امر نبوت واگذار
تا به آنجا رفت حرف ياوه اش
کز خدائي دم زد آن عاري ز عار
از براي ناصر الدين شه نوشت
توبه اش را با کمال انکسار
نقطه اولي گر اين نادان بود
جهل پس باشد ملاک اعتبار
از عبارات سخيفش در بيان
وانهمه اغلاط بي حد و شمار
و آنکه گويد بعد داود و زبور
بود موسي در مرور روزگار
من چه گويم هست ممکن امتحان
بهر آن کو هست حق را خواستار
دين اگر شد اذن دادن بهر زن
در زنا تا بلکه گردد باردار
اي دو صد لعنت بر اين آئين و دين
که از آن چون صاحبش آيد ببار
برگرفته از کتاب اشعار شيوا در رد بهائيت