علیمحمد باب در آثار ابتدایی خود مانند تفسیر أحسن القصص، علوم و معارفش را از جانب امام زمان (علیه السلام) معرفی مینمود: «اللهُ قَد قَدَّرَ أن یَخرُجَ ذلِکَ الکِتابَ فی تَفسیرِ أحسَنِ القَصَصِ مِن عِندِ مُحَمَّدِ بنِ الحَسَنِ... عَلی عَبدِهِ لِیَکُونَ حُجَّةَ اللهِ مِن عِندِ الذِّکرِ عَلَی العالَمینَ بَلیغاً (1)؛ خداوند مقدر کرده است که آن کتاب را در تفسیر بهترین قصهها (داستان حضرت یوسف علی نبینا و آله و علیه السلام) از نزد محمد بن الحسن (امام زمان (علیه السلام))... بر بنده اش (: باب) خارج سازد تا حجت خدا از نزد ذکر بر جهانیان به گونهای بلیغ باشد».
او در ادامه و در آثار بعدی خود مانند کتاب بیان، ادعای نزول آیات از طرف خداوند را مطرح کرده است: «و در هر زمان خداوند جل و عزّ، کتاب و حجتی برای خلق مقدر فرموده و میفرماید و در سنه 1270 از بعثت محمّد رسول الله، کتاب بیان را بیان و حجت را ذات حروف سبع (علیمحمد: هفت حرف دارد) قرار داد و ابواب دین را عدد نوزده واحد قرار داده...».(2)
اما در این بین، جالبترین ادعای او دربارهی منشأ علوم لدنیاش، خوابی است که آن را با افتخار تمام، در صحیفهی عدلیه تعریف نموده است. البته ادعای علیمحمد باب در رسیدن به علوم و معارف از طریق خواب نیز چندان هم بیسابقه نبوده و پیش از او شیخ احمد احسایی نیز مدعی دریافت علوم و معارف از طریق خواب برای خود شده بود.(3)
اما اکنون به ماجرای خواب علیمحمد باب میپردازیم: «... و بدانکه این ظهور آیات و مناجات و علوم لدنیه از نومی (خوابی) است که مشاهده نموده به آنکه دیده رأس مطهر جناب سیدالشهداء (علیه السلام) را مقطوع از جسد مطهر با رؤوس ذوی القربی و هفت جرعه دم (خون) از کمال حبّ، از دم (خون) آن شهید نوشیده و از برکت دم (خون) آن حضرت است که صدر آن به مثل این آیات متقنه و مناجات محکمه منشرح گشته، الحمدلله الّذی أشربنی دم حجّته... (شکر خدایی را که نوشید مرا از خون حجتش)».(4)
اما به راستی خوردن خون حجّت خدا، آن هم از سر بریدهی او چه برکت و لذّتی میتواند داشته باشد که علیمحمد باب را سر شوق آورده و خدا را از اینکه خون حجّتش را به او خورانده، شکر مینماید؟! البته بعید نیست تأویل چنین خوابی (بر فرض صداقت باب)، حکم علیمحمد باب به قتلعام شیعیان حضرت سیدالشهداء (علیه السلام) در زمان ادعای نسخ دین مبین اسلام توسط او باشد؛ همچنان که وی به پیروانش دستور داده است: «بر هر صاحب اقتداری ثابت بوده و هست من عندالله بر این که نگذارد در ارضِ خود (زمین)، غیر مؤمن به بیان را».(5)
وقایع بعد از اعلام بابیت و حتی بعد از آنکه حسینعلی نوری هم با ایده و مرام غلی محمد بهائیت را بنیان گذاشت نشان میدهد که اساسا یک روی جریان ضاله بابیت وبهائیت خشونت و کشتن انسانها بوده است . بدقت به وقایع تاریخی از بابیت توجه کنید .ترور محمد تقی برغانی ، وقایع خونین قلعه طبرسی ، وقایع خونین زنجان و نیریز تا برسد به ترورهای کمیته مجازات که با مدیریت حسینعلی نوری با ترور ناصرالدین شاه به اوج خود رسید و یا در دوران پهلوی وقایع روستای ابرقو تا اینکه برسد به دوران انقلاب به کشتار مردم انقلابی وشکنجه آنان در زندانها توسط سرکردگان بهائی تماما از طینت ترویج خشونت در بابیه و بهائیه بر علیه مخالفان با امر بها را دارد .
در یک کلام آئینی که دم از صلح ومحبت میزند در کارنامه خود جز کشتار و وخذف مخالفان خود آنهم به بدترین شکل را ندارد .
پینوشت:
1- علیمحمد شیرازی، تفسیر سوره یوسف، نسخه خطی، ص 1.
2- علیمحمد شیرازی، بیان عربی، انتشارات بابیان، ص 3.
3- ر.ک: محمد بن سلیمان تنکابنی، قصص العلماء، چاپ سنگی، 1296 ق، صص 38-37.
4- علیمحمد شیرازی، صحیفه عدلیه، نشر بابیه، ص 14.
5- علیمحمدباب، بیان فارسی، نسخهی الکترونیکی، ص 262.