نخستین نشانههای وابستگی
«چون جریان بدشت و شرح زشت کاریهای او به گوش محمدشاه رسید حکم به اعدام او داد و جمال مبارک گرفتار عناصر حکومت شد. در خلال همین احوال وی در دره گز خراسان بود و به نوشتهی آواره، در آنجا کارمندان و سرحدداران دولت روس به وی ارادتی شایان نشان داده، تصمیم گرفتند که پیش از اجرای حکم شاه، وی را از دست دولتیان بگیرند و به روسیه فرار دهند تا در سایهی عنایت ارباب زیست نماید.
ولی با درگذشت محمدشاه رفع خطر گردید و دریابیگی روس مسرور شد و میرزا حسینعلی توانست به تهران برگردد.»1
امیرکبیر هوشیار
پس از اعدام باب، بهاءالله داستان وصایت میرزا یحیی را بر سر زبانها انداخت و برادر جوانش را سپر بلای خود نمود تا از آسیب معاندین در امان بماند.
با این حال امیرکبیر آن رادمرد هوشمند میهنپرست، کم و بیش به نقش او در قضایای باب پی برد و اعلان داشت که میرزا حسینعلی تاکنون پنج کرور تومان (25/000/000 ریال = نیم برابر غرامت جنگهای ایران و روس) به خزانهی کشور ایران خسارت وارد آورده است. سپس او را از ایران به عراق تبعید کرد.2
داستان ترور شاه
«هنگامی که قضیهی سوء قصد اتفاق افتاد، بهاءالله در لواسان تشریف داشتند و میهمان صدراعظم بودند و خبر این حادثهی هائله در قریهی افجه به ایشان رسید … روز دیگر سواره به اردوی شاه که در نیاوران بود رفتند. در بین راه به سفارت روس که در زرگنده نزدیک نیاوران بود، رسیدند. …
در زرگنده میرزا مجید، شوهر همشیرهی مبارک، که در خدمت سفیر روس پرنس دالگوروکی سمت منشیگری داشت، آن را ملاقات و ایشان را به منزل خود که متصل به خانهی سفیر بود، دعوت و هدایت نمود.»
نکته جالب اینجاست که چگونه ممکن میشود که شخصی از افجه بخواهد به نیاوران برود و در میانهی راه به زرگنده برسد؟ در حالی که نیاوران بین راه افجه و زرگنده واقع است.
مسیر حرکت میرزا از افجه به نیاوران
احضار بهاء به دربار
«شاه از استماع این خبر غرق دریای تعجب و حیرت شد و معتمدین مخصوص به سفارت فرستاد … تا بهاءالله را از سفارت روس تحویل گرفته، به نزد شاه بیاورد.»
دروغ دیگر این جاست! زیرا اگر ایشان به منزل شوهر همشیرهاش رفته باشد، دیگر تعجب شاه معنا ندارد و نیز نباید مأمور به سفارت بفرستد. پس باید گفت پناهندگی میرزا به سفارت روس علت این شگفتی و رفتار شاه بوده است.
حمایت آشکار ارباب
«سفیر روس از تسلیم بهاءالله به نمایندگان شاه امتناع ورزید و از هیکل مبارک استدعا نمود که به خانهی صدراعظم تشریف ببرند؛
ضمناً از شخص وزیر به طور صریح و رسمی خواستار گردید ودیعهی پربهایی را که دولت روس به وی میسپارد، در حفظ و حراست آن بکوشد …
و کاغذی به صدراعظم نوشت که باید بهاءالله را از طرف من پذیرایی کنی و در حفظ این امانت بسیار کوشش نمایی و اگر آسیبی به بهاءالله برسد و حادثهای رخ دهد، شخص تو مسئول سفارت روس خواهی بود.»3
ادامهی اقدامات سفیر دل سوز
ولی این سفارش رسمی و کتبی در مقابل خشم شاه مؤثر نیفتاد و میرزا حسینعلی چند ماهی در زندان سیاهچال تهران محبوس گردید.
در این مدت سفیر روس از پای ننشست و به هر تدبیر توسل جست تا وی را رها سازد. در کتاب تلخیص تاریخ نبیل صفحه 667 اینگونه آورده شده است:
«قنسول روس … پیغامی شدید به صدراعظم فرستاد و از او خواست که با حضور نمایندهی قنسول روس و حکومت ایران تحقیقات کامل دربارهی بهاءالله به عمل آید.»
تبعید دوباره به عراق
و سرانجام به سبب جهد و پافشاری سفیر، او خلاصی یافت. لکن محکوم به تبعید به عراق گردید. در کتاب تلخیص تاریخ نبیل صفحه 674 مینویسد: «قنسول روس چون این خبر شنید از بهاءالله تقاضا کرد که به روسیه بروند و دولت روس از او پذیرایی خواهد کرد.»
ولی حکومت ایران وی را به عراق گسیل داشت و میرزا حسینعلی در سایهی سواران روسی و ایرانی خاک ایران را ترک گفت. خود او مینویسد:
«این مظلوم از ارض طاء به امر حضرت سلطان به عراق عرب توجه نمود و از سفارت ایران و روس هر دو ملتزم رکاب بودند.»4
صدور لوح در تشکر از امپراطور روس
و در سنین بعد در لوحی که به افتخار امپراتور روس نیکلاویچ الکساندر دوم نازل شده، آن وجود مبارک عمل سفیر را تقدیر و بیاناتی بدین مضمون میفرمایند:
«قوله جل جلاله: قَد نَصَرنی أحَدُ سُفَرائِکَ إذ کُنتُ فِی سِجنِ الطّاءِ تَحتَ السَّلاسِلِ وَ الأغلالِ. بِذلِکَ کَتَبَ اللهُ لَکَ مَقاماً لَم یَحُط بِهِ عِلمُ أحَدٍ إلا هُو»
پافشاری در استخلاص امانت دولت روس
«ایامی که این مظلوم در سجن اسیر سلاسل و اغلال بود سفیر دولت بهیه ایده الله تبارک و تعالی نهایت اهتمام در استخلاص این عبد مبذول داشت تا بالاخره در اثر پافشاری و مساعی موفور حضرت سفیر، استخلاص حاصل گردید.
اعلی حضرت امپراتور دولت بهیهی روس ایده الله تبارک و تعالی حفظ و حمایت خویش را فی سبیل الله! مبذول داشت.»5
شگفتی مورخ بهائی
«این مسئله خالی از اهمیت نیست که تمام هم زندانها و هم زنجیرهای آن گانهی آفاق طعمهی شمشیر قهر و غضب سلطانی شدند و خود آن حضرت با همهی شهرت و اهمیت، از حبس مستخلص گشت. اگرچه شاید دست قنسول روس بر نجات آن حضرت مددی داده.»6
توجیه سست
«و اگر گفته شود که اعمال و اقدامات سفیر، کاری شخصی و مثلاً به خاطر سفارش دخترش بوده، گوییم پس چرا خود سفیر مورد عنایت قرار نگرفته و پاداش خدمت او مقام امپراتور روس را بالا برده آن هم تا حدی که خود بهاء هم آن را نداند!
و سرانجام میتوان دریافت که جناب ایشان مبعوث از دربار روس بودهاند و سفیر هم نقش فرشتهی وحی را داشته.»7
استعمارگر پیر
«از طرف دیگر کلنل سرآرنولد باروز کِمبال که در آن اوقات سمت جنرال قنسولی دولت انگلستان را در بغداد حائز بود، چون علوّ مقامات بهاءالله را احساس نمود شرحی دوستانه به محضر انور معروض و به طوری که هیکل مبارک بنفسه الأقدس شهادت داده، قبول حمایت و تبعیت دولت متبوعهی خویش را به محضر مبارک پیشنهاد نمود و در تشرّف حضوری متعهد گردید که هر آن گاه بهاءالله مایل به مکاتبه با ملکهی ویکتوریا باشند، در ارسال اوراق به دربار انگلستان اقدام نماید. حتی معروض داشت حاضر است ترتیباتی فراهم کند که محل استقرار هیکل اقدس به هندوستان!
یا هر نقطهی دیگر که مورد نظر مبارک باشد، تبدیل یابد.»8
اقدام فرانسه
«نایب قنسول فرانسه که سابقهی دوستی با بهاءالله داشت محرمانه به حضور شتافت و به طوری که مأمورین ندانند چه مقصد دارد، یک ملاقات خصوصی در مدت نیم ساعت یا کمتر انجام داده، مرام خود را این قسم اظهار نمود که شما از تبعیت اسلام بیزاری جویید و خویش را تابع فرانسه گویید تا ما شما را تقویت نماییم.»9
در این جا مشخص است که منظور از ترک تبعیت اسلام، ترک تابعیت ایران است؛ زیرا مسلمانی منافاتی با تابعیت فرانسه ندارد. از سوی دیگر بهاءالله در آن تاریخ دیگر مسلمان نبود، چون در دشت بدشت اسلام نسخ شده بود!
حبس به خاطر قتل
پس از جدایی ازلیان و بهائیان، میرزا حسینعلی به عکا تبعید گردید و در آنجا ساکن شد. هنوز چند ماهی نگذشته بود که بهائیان، آن چند نفر ازلی را که دولت عثمانی در میانشان گذارده بود کشتند و به واسطهی این جنایت خونین، بهاء و پسرانش و برخی بهائیان تا چندی بازداشت و محبوس گردیدند.10
فرجام کار میرزا
میرزا حسینعلی همچنان در عکا بود تا به سال 1309 در دوم ذی القعده پس از بیست شبانه روز تب، اجل گریبانگیرش گردید و در سن 76 سالگی از دنیا رفت.
ادعاهای گوناگون
میرزا حسینعلی دعاوی چندی داشته که هر جا به تناسب موقع و مقام و شخص طرف خطاب، یکی از آنها را مدعی میشده.
گاهی خود را مصداق «من هیچم و کم ز هیچ هم بسیاری» میدانسته و زمانی پا از اریکهی الوهیت هم فراتر مینهاده و خویشتن را خدای خدایان و آفرینندهی پروردگاران میخوانده است و این بحث جالبی است که در مباحث آینده بدان خواهیم پرداخت.
ادامه این مقاله را در قسمت سوم مطالعه نمایید …