شاید بتوان اخراج سن مک گلن از بهائیت را با استدلال بالا سازگار دانست. به این معنی که بیتالعدل دوست ندارد سن مک گلن و افراد شبیه به او مشهور شوند و در آیین بهائی جایگاهی داشته باشند. آقای دکتر موژان مومن از بهائیان معروف و طرفدار بیتالعدل در مقالهای با نام «مرکزگریزی و ارتداد در جامعهی بهائی» که در شماره 3 سال 2007 مجله دین صفحات 187 – 209 به چاپ رسیده است، به 12 نفر از روشنفکران بهائی از جمله سن مک گلن، خوان کول، دنیس مک اوئن، اریک استتسن، کارن باکت، فردریک گلیشر حمله میکند و آنها را گروهی مینامد که به دلایل مختلف از جامعهی بهائی خارج شده یا دیگر خود را وابسته به مؤسسات بهائی نمیدانند. مومن با توجیهات مختلفی که دارد این 12 نفر را «مرتد» مینامد.
بلافاصله پس از درج این مقاله، برخی از افراد یاد شده طی تماس با مجله یاد شده، به اتهامات آقای موژان مومن اعتراض کرده و او را شخصیتی معرفی کردند که از چهرهی اصلاحگرای فرادینی به یک شخصیت بهائی دارای وابستگی شدید به تشکیلات بهائی تبدیل شده است. معترضان اظهار داشتند که مومن با استفاده از ژست عالمانه و با اعمال سانسور، در جهت تخریب و بد نشان دادن دیگران اقدام کرده و با راه انداختن سیستم تکفیر شخصیت، عقاید و احساسات دیگران را تخریب مینماید.
از جمله معترضان به آقای مومن، سن مک گلن بود. او در نامهای به سردبیر مجله چنین مینویسد: «من آن بهائی نیوزیلندی هستم، آنچه مومن درباره من و بیتالعدل میگوید نادرست است، تا آنجا که من میدانم بیتالعدل هیچ وقت ادعا نکرده است که من با آنها چالش داشتهام. من چنین کاری نکردهام و مومن هم سندی برای ادعایش در مقاله ارائه نکرده است. او یک عذرخواهی به من بدهکار است. اشتباه دوم او این است که بیتالعدل نگفته که من بهائی نیستم. بیتالعدل دستور داده که عضویت مرا در جامعهی بهائی لغو نمایند، زیرا من شرایط عضویت در جامعه را ندارم. با این کار بیتالعدل بین کسانی که خود را بهائی میدانند و کسانی که عضو جامعهی بهائی هستند، تفاوت ایجاد کرده است.
بین بهائیت به عنوان یک آیین و تشکیلات اداری مرتبط با آن به عنوان سازمانی ناسازگار و خاص درون بهائیت تفاوت وجود دارد. همان طور که بعداً ملاحظه خواهیم کرد، این تفاوت و تمایز در انتخاب چهارچوب تئوریک برای مطالعهی بهائیت ضروری است. بیتالعدل برای لغو عضویت من بیانیهای صادر کرد که دکتر موژان مومن قطعاً از آن مطلع است ولی عامدانه از بیان آن خودداری میکند. من نه تنها با بیتالعدل چالشی نداشتهام بلکه دو بار درخواست عضویت مجدد در جامعه را به بیتالعدل ارائه کردمکه نشان میدهد من صلاحیت آنها را برای ادارهی جامعه بهائی پذیرفتهام.
الیسون مارشال و مایکل مک کنی همچنین درخواستی را ارائه کردهاند، ولی همگی رد شده است. بنابراین مسئله این نیست که ما به بهائیت باور نداریم یا نمیخواهیم عضو جامعهی بهائی باشیم یا ارزشهای جامعهی بهائی را انکار میکنیم، بلکه مسئله این است که بیتالعدل مایل نیست ما عضو جامعهی بهائی باشیم.
بحث بیتالعدل با من عمدتاً بر سر برخی تفاسیر و عبارات موجود در کتاب کلیسا و حکومت است. آنها برداشتهای نادرستی از کتاب من داشتهاند و این طور به نظر میرسد که افرادی گزارش غلطی از آنچه من نوشتهام، به بیتالعدل دادهاند …» (پاسخ مخالفان به نامه موژان مومن)
سن مک گلن در قسمت پایانی نامه یادشده به سه نکتهی مهم و قابل تأمل اشاره کرده و مینویسد:
«در این مورد مایلم به سه نکته اشاره نمایم:
اولاً، باید بین اصلاح طلبان درون جامعهی دینی با مخالفان سرسخت آن تفاوت و تمایز قائل شد. آثار نویسندگان نواندیش، میتواند به روشن شدن مطلب و متون کمک نماید.
ثانیاً، باید در خصوص انواع عضویت تفاوت قائل شویم. در سه دههی گذشته گرایش به عدم عضویت در تشکیلات بهائی (صرف نظر از باور به عقاید بهائی) در جوامع بهائی غربی افزایش نشان میدهد. اینها کسانی هستند که ضمن قبول تفکر بهائی، علاقهای به عضویت و حضور در تشکیلات بهائی ندارند.
ثالثاً، مدل پیشنهادی باید امکان ایجاد تغییرات در جامعهی مذهبی را به عنوان یک فاکتور، در خود داشته باشد، تحلیل خود مومن هم گویای آن است که نارضایتی اجتماعی میتواند منجر به تغییر و تحول شود.
من و دکتر مومن توافق داریم که طی ده تا پانزده سال گذشته، در درون جامعهی بهائی، تغییر فرهنگی رخ داده است. کلاسهای روحی نیز بر این تغییرات اضافه شده است. طی همین دوره زمانی، کاهش قابل توجه موارد تسجیل (ثبتنام در بهائیت) و افزایش قابل ملاحظه و رسمی کنارهگیری و اخراج در جامعهی بهائی آمریکا داشتهایم. گزارش مکتوب و رسمی محفل ملی بهائیان آمریکا در سال 2007 بیان میدارد که از سال 1997 تا 2007 سالانه 50 درصد کاهش تسجیل و ثبتنام اتفاق افتاده است. همچنین در سال 2006 ، 369 مورد استعفا و خروج از بهائیت ثبت شده است که حاکی از 30 درصد افزایش آمار است.
این پدیده ارزش مطالعه دارد، باید با بررسی جامعه و استفاده از پرسشنامه و مصاحبه، روشن شود چه درصدی از این افراد بهائیت را ترک میکنند و چه درصدی از آنها از عضویت در تشکیلات بهائی انصراف میدهند و دلایل آنها برای این کار چیست؟
تجربهی من از جامعهی بهائی، مرا به این عقیده و باور میرساند که دلیل مهم و اصلی برای این تغییر فرهنگی، همان تئوری و نظریهای است که مومن، خبره و پیشتاز آن است. دلایل دیگر برای کنار کشیدن و خارج شدن از بهائیت را شاید بشود احساس خستگی از کار و فعالیت تبلیغی و تشکیلاتی زیاد از حد، انتظارات تحقق نیافته از شعار «دخول افواج مقبلین» و عدم تحقق «وحدت جوامع و کشورها» تا پایان سال 2020 و برخی درگیریها و کشمکشهای بین اشخاص، با انگیزههای فردی دانست. من بعید میدانم که چند بحث و انتقاد شفاهی در اینترنت و فضای مجازی، تأثیر اساسی در این ماجرا داشته باشد.»
بررسی دیدگاههای انتقادی سن مک گلن:
عمدهی مباحث و انتقادات سن مک گلن به تشکیلات اداری بهائی و برداشتهای نادرستی است که بهائیان از آموزههای بهائی دارند. بخش عمدهای از دیدگاههای او در حول موضوعاتی چون: «جایگاه کتاب اقدس و برخی از چالشهای موجود در آن، بحث عدم دخالت در سیاست و اطاعت از حکومت، عملکرد، حیطهی اختیارات و جایگاه بیتالعدل، بهائیت و جهانی شدن: یک همافزایی جدید، بحثی پیرامون انتخابات بهائی و چالشهای آن، بهائیان؛ دخول افواج را فراموش نکنید» است که در مقالات بعدی به بیان آنها میپردازیم.