یکی از ترفندهای رایج مبلّغان و رسانههای بهائی که برای اثبات ضرورت بعثت حسینعلیبهاء و نسخ ادیان و شرایع قبلی مورد استفاده قرار میدهند، مقایسهی برخی از گزارهها و احکام فقهی و اعتقادی این ادیان با عقل و دستاوردهای علمی است. بهائیان معمولاً در مقایسات خود اینگونه نتیجه میگیرند که دورهی آن ادیان به پایان رسیده و بشر محتاج دین و شریعتی است که مطابق عقل و دستاوردهای امروز علوم باشد.(1)
این در حالیست که بهائیت در ظاهر خود را معترف به حقانیت قرآن و کتب مقدس دیگر میداند؛ یعنی همهی ادیان قبلی را ادیانی حق و الهی میداند. با این حال، آیا معقول است که خداوند در شریعتی از شرایع خود، حکمی خلاف منطق، حکمت، فطرت و عقل قرار داده باشد؟! اعتقاد ما بر آن است که در هیچکدام از احکام شرایع الهی که از تحریف دور ماندهاند، هیچ حکم خلاف عقل، حکمت و فطرت صادر نشده است؛ همچنان که امام رضا (علیه السلام) میفرمایند:
«جائنی کتابکَ اَذکُرُ أنَّ بعضَ أهلِ القبلة یزعم أنَّ اللهَ تبارک و تعالی لَم یُحلَّ شیئاً و لَم سُحرِّمهُ لِعلَّة أکثرَ مِنَ التَّعبد... (2)؛ نامهی تو به دستم رسید، در آن نوشته بودی برخی از اهل قبله (مسلمانان) معتقدند که خداوند تبارک و تعالی چیزی را حلال و حرام نکرده مگر به جهت تعبدورزی بندگانش. هرکه این اعتقادش باشد در گمراهی قرار گرفته و به خسران آشکاری مبتلا شده است. زیرا اگر چنین میبود (عکس آنچه هست نیز درست بود، یعنی) درست بود که مردمان را با حلال قرار دادن حرامها و حرام قرار دادن حلالها به تعبّد فراخواند. یعنی عبادت را در این قرار دهد که مردمان نماز نخوانند، روزه نگیرند، هیچ کاری از کارهای نیک انجام ندهند و خدا و پیامبران و کتابها آسمانی را انکار کنند... ما این را دریافتهایم که آنچه خداوند متعال حلال کرده است به صلاح بندگان و بقای ایشان مربوط است و ایشان به آن نیاز دارند و چیزی نمیتواند جایگزین آن شود و نیز دریافتیم که آنچه حرام شده است، چیزهایی است که بندگان خدا به آنها نیازی ندارند، بلکه آن چیزها مایهی فساد و نابودی و تباهی است».
از این روایت فهمیده میشود که بین دین و مرتبهی کامل علم منافاتی نیست و اگر در بعضی موارد بین گزارههای علوم تجربی و دین منافاتی دیده میشود، یا بخاطر نقص یافتههای علوم تجربی و یا بخاطر برداشت غلط ما از نصوص دینی است. لذا اگر منظور بهائیت از اصل لزوم تطابق دین با علم و عقل، آن است که دین باید با عقل و علم ما سنجیده شود، این سخن غلطی است و باور الهی بهائیت را زیر سؤال میبرد. چرا که وقتی بهائیت معیار سنجش احکام و شرایع الهی را عقل ناقص و اداراکات جزئی علوم تجربی بشر قرار میدهد تا به زعم خود اشکالی علمی به ادیان گذشته بگیرد و مسلک خود را به حق و مطابق با امروز جلوه دهد؛ گویا متوجه نیست که ایراد به احکام الهی، در حقیقت ایراد به شارع آنها پروردگار یکتاست و لازم میآید خداوند حکمی بر خلاف عقل و علم تشریع فرماید!
از طرفی دیگر، جالب است بدانیم بهائیت که به ادیان دیگر بخاطر احکام (به ظاهر) خلاف عقل، فطرت و انسانیت، اشکال میگیرد و آنها را ادیانی کهنه میداند، در کتابهایی که آنها را ناسخ ادیان الهی از جمله اسلام میداند، احکامی بدتر از آن (نظیر: محو تمامی کتب و قتل عام تمامی مخالفین (3)، زنده سوزاندن انسانها بخاطر آتش زدن خانهای بیجان (4) و...) را دارد. بنابراین بهائیت پیش از آنکه برخی احکام اسلامی را در ظاهر غیرعلمی و عقلی بخواند و آنان را دلیل بر نسخ دین مبین اسلام گیرد، لازم است بداند که بدتر آن به خود او وارد است. لذا زیربنای یکی از استدلالهای پرکاربرد بهائیت بر آب استوار است؛ چرا که از طرفی اساس خداشناسی بهائیت را زیر سؤال برده و از طرف دیگر، همان دقیقاً همان اشکالات را بر این فرقهی ساختگی وارد میسازد.
پینوشت:
1- به نقل از کارشناسان، مبلّغین و مؤلفین بهائی.
2- شیخ صدوق، علل الشرایع، نجف: منشورات المكتبة الحيدرية ومطبعتها، بیتا، ج 2، ص 592.
3- «و در یوم ظهور حضرت (باب) منطوق بیان، ضرب اَعناق (زدن گردنها) و حَرق کُتُب و اوراق (سوزاندن کتابها و نوشتهجات) و هدم بقاع (نابودی اماکن) و قتل عام، إلّا مَن آمن و صدق (مگر کسانی که به او ایمان بیاورند و تصدیقش کنند) بود»: عباس افندی، مکاتیب، نسخهی الکترونیکی، ج 2، ص 266.
4- ر.ک: حسینعلی نوری، اقدس، نسخهی الکترونیکی، ص 56، بند: 62.