1- تراشیدن موی سر
بهاء در اقدس می گوید: لاتحلوقوا روسکم قد زینها الله بالشعر و فی ذلک لآیات لمن ینظر الی مقتضیات الطبیعة من لدن مالک البریة انه لهو العزیز الحکیم- موی سر خودتان را نتراشید که خداوند سرهای شما را به واسطه ی موی زیبا کرده است و در این حکم آیاتیست برای کسی که به مقتضیات طبیعت نظر می کند. (1)
و در گنجینه ی احکام از قول عبدالبهاء نقل می کند که: مادامی که سر را مو خلق شده، یقین است که در آن حکمتی است لهذا حلق راس مضر است چنان که طبا و فنا این ثابت است.(2)
در موضوع حلق راس چون برخلاف خود آرائی و تمایلات نفسانی جوانان هوی پرست است، به مقتضیات طبیعت متمسک شده و آن را تحریم می نماید. ولی در مواردی که مقتضیات طبیعت با هوس رانی و شهوت پرستی و ظاهر سازی مردم توافق نداشته باشد، بدون کوچک ترین توجه و اعتناء به طبیعت تمایلات نفسانی آنان تامین شده و مطابق دلخواه ایشان حکم صادر می شود، چنان که در تراشیدن موی صورت و امثال آن گفته شد.
و این است ادله احکام پیامبر قرن نوزدهم.
2- روی منبر نشستن
یکی از احکام و آداب جدید مسلک بهائیت، تحریم صعود بر منابر است، در اقدس می گوید: قد منعتم عن الارتقاء الی المنابر من اراد ان یتلو علیکم آیات ربه فلیقعد علی الکرسی الموضوع علی السریر- ممنوع هستید از اینکه روی منبر بنشینید و چون کسی خواهد آیات خدا را بخواند لازم است روی کرسی بنشیند.(3)
جناب میرزا فکر نکرده است که منبر و صندلی با همدیگر تفاوتی نداشته و در مقام حقیقت و روحانیت (که سزاوار است هر مسلک و آئینی روی آن برقرار و محکم گردد) امتیازی برای صندلی نیست آری برای صندلی از جهات دیگر امتیازاتی هست:
1- ساخت منبر بسیار طبیعی و ساده است برخلاف صندلی.
2- منبر از آثار و صنایع مسلمین است ولی صندلی از ممالک خارج و از صنایع اجانب است.
3- روی صندلی نشستن برخلاف آداب باستانی و ملی بوده، و نمونه ی اجنبی پرستی و تقلید ملل دیگر است، و این معنی در نظر میرزا محبوب و مطلوب است.
4- منبر مخصوصا که پله های متعددی داشته باشد، مقتضی اجتماع و حضور شنوندگان زیاد و کثرت جمعیت است، و میرزا به قرینه احکام دیگر (از قبیل تحریم جماعت) با این معنی مخالف است.
اگر این دو حکم را در کنار دیگر احکام حسینعلی نوری بگذاریم متوجه خواهیم شد که پیغمبر بهائیان با منبر و سر تراشیدن و امسال آن هیچ خصومتی ندارد، بلکه فقط می خواهد روش و منش و آثار مسلمین را حداقل از میان پیروان خود کنار بزند. لذا عناد و دشمنی حسینعلی نوری با اسلام و مسلمین از همین احکام فهمیده می شود.
پی نوشت:
1- صفحه 14 سطر 4
2- صفحه 250
3- صفحه 41 سطر 8