کشوری 72 ملت با بازه گستردهای از سنتها و آداب اجتماعی متفاوت که از نظر تاریخی نیز، دستخوش اتفاقات مختلفی بودهاست. در این میان، نقش استعمارگران نیز در رقم زدن سرنوشت این ملت، قابل توجه است؛ دوره سلطهجویی یک قرن و نیمه انگلستان (۱۸۰۰ الی ۱۹۴۷م)، نقش پررنگی در تاریخ هندوستان داشته و تأثیرات این برهه زمانی، ابعاد عمیقی دارد. اما قصد ما بررسی وضعیت رسوخ و هدف بهائیت از سرمایهگذاری بسیار زیاد، در این سرزمین است.
همواره یکی از انگیزههای مهم استعمار، کسب منافع اقتصادی از مستعمرههایش میباشد. در قرن نوزدهم با توسعه صنایع، تقاضای اروپا برای تأمین مواد خام از سایر کشورها فزونی گرفت، پس آنها به دنبال نقاط جدیدی بودند که در آن، منابع زمینی، مواد معدنی و نیروی کار وجود داشته باشد. همین امر باعث شد چشم طمع این دولتها، بیش از پیش به کشورهای شرقی، متوجه شود که هندوستان و مناطقی از خلیج فارس هم، از این جمله بودند.
البته «انگلیس بیش از آنچه برای هندوستان، اهمیت و حساسیت قائل بود، به خاورمیانه اهمیت میداد. لذا برای ایجاد سپر امنیتی و حفاظتی در خاورمیانه و خلیجفارس، با هماهنگی سیاستمداران یهودی و کهنهکار خود، به فکر تأسیس دولت یهودی افتاد.»(1) بعد از جنگ جهانی اول، حمایت دولت روسیه تزاری از بهائیان و دولت انگلستان از ازلیان، صورت دیگری به خود گرفت. پس از سقوط خانواده تزار در روسیه و حمایت نکردن کشور اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی از بهائیان، این فرقه یکسره در دامان دولت انگلستان درغلتید و چون سرزمین فلسطین نیز به تصرف سپاهیان انگلیسی درآمد، این حمایت کاملاً جنبه علنی به خود گرفت.(2)
هر چند به دلیل اهمیت بالای موقعیت خاص و سوقالجیشی ایران، بسیاری از این کشورها ترجیح میدادند همانند هندوستان، آن را به طور کامل تحت سلطه بگیرند، اما به اعتراف یکی از طراحان اصلی نفوذ و بسط قدرت استعماری انگلیس، در ایران این امر به سادگی امکانپذیر نبود، چراکه «ایرانیان مردمی نیک ممتازند و در سرزمینی که از روزگاران بسیار دراز، فرمانروا بوده، زبان و دین و عادات و شخصیت مخصوص به خود داشتهاند، دلیلی ندارد که استقلال خود را از دست بدهند و به فرمان دولتی بیگانه گردن نهند... ولی نفوذ با تصاحب فرق دارد.»(3) بنابراین توجه به سرزمینهای مجاور، مخصوصاً هندوستان، زمینه بسیاری از فعالیتهای کشورهای خارجی را در ایران جهت میداد.
برافراشتن پرچم کشوری بیگانه، تنها به دردست گرفتن منابع و ثروت مادی سرزمینها خلاصه نمیشد، چراکه برای سلطه مادی، پیشنیازی از سنخ کنترل ذهن و عقیده لازم است. بنابراین استعمارگران علاوه بر اِعمال شیوه اشغال نظامی یا سیاسی، روشهای غیرمستقیمی نظیر ورود بازرگانان، معدنجویان، شرقشناسان، متخصصین اقتصادی و امور مالی و مبلغان مذهبی نیز به کار میبردند.
در قرن شانزدهم، همراه با گسترش بازرگانی و دستیابی اروپا به سرزمینهای پهناور، کسب بیشتر ثروت و اهمیت یافتن پول، نظریهها و دیدگاههای تازهای درباره مقولات گوناگون مذهبی عرضه گردید. برای نمونه کوششهای فراوانی به عمل آمد تا برای مبادلات و معاملات احتکاری، قمار و سفتهبازی، تأییدهای مذهبی و توجیه شرعی به دست آورند. حتی «ماکس وبر» به نقش باورهای مذهبی در رشد سرمایهداری، تأکید میورزد. به این معنی که استعمارگران سعی داشتند از طریق ایجاد جنبشهای نوپدید دینی و با دستکاری و بازتعریف هویت و گرایشهای مذهبی مردم، آنان را در جهت منافع سیاسی خود همراه سازند. این راهکار مخصوصاً در میان مللی که در سستی معنوی به سر میبردند، آسانتر بود. بنابراین یک جنبش و خیزش ظاهراً زنده و پیگیر -با محوریت تبلیغاتیِ شعارهای انساندوستی- ابزاری بود در خدمت استثمار و بهرهکشی از کشورها.
«امپراتوری بریتانیا دریافته بود که با سلاح دین و با قدرت نیروهای استعماری در سرزمینهای زیر سلطه یا هدف، بهتر میتواند به اهداف و نقشههای خود جامه عمل بپوشاند.»(4) لذا در همین دوران بود که «آقاخان محلاتی» تحت حمایت انگلستان، به هند رفت و حتی «نخستین لژ فراماسونری در «کلکته» هند بنیان نهاده شد و کلکته کانونی برای ترویج فراماسونری در آسای و به ویژه ایران گردید.»(5) حتی در قرن نوزدهم که در کشورهایی مثل ایران و هند، شورشها و نهضتهایی با رویکرد موعودگرایی، به وقوع پیوست، استعمارگران را به این فکر انداخت که از پدیده موعودگرایی، برای پدید آوردن پادجنبشهای مورد نظر خود استفاده کنند.(6) از این رو بعد از کشتن باب، بازماندگان «بابیت»، از گزینههای مناسب بهرهبرداری در این زمینه به شمار میرفتند، انگلستان «ازلیه» و روس تزاری «بهائیت» را تحتالحمایه داشتند. فعالیتهای «احمد قادیانی» و «مانکجی» در دو شاخه مختلف اسلام و زرتشت در هندوستان هم، ریشه در حمایتهای پنهان دولت انگلستان داشت.
جای دارد در این مجال از جریان «تئوسوفیسم» که در سال 1875م. در «نیویورک» بنیان نهاده شد، یاد شود. بررسی این فرقه که مرکز آن، بعد از سه سال از ایجادش، از «امریکا» به «هندوستان» منتقل شد نیز، نشان از همبستگی با استعمار و همراهی با آنان دارد. پس از انتقال مرکز انجمن به «بمبئی»، بانیان فرقه، املاک وسیعی در هند خریداری کردند و یکی از دو رهبر فرقه «کلنل الکات» آمریکایی، به عنوان نماینده ویژه رئیس جمهور امریکا، در هند فعالیت میکرد. «مادام بلاواتسکی » رهبر دیگر تئوسوفی، از مهاجران روسی و از خاندان «وود» بود که از دیرباز، در تکاپوهای استعماری فعال بودند. پیوندهاي انجمن تئوسوفی با کانونهای قدرتمند زرسالار غرب را از همان آغاز میتوان ردیابی کرد. این فرقه بدون پشتوانه عظیم مالی و سیاسی، نمیتوانست به جایگاهی چنین تأثیرگذار دست یابد.
لازم به ذکر است که حرکت الکات و مادام بلاواتسکی به هند کاملاً سازمانیافته بود. چراکه تنها با اتکاء بر ثروت عظیم زرسالاران پارسی و یهودی هند و شرکای آنان در نیویورك، لندن، پاریس و سایر نقاط جهان بود که انجمن تئوسوفی توانست در اوائل سده بیستم میلادي به جایگاهی بسیار تأثیرگذار دست یابد. ماجرا وقتی جالب میشود که ارتباط همین فرقه با بهائیت آشکار میگردد. در نیمه دوم سده نوزدهم و اوائل سده بیستم میلادي، نمایندگان «انجمن بزرگان پارسی هند» و مسئولین شبکههاي اطلاعاتی حکومت هند و بریتانیا در ایران، نقش مهمی در تقویت و اشاعه بهائیگري ایفا نمودند تا بدان حد که گروه کثیري از زرتشتیان ایران را به پیوستن به فرقه بهائی، ترغیب کردند و نارضایتی شدید موبدان زرتشتی ایران را سبب شدند.
راز پیوند عمیق فرقه تئوسوفی با بهائیت را باید در خاستگاه واحد آن دو جستجو کرد. تئوسوفیسم در ایران از طریق «لژ بیداري ایران»، یعنی مهمترین سازمان ماسونی ایران که در تحولات مشروطه و برکشیدن سلطنت پهلوي نقشی بزرگ ایفا نمود، تأثیرات جدي بر جاي نهاد. فرقه تئوسوفی با فرقه بهائی در ایران، و فرقههاي مشابه در هند، پیوندی نزدیک داشته و به دلیل همین پیوند بود که در سالهاي 1913-1911م انجمن تئوسوفی، سفر جنجالی و تبلیغاتی عباس افندي(دومین سرکرده بهائی) را به اروپا و آمریکا برنامهریزي کرد. عباس افندی، در این سفر در مجامع تئوسوفیستهاي شهرهاي مختلف حضور یافت و سخنرانیهاي متعددی کرد که همگی از روح آموزههاي تئوسوفی برخوردار است. در این سفر تبلیغات وسیعی به سود او، به عنوان یکی از رهبران تئوسوفیسم، انجام گرفت؛ تا بدانجا که ملکه «رومانی» و دخترش «ژولیا»، وی را به عنوان «رهبر تئوسوفیسم» شناخته و تحت این عنوان با او مکاتبه کردند. باید خاطر نشان کرد که عباس افندي در این سفر با برخی رجال سیاسی و فرهنگی ایران و یکی از یهوديان نامدار «آرمینیوس وامبري»، که از اعجوبههاي زمان خود و به عنوان بنیانگذار پانتورانیسم (پانترکیسم) شناخته میشود نیز ملاقات نمود و این یهودی سیاس، به بهائیت ابراز علاقه نموده و در نامهای اشاره میکند که جد والد عباس افندي را از نزدیک میشناختهاست. چند سال بعد هم فردي بهائی به نام «حسین کاظمزاده» مدیر مجله متنفذ «ایرانشهر»، به یکی از سران تئوسوفیسم ایرانی بدل شده و اندکی پس از تأسیس رسمی سلطنت پهلوي، با انتشار مقاله مفصلی در دو شماره مجله ایرانشهر، به معرفی تئوسوفیسم میپردازد.(7)
اینکه چرا این فرقهها به هندوستان روی میآورند از آن جهت است که این کشور از بسیاری جهات، گزینه مناسبی برای پیشبرد اهداف استعماری و صدور این سبک زندگی به کشورهای اطراف بود. یکی از ویژگیهای مهم، برای تبدیل شدن سرزمین هند به محلی برای استقرار نحلههای نوپدید و هدفمند، به وضعیت جغرافیایی این سرزمین برمیگردد. به این صورت که جمعیت آسیای جنوبی، اکثراً در امتداد درههای رودخانهها و سواحل شرقی و غربی متمرکز هستند که همان شبهقاره هندوستان میباشد، بنابراین حلقه جمعیتی تقریباً پیوستهای را در اطراف نیمه جنوبی شبهقاره هند -که مرکز آن نیمهخشک است- تشکیل میدهد. چنین جغرافیایی باعث شده، تراکم جمعیتی منطقه، در بخش روستایی بسیار زیاد شود.(8)
اکنون باید دید بالا رفتن تراکم روستایی چه نقشی در مسئله بیانشده دارد؟ در واقع فرقهها برای شناساندن و همراه کردن دیگران با خود، نیاز به جذب افراد و افزایش شمار زیرمجموعههایشان دارند. مثل بهائیت که همواره هدف اولیهاش، گردآوری جمعیتی قابل توجه بوده تا مگر به این وسیله، اولاً برای خود اعتباری کسب نماید و ثانیاً در هر منطقه به نوعی یار داشته باشد تا با استفاده از آنان، در پیشبرد اهداف بعدیاش اقدام کند. از منظر جامعهشناسی، در محیطهای شهری، افراد تعامل معنوی کمتری با یکدیگر دارند و به تبع تأثیرگذاری کمتری از هم میپذیرند. برخلاف مناطق روستایی که به دلیل بافت قومی-قبیلهای عموماً نگاه اشخاص جامعه به بزرگترها، کدخدا یا اشخاص سرشناس محل بوده و حرفشنوی و تأثیرپذیری بالایی دارند.
نقش بافت روستایی در رشد فرقهها را میتوان در برنامهریزی سران فرقههای مختلف، به روشنی دریافت؛ مثل انتقال تئوسوفی از امریکا به هند یا سرمایهگذاری سران بهائیت در این منطقه. تا جایی که «شوقی افندی» (سومین سرکرده بهائیت) به روشنی اعتراف میکند که با تغییر استراتژی از تبلیغ فردی به تبلیغ گروهی در مناطقی نظیر هندوستان، شاهد افزایش چشمگیر اعضای فرقه بودهاند:
«چون بهائيان از شهرها منظماً برای تبليغ مردمانی که در دهکدهها و قصبات ساکنند قيام نمودند، چنان استعدادی را در قبول حضرت بهاءا... در ميان آنان يافتند که هرگز تصورش را نمیکردند. اگرچه نوع اقبال اين نفوس با اقبال نفوس ديگری که مبلغانشان به آن عادت داشتند، متفاوت بود اما جميع آن نورسيدگان با آغوش باز مورد استقبال قرار گرفتند. دهها هزار بهائی جديد از افريقا و آسيا و امريکای لاتين که در بسياری موارد اکثريت مردم يک دهکده را تشکيل میدادند به امر بهائی پيوستند...تا آن زمان، از ايران که بگذريم در نقاط ديگر سرعت پيشرفت امرا... بسيار کند و محدود بود...طي دوره نقشه 9ساله، تعداد بيشتری از اين قبيل مبلغين، مخصوصاً در هندوستان و چندين کشور افريقائی و اکثر مناطق امريکای لاتين و جزائر اقيانوسيه و آلاسکا و در ميان بوميان کانادا و جماعات سياهپوست روستائی جنوب امريکا به کار پرداختند و مهاجرت بهائيان به کشورهای مختلف به اين امر قوت بخشيد و سبب شد که تعدادی مبلغ از ميان خود بوميان پيدا شوند. ...مبلغين دريافتند که حال امکان دارد که پيام حضرت بهاءا... را نهتنها به تکتک طالبين، بلکه به افراد يک گروه حتی به يک جامعه، ابلاغ نمايند و از اين راه، دهها هزار به صدها هزار افزايش يافت.»(9)
برای جذب اولیه این بومیان نیز، تأکید میکنند: «به جای البسه و موی کوتاه به سبک اروپایی، لباس مخصوص هندی (ساری) در بر کرده و کلاه گیسبی به رسم زنان محل بر سر بگذاریم و برای ملاقات اهالی قرا رفته و با آنها زندگی کنیم، در نظافت خانه و استحمام فرزندانشان اقدام نماییم ... در ضمن به تعلیم و تربیت آنها پرداخته تا آثار و ادعیه امری را فراگیرند و نام مقدس حضرت بهاءا... وعبدالبهاء را بیاموزند و اگر به این امر موفق شویم پیروزی بزرگی حاصل گردیده است.»(10)
البته با وجود تمام ترفندهای تشکیلات، آمار واقعی بهائیان در این کشور، بسیار کمتر از رقم مورد انتظار و همچنین اعلامشده فرقه است، هرچند بهائیت با آمارهای ساختگی، علیرغم جلب توجه سایرین، موجب میشود بنابر قوانین «سازمان ملل»، بودجههای مختلفی برای برنامههایش دریافت نماید.
برنامههایی که طبق نقشههای سیستماتیک تشکیلات، شامل خرید حظیرهالقدس، چاپ بروشورهایی به زبان ساده برای توزیع عمومی، تهیه نقشههای آموزشی برای جوانان و نوجوانان، استخدام معلمین و مبلغین سیار، تداوم تبلیغ، تأسیس مدارس بهائی در نقاط مختلف، ترجمه تاریخ و آثار بهائی به زبانهای محلی هندوستان، اعزام ناشرین آثار بهائی برای اقامت به مدت سه هفته با هدف افزایش معلومات بهائی به غیربهائیان یا تازهبهائیشدگان، بهائی کردن همه اهالی یک روستا و... میشوند.(11)
در واقع از همان گذشته، خرید زمین در مناطق تبلیغی از اهداف بلندمدت بهائیان بود تا همچون همپیمانان صهیونیستشان به غصب فکری و اعتقادی در کنار مالکیت ارضی بپردازند. بنابر خاطرات مبلغان بهائی، آنان ابتدا تحت عنوان خیرین آموزشی، فقط به همراهی و یکرنگ شدن با بومیان منطقه مشغول میشدند. سپس برنامههای آموزشی خود را رو کرده و به همین بهانه، املاکی را غصب و با لابیکردن و امثال این روشها، ملک را از چنگ بومیان در میآوردند.
«مبلغین برای تأسیس و خرید محل مناسبی برای مؤسسه آموزشی بهائی، در جستجو بودند...عاقبت پس از تجسس فراوان ساختمان مناسبی را در «ایندور» یافتند که خارج از محدوده شهر قرار داشت... ابتدا این ساختمان را اجاره نمودند ولی نهایتاً با استفاده از بومیان بهائیشده با صاحب ملک تماس گرفته و پس از مذاکرات مفصل، مالک را راضی به فروش نمودند.»(12)
در حقیقت بعد از تبلیغ دستهجمعی که در ابتدا فقط برای افزایش آمار مثمرثمر است، نوبت به آموزش بهائی میرسد و اینجاست که چنین مؤسسههای آموزشی، اهمیت مییابند. در ادامه بخشی از فعالیتهای یکی از مبلغین که از ایادیان بهائی نیز به شمار میرفت، در کشور هندوستان، ذکر شدهاست: «طی پیشنهادی بر ابتیاع یک مؤسسه آموزشی-تبلیغی، برای خرید محل مؤسسه اقدام شد. [سپس] چندین مؤسسه خریداری شد...ابتیاع این مؤسسات علاوه بر تزیید معلومات امری و توسعه امر تبلیغ و تشکیل کنفرانسهای عمومی، منافع مادی نیز برای جامعه [بهائی] دربر داشت... [مبلغ مذکور] اغلب با افراد بهائی تماس گرفته و آنان را به خرید املاک و فعالیت در نقشههای امری و تقدیم اعانات تشویق و ترغیب مینمود.»(13)
چنین عملکردی، بارها و در موقعیتهای گوناگون از بهائیت سر زدهاست. حتی برای ساختمان مشرقالأذکار بهائی در هند که «لوتوس(نیلوفر آبی)» نام گرفته، چنین روالی در پیش گرفتهبودند و نهایتاً با اینکه دولت هند، حق مالکیت زمین این مشرقالأذکار را لغو کردهبود، نهایتاً زمین مذکور خریداری و این بنا در سال 1986م، ساختهشد.
اما چرا ساخت مشرقالأذکار، تا این اندازه برای بهائیت حائز اهمیت بود؟ پاسخ این سؤال را میتوان در عبارتی که سرکرده بهائیت به این ساختمانها نسبت میدهد، جستجو کرد: «مبلغین صامت».(14) «در هيچ کجا نتائج بزرگ استراتژی نقشهها و برنامههای متوالی به اندازه هندوستان نمايان نيست. جامعه بهائی هندوستان امروز، اهميت عظيمی در امر بهائی يافته است و بيش از يک ميليون بهائی دارد و خدماتش پهنای شبه قارهای را فرامیگيرد...امروز مشرقالأذکار هندوستان بيش از هر محل ديگری در اين شبهقاره، بازديدکننده دارد و به طور متوسط روزی بيش از ده هزار نفر از آن ديدن میکنند و وصفش يا تصويرش در نشريات و فيلمها و برنامههای تلويزيونی بارها ظاهر شدهاست. افزايش علاقه مردم، به آئينی که بتواند خود را در قالب چنين بنای زيبائی تجسم بخشد، ما را به ياد توصيفی میاندازد که حضرت عبدالبهاء درباره مشرقالأذکار فرمود که «مبلغ صامت» است.»(15)
مشرقالأذکارها که به تعبیر مرکز اصلی فرقه « نمادهایی از همه تعالیم بهائی برای جوامع آنان» هستند، در مکانهایی که بهائیت رشد قابلملاحظهای در آنجا داشته، ساخته میشوند و شامل سه سطح قارهای، ملی و محلی میباشند که در هندوستان هر سه نوع آن یا ساخته شده و یا در دست احداث است. به بیان دقیقتر، مشرق الأذکار قارهای در «دهلی» سالها به اتمام رسیده و لوتوس نام دارد و در حال حاضر، تشکیلات در «پاپوآ گینهنو» و «بیهارشریف» طرح مربوط به مشرقالأذکار ملی را ارئه و زمین مربوط به نوع محلی آن را، خریداری نمودهاست.
مشرقالأذکارها اصطلاحاً معابد بهائی، اما در حقیقت مؤسسههایی هستند که با نظارت کامل تشکیلات بهائی، برنامههای فرقه را پیش برده و نقشی اساسی و محوری در جامعه بهائی ایفا میکنند. بهائیت در نظر دارد با ساخت پایگاهی با هویت بهائی، به نوعی «استقلال» (که چهارمین مرحله از نقشه اصلی تشکیلات است) دست یابد. پس بیراه نگفتهایم اگر احداث مشرقالأذکار را مقدمه ایجاد حکومت بهائی بدانیم. از طرفی بهائیت میکوشد با استفاده از جاذبههای مختلف، برای فرقهای که هیچ سابقه اعتقادی قابل استنادی ندارد، پیروانی پیدا کند. فلذا این اصطلاحاً عبادتگاهها را با بهرهگیری از بهترین معماران و هزینههایی بس گزاف، معماری خاص و تبلیغات وسیع، ساخته و آن را به وسیلهای برای جذب گردشگران مختلف تبدیل مینماید. همچنین برای گمراه کردن افکار عمومی، تعدادی مرکز درمانی و خیریه نیز در کنار مشرقالأذکارها، بنا کردهاند.
در هندوستان، لوتوس مقدمهای شد برای طرحهای بزرگتر بهائی. شوقی افندی در اینباره تصریح میکند: «محفل ملی هندوستان، از حسن شهرتی که به حق در ميان حلقه مردم مترقی کشور پيدا کردهاست، استفاده نموده، با همکاری جامعه بينالمللی بهائی که مؤسسه «مطالعات رفاه بينالمللی» را جديداً تأسيس کردهبود، انجمنی در باره موضوع «دين و علم و رفاه» بياراست. در اين کنفرانس، بيش از يک صد سازمان از بزرگترين و پرنفوذترين سازمانهای رفاه و پيشرفت اجتماعی و اقتصادی کشور، شرکت جستند و ماجرای آن به تفصيل در رسانههای جمعی ملی منعکس گرديد.»(16)
«حسن شهرتی» که شوقی از آن سخن میگوید، عمدتاً از لابی کردن و برنامهریزیهایی که برای برقراری ارتباط با سران هندوستان، انجام شدهبود نشئت میگیرد. وگرنه اقدامات بهائیت، آسیبهای امنیتی جدی را برای کشور هند به دنبال داشتهاست. در گذشتههای دورتر که خود بهائیان اعتراف میکنند «تا زمان ابلاغ و انتشار اقدس يعنی سال 1308ش، در هند تكليف شرعي بهائيان ترور كساني بود كه بهاءا... را محزون ميكردند.»(17)
امروزه نیز این آسیبها به نحو دیگری ادامه دارد. مثلاً، در سال 2006م مدیرمالی محفل ملی بهائیان هندوستان، به اتهام تهیه کارت شناسایی جعلی جهت ورود به تأسیسات دفاعی هندوستان، گردآوری اطلاعات محرمانه و طبقه بندی شده و فروش آنها به سرویسهای جاسوسی اسرائیل، دریافت مبلغ قابل توجهی ارز خارجی و خروج غیر قانونی آن از هندوستان دستگیر شد که در این رابطه، تعداد بیش از 80 گذرنامه جعلی با اسامی و ملیت ایرانی بوده است! موارد دیگری از اینگونه اتهامات نیز در رسانههای هند بر ملا شده، مثلاً در میان هیئت امنای مشرقالأذکار لوتوس، خانم «زینا سورابجی» همسر دادستان سابق هندوستان آقای «سالی سورابجی» که بعد از آن عضو محفل ملی بهائیان هندوستان شد، به جرم فساد مالی و غیرمالی محکوم گردید. هرچند با حمایت رژیم صهیونیستی و لابی منتفعان، بر این قضایا سرپوش گذاشتند و تا جایی پیش رفتند که امروزه مسئولان هندی به بهانههای مختلف با چاپلوسی از بهائیت در منطقه، تقدیر میکنند.
هرچند مسئولین هندی، به وسیله نقشههای گسترده و پیشینهداری، به این سمت کشیده شدهاند. از گذشته، بهائیت برای به کرسی نشاندن برنامههایش، ارتباط با سران را در دستور کار قرار دادهبود. حتی آنجا که این ارتباط به نحوی ساده یا امکانپذیر نبود، دستور میدادند از طریق همسران افراد مسئول، وارد عمل شوند: «تبلیغ جوانان و نسوان بسیار مهم است. خانمهای بهائی میتوانند به تبلیغ سایر نسوان قیام نمایند...وقتی که دیدار رئیسجمهور و یا نخستوزیر و دیگر سران دولتی و رؤسای مملکتی و مسئولین امور اقتصادی و بانکداران به علت مشغله وافر آنان امکانپذیر نیست، باید ترتیب ملاقات با همسران آنها داده شود.»(18)
گام بعدی هم احاطه بر یکی از تأثیرگذارترین بخشهای مملکتی، یعنی رسانه است. خانم «راجخووا» مدیر دفتر روابط عمومی بهائیان هندوستان، در نشستی با اصحاب رسانه این کشور، بیان میدارد «با توجه به قدرت زیادی که رسانهها در شکلدهی بینش اجتماعی و گفتمانهای عمومی دارند، جامعه بهائی هندوستان و «موسسۀ ارتباطات جمعی هندوستان» احساس کردند نیاز مبرمی به گفتگو با متخصصان حوزه رسانه درباره نحوه پرداختن آنان به دین وجود دارد.» جملاتی که نشان میدهد بهائیان در موج جدیدی از تبلیغات خود، رسانهها را نشانه رفته و در پی پوشش صوتی-تصویری مؤسسات بهائی، در چارچوب مورد علاقه تشکیلات میباشند. آنان با برگزاری گردهمایی تحت عنوان «پوشش خبری دین، با درایت و حساسیت در یک دنیای به هم وابسته» با همکاری «مؤسسه ارتباطات جمعی هندوستان» و دفتر روابط عمومی بهائیان هندوستان، در دهلینو در این مسیر گام برداشتهاند.
در ساهباورانهترین نگاه نیز، نمیتوان به این همه حمایت هندوستان از بهائیت، خوشبین بود. مخصوصاً اینکه با وجود معروف بودن هند به تنوع ادیان و نحلهها، طی دهههای گذشته نزاعهای هویتی، علیالخصوص علیه مسلمانان، آن هم از طرف سیاستمداران حزب حاکم بر هند، رو به افزایش بودهاست.
میتوان به عنوان مثال بنای پرقدمت و اصیل «تاج محل» را با سازه سیاسی و بیریشه لوتوس، مقایسه نمود تا متوجه گردشی خطرناک، علیه هویت تاریخی این کشور شد. احتمالاً هیچ بنایی بهاندازه «تاجمحل» با هند و تاریخ آن عجین نبودهاست. بنایی که معماری آن، مظهر سبک هندی-اسلامی است. تاجمحل در ۱۹۸۳م بهعنوان «میراث جهانی یونسکو» انتخاب شد و سالانه بیش از هفت میلیون بازدیدکننده دارد. با اینحال، طی دو سه سال اخیر، همزمان با اوج گرفتن ارتباطات علنی و تقدیر و تشکرهای مسئولین هندی از بهائیت، علیه این بنا، فعالیتهای بسیاری صورت پذیرفت.
چالش در هویت هندیِ تاجمحل، چالشی است در هویت هندی مسلمانان. سیاستمداران هندی مدتهاست که ساختمانهای اسلامی و دیگر مکانهای تاریخی را مورد هدف و تخریب قرار دادهاند. برای مثال، یک پیمایش نشان داد که ۲۳۰ مکان تاریخی اسلامی تخریب یا ویران شدهاند.
تاریخ چارچوبی است که یک جامعه از طریق آن خود را میشناسد و بناهای تاریخی، تجلی فیزیکی گذشتهاند. انکار یا تخریب این بناها، باعث میشود افراد مرتبط با آن تاریخ نیز، درباره هیچ بخشی از هویت ملی خود ادعایی نداشته باشند. چنین اقداماتی با تحریک تنشهای اجتماعی و حمله به مسلمانان که اخیراً بیشتر شده و حتی برخی جوامع مسلمان هند را زمینگیر کرده، بیارتباط نمیباشد.(19)
در عصر حاضر که موقعیت سیاسی-جغرافیایی خاص هندوستان، آن رابه سنگر قوی لیبرالیسم جهانی، علیه دیگر قدرتهای آسیایی تبدیل نموده و از طرفی بهائیت هم با تعالیم خود، میان جاسوسی، فریب و معنویت ساختگیاش، پیوند ایجاد کردهاست، نباید از تحرکات این نحله در یکی از کشورهای اصیل و قدرتمند منطقه، غافل شد.
پینوشت:
- جواهری، میکائیل، بهائیت پادجنبش تجدید حیات ملت ایران، تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، 1392، ص272.
- فشاهی، محمدرضا، واپسین جنبش قرن وسطایی در دوران فئودال،تهران: فردوس، 1395، ص186.
- جواهری، میکائیل، همان، ص274
- همان، ص55.
- همان، ص73.
- همان، ص130.
- شهبازی، عبدا...، مریمیه: از فریتیوف شوان تا سید حسین نصر، 1392، نسخه pdf، صص 43-31.
- برناردکوهن، سائول، کاردان، عباس، تهران: مؤسسه فرهنگی مطالعات و تحقیقات بینالمللی ابرار معاصر تهران، 1387، ص610.
- ترجمه: فتحاعظم، هوشمند، قرن انوار، حیفا: مرکز جهانی بهائی، 2002، صص85-84.
- ، دکتر مهاجر، کانادا: مؤسسه معارف بهائی، 1997م، ص214.
- همان، ص189.
- همان، صص194-193.
- همان، ص203.
- همان، ص231.
- ترجمه: فتحاعظم، هوشمند، 2002، ص89.
- همان.
- خاوری، اشراق، مقدمه تقریرات اقدس.
- فروتن، ایران، همان، ص217.
- ایکینز، هریسن، «آیا دولت هند تاجمحل را تخریب خواهد کرد؟»، سایت ترجمان، ۲۹ آذر ۱۳۹۶.