بهموجب این طرح که اولینبار توسط آقای فرزام ارباب (عضو سابق بیت العدل)، از نتیجه تحقیقات بنیاد راکفلر در کلمبیا، کپیبرداری شد و از طریق مؤسسه فوندائک با تغییراتی به طرح روحی تبدیل شد و به اجرا درآمد، بهائیان در سراسر دنیا مکلف شدن مفاد طرح را که تاکنون در قالب ۱۰ کتاب آماده شدهاست، به زبان بومی خود ترجمه کرده و نسبتبه یادگیری، اجرا و تبلیغ آن اقدام نمایند و متون آموزشی گذشته را به فراموشی بسپارند.
علیرغم فشار بیت العدل در تبلیغ این طرح، عدهای از بهائیان، این طرح را موفق ندانسته و معتقدند که افراد آموزشدیده در قالب این طرح، از سواد و معلومات امری (بهائی) لازم برخوردار نیستند. مضافاً اینکه خیلی از فرهیختگان بهائی کتابهای ترجمهشده روحی را، سازگار با فرهنگ بومی خود ندانسته و معتقد به لزوم انتخاب جایگزینهایی برای آن هستند.
خانم کارن باکت در ۲ مقاله به تحلیل و ارزیابی کتابهای روحی پرداخته و معتقد است که این طرح بر اساس فرهنگ کشور جهان سومی مردم کلمبیا، طراحیشده و مناسب برای سایر فرهنگها نیست. ضمن اینکه این طرح در خود کلمبیا نیز، از موفقیت چندانی برخوردار نبودهاست.
او در مقاله دیگری با اشاره به گزارش ماه می 2008 کانونشن ملی آمریکا، به ذکر مشکلات و ضعف برنامه روحی، در آمریکا اشاره مینمایند و اذعان دارد که اجرای طرح روحی باعث ریزش و کنارهگیری بیشاز ۵۰ درصد بهائیان از فعالیتها و برنامهها گردیدهاست، بااینوجود بیت العدل طی پیامی از محفل ملی بهائیان آمریکا میخواهد تا گزارشها و نظرات خود را کنار بگذارند و از برنامه بیت العدل تبعیت کنند!
آنها برای تاکید بر اجرای طرح روحی، مشاور قارهای، خانم ربکا مورفی را به کانونشن ملی بهائیان آمریکا، اعزام کردهاند. او در سخنرانی خود گفت: «ما نمیخواهیم ازجمله افرادی باشیم که خدا را با چشم خود میبینند و کلامش را با گوش خود میشنوند! زیرا ما این توفیق را داریم که کلام و پیام خداوند را با چشم و گوش بیت العدل عزیز، ببینیم و بشنویم!» برای آشنایی با نظرات کارن درمورد کتابهای روحی به قسمتهایی از مقاله ایشان از سایت بهائی رنتس اشاره میگردد:
«آیا وقت آن نرسیدهاست که به ارزیابی تاثیر کتابهای آموزشی یکسان روحی برای تعلیم آیین بهائی در جهان بپردازیم؟ یکی از انتقاداتی که مکرر درباره تاثیر کتابهای روحی میشنویم آنست که هر کشور و جامعهای فرهنگ خاص خود را دارد و لذا شیوه ورود و تعلیم ویژهای را طلب میکند.
بهعبارتدیگر با مردم هر جامعه باید با زبان خودشان و در چارچوب فرهنگ خاص آنها گفتگو کرد.
گفتهشده که مطالب و موقعیتهای کتاب روحی، ابتدا، در کلمبیا و از طریق مؤسسه فوندائک، در زمان اقامت دکتر فرزام ارباب، طراحی و به اجرا درآمده است. فرهنگ کشور کلمبیا تا چه میزان با کشورهای دیگرمشابهت دارد؟
برای آشنایی با تفاوتهای فرهنگی جوامع مختلف چند معیار وجود دارد:
ضریب دوری از قدرت:
اینکه مردم و افراد عادی یک جامعه و یا سازمان، تا چه حد پذیرای «توزیع غیرعادلانه» قدرت هستند. برای مثال، مردم کشورهایی مثل نیوزیلند، بیشتر مایلاند و انتظار دارند که مناسبات قدرت، دموکراتیک و شورایی باشد در آنجا صرفنظر از پست و منصب اجتماعی، مردم یکدیگر را با خود مساوی و همسطح میبینند. مردم و تابعان، مشارکت و انتقاد از تصمیمگیرندگان و کسانی که بر صندلیهای قدرت تکیه زدهاند را، حق خود دانسته و بهراحتی انجام میدهند.
در کشورهایی که مردم از قدرت دورند (مثل مالزی)، خودکامگی و رفتار پدرسالارانه حاکمان را میپذیرند؛ و کسب مقامات عالیه را صرفاً براساس مناسبات خاص و روابط ویژه باور دارند. این معیار بیشاز آنکه بیانگر تفاوت عینی در توزیع قدرت باشد، گویای ذهنیت مردم و برداشت آنها از توزیع قدرت است.
فردگرایی:
در جامعه فردگرا، افراد بیشتر به خود و خانواده نزدیک خود توجه دارند ولی در جوامع جمعگرا، افراد از بدو تولد در گروهها و خانواده بزرگتر (شامل عموها، عمهها، خالهها، داییها، پدربزرگ و مادربزرگها،…) زندگی میکنند و با آنها پیوستگی دارد.
ضریب قطعیت یا ضریب اجتناب از حالت نامشخص:
این معیار به توان جامعه برای تحمل و پذیرش شرایط غیرقطعی، یا بهعبارتدیگر، میل جامعه انسانی به جستجو و تحری حقیقت اشاره دارد. این معیار نشان میدهد که جامعه چقدر به افراد خود اجازه تحقیق و تشکیک در وضعیت موجود، و توجه و ابراز ایدههای نو، ناشناخته، عجیب و غیرمتعارف را میدهد.
فرهنگهایی که از شرایط عدم قطعیت اجتناب میکنند، تلاش دارند تا امکان بروز وضعیت نوین و غیرقطعی را به وسیله قوانین و مقررات شدید، ترتیبات امنیتی و در سطح فلسفی و دینی به وسیله جزمگرایی کاهش دهند. در چنین اجتماعاتی مردم بیشتر احساسی هستند.
متقابلاً در جوامع باز و فرهنگ فرهنگهایی که شرایط غیرقطعی را میپذیرند، مردم عقاید مخالف و متفاوت با عقاید رایج و حاکم را میپذیرند. آنها سعی دارند در این زمینه قوانین و مقررات محدودکننده و دستوپاگیر کمتری داشته باشند. در سطح فلسفی و دینی آنها نسبی گرا بوده و به جریانهای مختلف اجازه حیات و تنفس میدهند. مردم در این جوامع فکورانه تر برخورد میکند و کمتر به احساسات اجازه بروز و خودنمایی میدهند.
اگر بخواهیم جامعه کلمبیا، محل مطالعه و اجرای طرح روحی را، با ملاحظه معیارهای فوق محک بزنیم؛ کلمبیا، در موضوع ضریب قطعیت نمره ۸۰ میگیرد. این نمره نشان میدهد که جامعه کلمبیا ظرفیت اندکی برای تحمل عدم قطعیت دارد. در فرهنگ کلمبیا مردم بهشدت ترجیح میدهند حرف روشن و واضح بیان شود. آنها مطلقگرا هستند و ترجیح میدهند از «مناطق خاکستری» یا وضعیتهای عدم قطعیت در حوزههای دینی و فلسفی بپرهیزند. هدف نهایی آنها کنترل ابعاد مختلف و اجتناب از وضعیتهای عدم قطعیت است. مردم کلمبیا عقاید قطعی و جزمی دارند و اصولاً عقاید و تئوریهای دیگر را برنمیتابند.
بر طبق این نظریه و بررسی، مردم کلمبیا آمادگی زیادی برای پذیرش بیعدالتی دارند. معدل «ضریب دوری از قدرت» آنها ۶۷ است این نه به معنی بیعدالتی در آن کشور، بلکه به معنی آنست که مردم آن کشور، طبقهبندی در جامعه را باور دارند و با آن بهراحتی کنار میآیند. مردم طبقه پایین به وضعیت خود قانع هستند و افراد طبقه بالا هم ریاست را حق خود میدانند در فرهنگ آن کشور سلسلهمراتب جایگاه خاصی دارد. سرانجام نمره فردگرایی کشور کلمبیا ۱۳ است البته در جامعه آماری مطالعه شده در این تحقیق، از بین 56 کشور، ۴ کشور دیگر در این زمینه پائینتر از کلمبیا قرار دارند؛ ولی هر چهارتای آنها هم کشورهای امریکای لاتین هستند. این نمره نشان میدهد که این فرهنگ جمعگرایی را بر فردگرایی ترجیح میدهد. مردم کلمبیا خود را بیشتر عضو یک گروه و خانواده میبیند تا یک فرد. آنها به ارزشهای اجتماعی وفاداری نشان میدهند. در این جامعه بر اساس یک قانون نانوشته، و از طریق مناسبات پیچیده، مردم از یکدیگر حمایت میکنند.
اگر بخواهیم از این یافتهها و نتایج یک ارزیابی داشتهباشیم، صرفنظر از اینکه جناب ارباب به آن توجه کرده یا نه، باید بگوییم که مجموعه دروس و دوره روحی متناسب با الگوی رفتاری و اجتماعی کشور کلمبیا تنظیم و تهیه شدهاست! آنها ترجیح میدهند همهچیز را فقط بهصورت سفید یا سیاه ببینند. لذا برای هر سوال، باید ترجیحاً یک جواب داد. آنها موافق سلسلهمراتب و طبقهبندی هستند، لذا در هر کلاس و دوره وجود یک تیوتر که کلاس را هدایت کند کاملاً ضروری و مناسب است پیوستن به حلقه مطالعاتی هم از نظر فرهنگی ترجیح دارد؛ زیرا آنها از استقلال رای گریزان، و از پیوستن به جمع، خرسندند.
جایگاه دورههای روحی در میان بهائیان کشورهای توسعهیافته:
جای تعجب نیست که در کشورهای توسعهیافته، صرفنظر از انتقاد نسبتبه اشتباهات موجود در کتب روحی، به فرهنگ حاکم بر محتوای دروس روحی هم انتقاد جدی وارد میشود اگر موازین و معیارهای جامعهشناسانه را در مورد آمریکا و کلمبیا مقایسه کنیم، آنگاه روشن میشود که چرا بهائیان امریکا در برابر فشار برای شرکت در کلاسهای روحی مقاومت میکنند. آنها دو جامعه و دو فرهنگ متفاوت دارند. یک نگاه به شاخصها نشان میدهد که تفاوت در کجاست.
نمره فردگرایی جامعه آمریکا ۹۰ است در این جامعه مردم مستقل، متکی به خود و خودمختار؛ آنها میخواهند خودشان باشند و آزاداندیش!
ضریب دوری از قدرت در امریکا ۴۰ است (میانگین جهانی آن ۵۵ اصل.) بهعبارتدیگر آمریکاییها وضعیت آمرانه و دستوری را دوست ندارند. ترجیح میدهند با دیگران وضعیت و شرایط برابری داشته باشند و جامعه ایدهآل آنها جامعهای مشورتی، دموکراتیک و برخوردار از تصمیمگیری براساس خرد جمعی است.
سرانجام آن که نمره جامعه آمریکا در اجتناب از حالت عدم قطعیت ۴۶ است. این نمره نشاندهنده آن است که شهروندان آمریکایی سهل گیر هستند و از مقررات و چارچوب خشک کمتر حمایت میکنند. برخلاف مردم کلمبیا، آنها از شرایط و وضعیت نامشخص و پیشبینینشده استقبال میکنند. آنها از ورود به «مناطق خاکستری» زندگی ابایی ندارند. در این مطالعه، و از جمع 56 کشور تنها ۶ کشور دیگر وضعیت بهتری در این زمینه، نسبتبه آمریکا دارند. آمریکاییها، بهلحاظ فرهنگی، اهل مدارا و تساهل بوده، ایدهها و باورهای دیگران را تحمل میکنند و نیازی به تحمیل عقاید خود بر دیگران نمیبینند.
البته بیان این نکته و تذکر ضروری است که این یک مدل علمی برای تبیین فرهنگها است. آن را نباید قطعی و جزمی پنداشت. همیشه در هر جامعه و فرهنگی افرادی هستند که مطابق قواعد و عرف رایج عمل نمیکنند (مثل جورج بوش که بسیار قصد تحمیل عقیده خود را بر دیگران داشت). ولی بهطورکلی و در سطح جامعه این مطالعه و ارزیابی صحیح و قابلاتکا است.
این چهارچوب و دیدگاه تبیین میکند که چرا، آنگونه که در جامعه جهانی بهائی ملاحظه شده، بهائیان در آمریکای جنوبی و کشورهای توسعهنیافته مطالعه روحی را تحمل میکنند ولی در آمریکای شمالی و کشورهای اروپایی بهائیان بهطور گسترده از آن گریزان هستند.»
خانم باکر در قسمتی از مقاله دوم خود اینطور ادامه میدهد:
«اگرچه کتابهای روحی براساس معیارهای فرهنگی کلمبیا تهیه شدهاست، ولی اینموضوع نمیتواند تضمینی برای موفقیت آن باشد یعنی نشاندادن اینکه یک ساختار و برنامه براساس معیارهای فرهنگی یک کشور تهیهشده، یک چیز است؛ و ارائهی دلایل موفقیت آن در همان کشور، یک موضوع دیگر است.
نکته مهم دیگر اینکه فرهنگ مألوف و مأنوس دکتر ارباب، فرهنگ ایرانی، هم شباهت بسیار زیادی با کلمبیا دارد. شک نیست که در مراحل توسعه تدریجی، برنامه روحی، هر دوره بیشاز دورههای قبل، رنگ و لعاب محیط خود را گرفته و بیشتر کلمبیایی شد تا مثلاً انگلیسی… لذا در مجموع میتوان آن را برنامهای مطلقگرا (یا سفید یا سیاه)، گروهگرا و با نگرشی سلسلهمراتبی ارزیابی کرد.
در چنین وضعیتی، با تأیید کامل محفل ملی کلمبیا و بیت العدل جهانی (همراه با دارالتبلیغ بینالمللی) و پشتوانه کافی مالی، روند آزمون و خطا روی آن انجام شد تا سرانجام دوره و کتابهای روحی، در بستر فرهنگ کلمبیا تکمیل گردید. حال سوال این است آیا روحی موفقیتآمیز است؟
البته منظور از موفقیتآمیز نه اینکه آیا بسیاری از بهائیان کلمبیا در کلاسهای روحی شرکت کردهاند یا نه؟ بلکه غرض این است آیا دوره روحی توانستهاست، اندازه جامعه بهائی کلمبیا را افزایش دهد یا خیر؟ چون از ابتدا چنین هدفی در ذهن تهیهکنندگان برنامه بود و عبارت دخول افواج مقبلین را برای آن به کار میبردند.
توضیح آنکه جامعه بهائی علیرغم تبلیغات زیاد و گسترده، بسیار پراکندهاست و گرچه افرادی به آن میگروند و بهائی میشوند، ولی مدت کوتاهی پساز فرونشستن موج تبلیغ، افراد دوباره از کوران برنامههای بهائی خارج، یا غیرفعال میشوند. برنامه روحی بدینمنظور طراحی شد که با یک متد سیستماتیک، منابع انسانی بهائی توسعه و تعمیق یابد و تازه بهائیان وارد چرخه دیگری از برنامههای تبلیغی بشوند. این معنای عبارت «بهرهگیری از چهارچوب برای عمل»، ۴۳ یا برنامههای گسترده رشد است.
واضح است که برنامههای آموزشی روحی از مرزهای کشور کلمبیا فرارفته و امروزه در تمامی جوامع بهائی اجرا میشود ولی سوال ما همچنان باید جواب خود را بیابد. آیا هدف فقط شرکت افراد و نشاندادن آمار شرکت در کلاسهای روحی بودهاست؟ همانطور که تحقیقات در مؤسسات دینی سایر ادیان هم نشان داده «افزایش آمار شرکتکنندگان در چنین برنامههایی هرگز بهمعنای دینداری بیشتر و عمق بیش عشق بیشتر به خداوند و مظاهر الهیه نیست» .
در مورد برنامه روحی میتوان اینطور مقایسه کرد که چه تفاوتی بین جوامع بهائی ساکن کلمبیا، که طی سالهای دهه ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ برنامههای روحی را گذراندند با سایر کشورهای مجاور آمریکای لاتینی، که این دوره را نگذراندهاند وجود دارد؟ چنین مطالعه و مقایسهای، با حفظ معیارهای مشترک فرهنگ، توسعه اقتصادی و… ، شاخص روحی را متمایز میسازد. اگر ما اهل تحقیق و تحری حقیقت هستیم چرا همزمان نتایج کمی و کیفی را مورد توجه و ارزیابی قرار ندهیم؟ خلاصه اینکه اگر دوره روحی کیفیت جامعه ما را بهبود بخشیده باشد باید این بهبود کیفی برای دیگران هم جذابیت داشته، و آنها را به سمت بهائیت کشانده باشد و درنتیجه افزایش آمار را هم شاهد بوده باشیم.
آمار موفقیت روحی در کلمبیا در کجاست؟
تاآنجاکه من میدانم چنین چیزی نیست. گرچه، اینجا و آنجا، آمارهای پراکنده و عکس و اسلایدهایی از برگزاری کلاسهای روحی، رفتن از روحی 1 به روحی ۲، یا تشکیل کلاستر A، B، یا C ارائه میشود؛ ولی هیچ کجا آماری درباره بهرهوری آن ارائه نشدهاست و این البته یک زنگ خطر است.
البته آمار هست. آمار را که نمیشود برای مدت طولانی پنهان کرد. ببینید دورهها و کلاسهایی، با حمایت کامل مؤسسات بهائی، در مناسبترین محیط، و برای مدت بیشاز ۴۰ سال برگزار شدهاست. بله روحی چهلساله است. روحی در اواخر دهه ۱۹۶۰ اوایل دهه ۷۰ شروع شد و جوانانی که آن را شروع کردند، حالا دیگر پا به سن گذاشتهاند. ۴۰ سال یعنی ۲ نسل! روحی، پساز ۴۰ سال کلاسها و دورههای مداوم، چه ارمغانی برای جامعه بهائی کلمبیا داشتهاست؟
به نظرم این سوالی مناسب و منصفانه است. در هیچ کجای دیگر روحی اینقدر خوب و مناسب جا نیفتاده؛ هیچ کجا اینقدر سابقه مستمر و پیوسته نداشتند؛ و در هیچ کجای دیگر، جز کلمبیا، روحی تا این اندازه گسترش و توسعه نداشتهاست.
*آیا روحی موجب شده که برق دیانت بهائی موجب درخشش کلمبیا شود؟
*آیا پساز ۴۰ سال، روحی توانسته در کلمبیا مردم را «فوجفوج» داخل آئین بهائی کند؟
*آیا روحی توانسته آنچنان افرادی را به بهائیت جذب کند که جایگاه بهائیت در کلمبیا چشمگیر شود؟
*آیا روحی توانسته برنامههای تزیید و تعمیق معلومات این تازه مؤمنان را بهنحوی فراهم کند که جامعه بهائی کلمبیا، به نوبه خود، پیشرفت چشمگیری کند؟
*آیا روحی توانسته در تاروپود اجتماعی کلمبیا وارد شود؟ آیا روحی برنامه تمدنسازی برای کلمبیا بودهاست؟
*اگر واقعاً پساز بیشاز ۴۰ سال، کسی بتواند پیشرفت چشمگیر و غیر قابل انکاری را برای دورههای روحی در کلمبیا سراغ بدهد، طبیعی است که انتقادات و مخالفتها از بین خواهد رفت! اینهم کار مشکلی نیست و میتواند بهراحتی مخالفتها را خاموش کند. چه کسی جرات مخالفت با روش و متدی را دارد که موفقیتهای روشن و مشخصی به بار آوردهاست؟ چه کسی جرات دارد درختی را قطع کند که میوه و ثمره خوبی دارد؟ من که چنین جراتی ندارم. خوب اگر منابع موثقی در کلمبیا، مثل اطلاعات منتشره از سوی اداره آمار آن کشور، یا گزارشهای تحقیقی دانشگاهی معتبر و بیطرف وجود داشته باشد، بسیار مناسب است.
پرسش و تحقیقاتی که این طرف و آن طرف انجامشده چیزی نشان نمیدهد. اگر هر یک از خوانندگان این مقاله اطلاعات موثقی در این زمینه دارند، از روشنگری آنها تشکر میکنم. فکر میکنم اگر موفقیت خاصی در آنجا کسبشده، همه بهائیان باید از جزئیات آن مطلع شوند.
اگر پساز ۴۰ سال کار و مطالعه و تمرین آنا و کاملیا ۴۴، انجام طرحهای آزمایشی، برنامهریزی دقیق متناسب با محیط و فرهنگ کشور میزبان و حمایت کامل مالی، اخلاقی و اداری تمام نهادها و تشکیلات بهائی، روحی نتوانسته نتایج قابلتوجهی، که بیانگر کارایی آن در کشور بومیاش، کلمبیا، باشد کسب کند؛ در آن صورت، براساس چه منطقی، ما باید در سایر مناطق و کلاستر ها، چشمانتظار موفقیتهای غیرمنتظره آن باشیم؟ خصوصا کشورهایی با فرهنگ متفاوت یا متعارض؟ پس چه باید کرد؟
پاسخ روشن است : درختی که میوه و ثمره ندارد، باید بهعنوان هیزم آتش استفاده شود.
خانم باکت در مقاله دیگری با عنوان «آرامش خود را حفظ کن و برنامه روحی را ادامه بده» به هدف اصلی از تشکیل کلاسهای روحی میپردازد و آن را نامشخص و گیجکننده میدانند و در توضیح آن مینویسد:
مشکل بزرگ دیگری که من با کلاسهای روحی دارم این است که روحی با طرز فکری گیجکننده احاطه شدهاست. از خودتان بپرسید، هدف از تشکیل کلاسهای روحی چیست؟
شما بهاحتمال زیاد خواهید گفت «توسعه جامعه بهائی با خدمت به کل جامعه با تصوری نوعدوستانه و باشکوه» . اما اگر با دقت بیشتری به آن بیندیشید، درخواهید یافت که آن جواب کامل نخواهد بود.
«هدف روحی تبلیغ بهائیت و توسعه و رشد کمی جامعه بهائی است» .
اگر شما هم چنان شک دارید که همه این چیزها برای تبلیغ است، قسمتهای دیگری هم وجود دارد. بیت العدل پیدرپی به کلاسهای روحی تحت عنوان «توسعه ظرفیتها برای ورود افواج مقبلین» رجوع میدهد اصطلاحات و سخنان خاص پروسه مؤسسه، هدف خود را اینگونه جلوه میدهد: «برنامههای گسترده رشد» و «توسعه» و «تحکیم». این عنوان، برای اولینبار در پیام بیت العدل به کنفرانس مشاوران قارهای در ۹ ژانویه ۲۰۰۱ عنوان شد:
«بهائیان که در برنامههای گسترده رشد شرکت میکنند، باید در ذهن بسپارند که هدف آن حصول اطمینان از این است که تعالیم و کلمات بهاءالله به تودههای بشریت برسد» .
همچنین یکی دیگر از اجزای کلیدی کلاسهای روحی (کتاب ۶ ) ارائه «آنا» است. از شرکتکنندگان خواسته شدهاست که آن را حفظ نمایند، به این منظور که تبلیغ کنند و اینکه از افراد و اشخاص درخواست کنند که به آئین بهائی بپیوندد: «مطمئنم که شما مطلع هستید که میخواهند شما را دعوت کنند که به یک آیین بپیوندید نه اینکه فقط ایدهآلهای خوبی را قبول کنید!»
اما ممکن است بپرسید، اصلا سوال در مورد هدف چرا اینقدر اهمیت دارد؟
خوب، به دو دلیل. اول اینکه، قبلاز شروع به هر گونه تلاش، عقل سلیم حکم میکند که بدانیم چرا کسی کاری را انجام میدهد. دوم، به دلیل اینکه این تنها راهی است که میتوانیم اثرگذاری و موفقیت کاری را که شروع کردهایم بسنجیم.
پس آیا هدف، انجام کارهای خوب و خدمت به مردم است؟ تبلیغ آئین است (رشد عددی) ؟ برای پرورش تواناییها است (رشد کیفی) ؟
ملاحظه میکنید که این همان چیزی است که من اسمش را میگذارم روش فکری گیجکننده. از ۵ بهائی بپرسید و شما ۸ جواب دریافت خواهید کرد!
در سایت رسمی روحی هیچگونه اشارهای به اهدافی که در بالا فهرستشده ندارد در عوض بر «ساختن جامعه بهائی» تمرکز کردهاست:
«مؤسسه روحی مؤسسهای آموزشی است که تحت رهبری محفل ملی بهائیان کلمبیا، تلاشهای خود را بر توسعه منابع انسانی برای توسعه روحانی، اجتماعی و فرهنگی مردم کلمبیا اختصاص میدهد» .
بیت العدل به این ابتکارات بهعنوان «پیشبرد پروسه دخول افواج» اشاره کردهاست:
«این آخرین مدارک از سری مدارک و اسنادی است که شروعش در ۱۹۹۸ بوده، تا مروری گسترده بر پیشرفت حاصله در سراسر دنیا در پیشبرد پروسه دخول افواج را نشان دهد» .
اگر ما هدف را ندانیم، چگونه خواهیم دانست، کاری که انجام میدهیم مؤثر خواهد بود یا خیر؟ چگونه تلاشهایمان را-چه کمی و چه کیفی-اندازهگیری خواهیم کرد؟ چگونه موفقیت را اندازهگیری کنیم یا اینکه اساساً موفقیتی حاصل شدهاست یا خیر ؟ یا اینکه ما در مسیر درستی هستیم؟ اگر مشخص شد که از قضا ما از مسیر منحرف شدهایم، بعد چه؟
درواقع برنامه روحی برای رشد، پیوستن و تسجیل در جامعه بهائی است. هرگونه جوابی که ما به آن راضی شویم مهم نیست، واقعیت مسئله این است که برنامه روحی، فعالیتهای دیگر را در جامعه بهائی در سراسر دنیا تحتالشعاع قرار داده و کمرنگ کردهاست. درواقع، همه تلاشهای تبلیغی دیگر در مقابل روحی نادیده گرفته شدهاست، این مسئله برای من کمی عجیب و شاید تا حدودی بدون صمیمیت و صداقت بود و مرا بر آن داشت تا بگویم درزمانی که عملکرد مؤسسات در سراسر دنیا نتایج معکوس به دنبال دارد ، ابتکارات و روشهای افراد برای تبلیغ صحیح باید معتبر دانسته شده و مورد احترام قرار گیرند.