از جمله تعالیم دوازدهگانهی بهائیت این است که دین، باید عامل ایجاد و گسترش اُلفت و محبّت باشد. از اینرو پیشوایان بهائیت، تا جایی بر این اصل تأکید کردهاند که در تعارض دین با اُلفت و محبّت، بیدینی را ترجیح دادهاند.(1)
اما جالب است بدانیم جدای از تبلیغات و در عالم عمل، تشکیلات بهائیت هیچگاه به این اصل خود پایبند نبوده و به خاطر تعصبات دینی، مخالفین خود را مورد طرد و حذف اجتماعی قرار داده است؛ همچنان که تشکیلات بهائیت، جهانگیر اردکانی را به صرف طرفداری از جمشید معانی(2)، از تمامی مناسبات بهائیت و معاشرت با تمامی بهائیان طرد نموده و در خصوص او آورده است: «جهانگیر اردکانی در ادامه طرفداری از ادعای سخیف معانی، با تصویب بیت العدل اعظم، طرد میگردد. به یاران اطلاع دهید که هرگونه معاشرت و سلام و کلام با او ممنوع است».(3)
اما به راستی تشکیلاتی که کمترین مخالفت با خود را برنمیتابد و حکم به طرد و حذف اجتماعی رویگردانان از خود میدهد، چگونه میتواند منادی مبارزه با تعصبات دینی باشد؟! در این صورت، آیا به گفتهی عبدالبهاء، نبود بهائیت بهتر نیست؟!
پینوشت:
1- ر.ک: عباس افندی، خطابات، مصر: به همّت فرجالله زکی الکردی، 1921، ج 2، ص 296.
2- عقاید جمشید معانی، در بهائیت بدعت به شمار میآید.
3- مجلهی اخبار امری، ارگان رسمی بهائیان، شمارهی: 1، صص 5-4.