×

هشدار

JUser: :_بارگذاری :نمی توان کاربر را با این شناسه بارگذاری کرد: 667

پای سخنان پدر-  بخش پایانی

دوشنبه, 02 اسفند 1395 08:33 نوشته شده توسط  اندازه قلم کاهش اندازه قلم کاهش اندازه قلم افزایش اندازه قلم افزایش اندازه قلم

بهائیت در ایران:

بهائیت در ایران: تا کنون13 قسمت از مطلب پای سخنان پدر را درج نمودیم این مجموعه با تلاش محمد جعفر امامی تهیه شده و به جزئیاتی از اعتقادات فرقه ضاله بهائیت میپردازد . اینک بخش چهاردهم  ( پایانی ) از این مطلب تقدیم میگردد .

بهاء و ادعاهای گوناگون

توضیح دلیل تقریر

- بابا اگر اجازه بدهی امروز مهمان داریم باید کمک مادر کنم، انشاء الله پس از پایان مهمانی باز من در خدمت شما هستم و استفاده می کنم.
-
بسیار خوب بفرمائید.
-
با اجازه.
-
سلام علیکم پدر، الحمد لله، مهمانها به خوشی و سلامت رفتند.
-
علیکم السلام عزیزم، خسته نباشید، خیلی ثواب کردید آخر شما نمی دانید چقدر کمک به مادر ثواب دارد؟
مقام پدر و مادر آنقدر بالا است که خداوند در قرآن فرموده: اول به فرمان من عمل کنید پس از آن احسان به والدین را سفارش فرموده، یعنی مقام پدر و مادر مقام دوم است؛ اول خداوند اعطا کننده وجود، و بعد پدر و مادر که واسطه در اعطاء وجودند، امیدوارم سعادتمند و عاقبت به خیر شوی، فرزندم، خوب تعریف کن.
-
بابا اتفاقاً تعریف جالبی برایت آورده ام، آخر می دانی بعضی از بستگان مادر علاقمند به مسلک مورد بحث ما هستند با خاله و دیگر قومها که میهامان ما بودند از همین مطالبی که با شما می گفتیم صحبت داشتیم یکی از اینها گفتند، به، اگر پهلوی آنها بنشینی اینقدر افاده دارند؟ یک از اینها که جلسه محفل می رود گفت: دلیل تقریر ثابت می کند که باب و بهاء بر حقند.
از او پرسیدم دلیل تقریر چیست؟ چیزی از آن نمی دانست که توضیح دهد و چون نتوانست توضیح دهد خجالت کشید، آیا شما میدانید این دلیل چیست؟
-
بلی هم می دانم منظور از این سخن چیست؟ و هم ایرادات و اشکالات آن را می دانم.
-
پس شروع بفرمائید؟
-
انشاء الله در فکر آن هستم که از کجا برایت شروع کنم تا به روشنی به این مطلب برسی، چرا که اینجا کمی بحث سنگین و مفصل است باید از جائی شروع کنم که شما هم بتوانی بر آن به خوبی مسلط شوی.
-
هر طور صلاح می دانید بیان فرمائید.
-
دلیل تقریر در حقیقت برای اثبات حقانیت دو پیشوای این مسلک است، سید باب در کتاب دلائل سبعه و بهاء در کتاب یاقان جسته و گریخته به این دلیل اشاره کرده اند و ابوالفضل گلپایگانی در کتاب فرائد فصلی از کتاب را برای پروراندن آن اختصاص داده است.
اما اصل دلیل که در حقیقت به عنوان راه شناخت انبیاء الهی و مدعیان نبوت است چنین توضیح می دهند: می گویند: چهار شرط است اگر در کسی باشد نبی است و اگر نباشد نبی نیست.
-
آن چهار شرط کدامند بابا؟!
-
صبر کن عزیزم توضیح خواهم داد، قرار ما کم حوصله ای نبود:
شرط اول: ادعا است یعنی طرف ادعای نبوت کند و بگوید من از طرف خداوند فرستاده شده ام.
شرط دوم: استقامت است یعنی این مدعی باید در ادعای خود پایداری به خرج دهد و هجوم دشمنان او را از مسیر خود منحرف نکند.
شرط سوم کتاب است باید دارای کتاب، احکام و آداب باشد.
شرط چهارم نفوذ است یعنی پیروانی پیدا کند و آئین و احکامش تداوم یابد و نافذ گردد.
این چهار شرط برای شناسائی انبیاء را، دلیل تقریر می نامند و می خواهند بگویند چون در باب و بهاء این چهار شرط بوده، پس آنها پیامبرند. گلپایگانی در صفحه 76 فرائد در اهمیت این دلیل صحبت کرده می نویسد:
به اندک تامل معلوم می شود که اگر از این دلیل صرف نظر شود ابداً تفریق بین الحق و الباطل ممکن نباشد.
آنچه گفتم حاصل دلیل تقریر است اما این دلیل کافی نیست و ایرادهای متعددی دارد.
-
بابا جون! آن ایرادها را بازگو بفرمائید؟
-
همه آنها که ممکن نیست، بعضی را عرض می کنم:
1 - نخستین سوال این است که این دلیل عقلی است، حسی و یا نقلی؟
-
بابا یعنی چه؟ دلیل، دلیل است؟!
-
خیر بابا لابد یادت هست از عبدالبهاء برایتان نقل کردم که وی در صفحه 219 و 220 مفاوضات می گوید:
میزان سنجش چه حس باشد، چه عقل و چه نقل، تام نیست و محتمل الخطا است، بنابراین، دلیل بالا بر اساس هر کدام از این سه باشد محتمل الخطا و تام نیست.
-
آری، درست است یادم آمد.
2 - مطلب بعد این است که ما باید ببینیم اولاً این دلیل با انبیاء گذشته که نبوتشان از نظر همه مسلم است تطبیق می کند یا خیر؟ و ثانیاً این دلیل با باب و بهاء منطبق است یا خیر؟
-
بسیار خوب است اگر این معنی روشن شود خیلی مفید خواهد بود.
کمی بعد شروع به روشن شدن این معنی می کنیم.
3 - آیا یکی از شرائط شناخت انبیاء از مدعیان این نبود کتاب داشته باشند؟
-
چرا اینطور بود؟
-
سوال این است پیامبرانی به طور مسلم که همه آنها را قبول دارند دارای کتاب نبوده اند پس اینان پیامبر نیستند؟
4 - شرط دیگر استقامت و نفوذ بود، سوال این است این دو شرط به درد کسانی که در مرحله اول و ابتدا می خواهند به آن پیامبر ایمان بیاورند نمی خورد بلکه به درد کسانی که آخر عمر مدعی پیامبر، و یا پس از مرگ او بخواهند ایمان بیاورند می خورد.
-
بابا جون! چرا؟
-
زیرا تا عمر این مدعی تمام نشود و یا مدتی طولانی به ادعای خود ادامه ندهد روشن نمی شود که نفوذ و استقامت دارد یا خیر؟
5 - این دلیل ابهام دارد زیرا حدود این شروط معلوم نیست.
روشن نیست چقدر استقامت کافی است؟ چقدر نفوذ کفایت می کند؟ و کتاب چه مقدار مطلب داشته باشد؟ شرط محقق شده؟ آیا اگر چند مناجات و چند حکم داشته باشد صحت نبوت او را تایید می کند یا اگر چند بقال و بزاز ایمان بیاورند نفوذ شریعت مسلم می گردد و مطالبی از این قبیل 
-
بابا جون! حقاً که ابهام دارد، من از اول توجه به این جهات نداشتم ولی بابا جون بفرمائید از نظر اسلام مدعی نبوت چه شرائطی باید داشته باشد؟
-
چشم، فراموش نکن این سوال را جواب خواهم داد.
6 - این دلیل فقط این فائده را دارد که بخواهیم نسبت به انبیاء گذشته مطالعه کنیم اما برای امروز مفید نیست زیرا مردمی که پیامبر اسلام را خاتم پیامبران می دانند انتظار پیامبری نمی کشند تا بخواهند این شرائط را در آنها ملاحظه کنند.
7 - بر خلاف تصور حضرات، ما پیامبران راستینی را می شناسیم که این شرائط را نداشته اند و همه ادیان هم آنها را به پیامبری قبول دارند حتی خود حضرات هم نصریح به این معنی کرده اند.
-
آنها کدامند بابا جون؟!
-
از جمله نوح 950 سال تبلیغ کرد و حدود 80 نفر به او ایمان آوردند در قبال هر 12 تبلیغ یک نفر، و لوط و....
-
آقا جون! شما گفتید خود اینها هم قبول دارند که اینان پیامبرند می شود بفرمائید کجا نوشته اند؟
-
بلی بهاء در صفحه 5 کتاب ایقان می نویسد:
از جمله انبیاء نوح بود که 950 سال نوحه نمود و عباد را به وادی ایمن روح دعوت فرمود و احدی او را اجابت ننمود و حضرت لوط که فقط دو دخترش به او مومن بودند و همچون حضرت یونس که نفوذ نداشت از شهر بیرونش کردند و به کام ماهی رفت.
بلکه ما عکس گفته اینان را نیز می شناسیم یعنی کسانی در دنیا آمده اند که آن چهار شرط را دارا بودند اما پیامبر نبودند.
-
بابا این یکی جالبتر است، ممکن است چند نفر از اینها را برایم نام ببرید.
-
بلی چرا ممکن نباشد.
اول: غلام احمد قادیانی از اهالی پاکستان که در همان او آن فتنه باب، مدعی شد مسیح موعود و مهدی منتظر است و کتابهائی به نام سر الخلافه حمامه البشری المواهب و الفیوضات و براهین احمدیه را نوشت و تا پایان عمر بر دعوی خویش باقی بود، پیروان زیادی پیدا کرد که به قادیانیه یا احمدیه مشهورند، مرکز آنها یکی از شهرهای پاکستان است.
دوم: مانی که در زمان شاپور اول ساسانی ادعای نبوت کرد و کتابی مصور به نام ارژنگ آورد عقائد او متخذ از مسیحیت و زردشتی بود، ضمناً رنگ اشتراکی نیز داشت، او در ایران و چین و ترکستان پیروانی یافت که تا چندین قرن دوام کرد(158).
سوم جمشید معانی جوانی از بهائیان خراسان و تحصیلکرده دبیرستان البرز تهران، مدعی ظهور جدید پس از بهاء شد و الواح زیادی به زبان پارسی و عربی و اندونزی نگاشت و خود را سماء الله می خواند، در میان بهائیان ایران، اندونزی و پاکستان پیروانی پیدا کرد و در برابر صدمات و آزار بهائیان استقامت نمود.
علاوه بر این سه مورد که اشاره کردیم موارد بسیار دیگری وجود دارد که افراد، ادعای نبوت کرده کتاب داشته، استقامت هم کرده، نفوذ هم داشته اند ولی هیچکدام پیامبر نبوده اند.
بنابراین دلیل تقریر به تنهائی نمی تواند ملاک شناسائی پیامبر واقعی از مدعی نبوت باشد.
-
پدر! شما قول دادید بگوئید در اسلام شناخت پیامبر واقعی از مدعیان دروغین چگونه صورت می گیرد آیا وقت آن رسیده؟
-
این قول را دادم ولی بحث دیگری مانده و آن اینکه آیا باب و بهاء خود این شرائط را داشته اند یا خیر؟ اینکه کدامیک را مقدم بداریم به اختیار شماست.
-
من دوست دارم اول شرائط شناسائی انبیاء از نظر اسلام را بفرماید و بعد به مطلب دوم بپردازید.
-
از نظر اسلام کسی پیامبر راستین است که ادعای نبوت کند، معجزه داشته باشد، و دعوت به تحدی نیز بنماید.
اگر کسی مدعی شد که من پیامبرم، معجزه خود را ارائه داد، دعوت به تحدی نیز نمود و کسی از عهده مقابله با او بر نیامد، معلوم می شود پیامبر راستین است.
-
بابا معجزه یعنی چه؟
-
معجزه یعنی کار خارق عادتی که انجام آن از توان بشر با اتکاء به نیروی بشری خارج باشد.
-
از کجا می شود فهمید که از توان بشر خارج است؟
-
از این جهت که معجزه باید از نوع علوم پیشرفته زمان باشد، که افراد متخصصی وجود داشته باشند و از انجام مثل آن عاجز، مثلاً موسی (علیه السلام) عصا را به عنوان معجزه معرفی کرد و بر کارهای ساحران پیروز شد، چون در آن زمان سحر رائج زمان بود و حضرت مسیح مرده را زنده می کرد چون علم پزشکی دانش پیشرفته آن عصر بود و پیامبر اسلام قرآن را آورد از نظر فصاحت و بلاغت برای مردم آن زمان - که هنر پیشرفته آنها فصاحت و بلاغت بود - و برای امروز از نظر علوم و اسرار آفرینش - چون در این اعصار دانش از بخشهای مختلفی رشد کرده است....
-
بابا جون! تحدی یعنی چه؟
-
تحدی به معنی دعوت به مقابله به مثل است، یعنی پیامبر باید اعلام کند: من فرستاده خدا هستم و این هم معجزه ام، اگر کسی می تواند، مانند آن را بیاورد.
-
آقا جون! اجازه است یک سوال دیگر بکنم؟
-
بفرمائید.
-
چه تفاوتی بین معجزه انبیاء و کار ساحران و مرتاضان و یا کرامات اولیاء الله که صاحب کرامتند می باشد؟ اینها هم کارهائی را انجام می دهند که از عهده بشر خارج است.
-
تفاوت در این است که ساحران و مرتاضان هر کاری را نمی توانند انجام دهند زیرا روی یک یا چند کار تمرین کرده اند، ولی پیامبران همه کاری را می توانند انجام دهند و نیز تفاوت در این است که ساحران و مرتاضان به نیروی محدود انسانی متکی هستند ولی انبیاء به قدرت نامحدود خداوند.
و اما تفاوت انبیاء و اولیاء الله که هر دو نیرویشان از قدرت الهی سرچشمه می گیرد این است که اولیاء خدا ادعای نبوت نمی کنند.
-
بابا! سر معجزه چیست؟
-
معجزه در حقیقت نشانه است، همانظور که اگر شما بخواهید چیزی از منزل عمو بگیرید که جز عمو و خانمش کسی نمی داند، عمو نشانه ای می دهد که به این نشانه خانم عمود بفهمد شما فرستاده عمو هستید، همانطور معجزه که کار ما فوق توان بشر است، خداوند به پیامبر می دهد تا معلوم شود از ناحیه خداوند قادر متعال آمده است.
-
بسیار خوب، روشن شد حالا زمان آن رسیده که توضیح فرمائید آیا باب و بهاء شرائط چهار گانه اقتراحی در مورد شناسائی پیامبران را خود داشته اند یا خیر.
-
بسیار خوب اکنون شرائط را با این دو نفر تطبیق می کنیم:
شرط نخست ادعاء نبوت بود، می دانیم لازمه شناسائی این است که شخص به طور علنی ادعاء کند که من پیامبر و فرستاده خدا هستم در اینجا باید گفت: باب و بهاء ادعاهای گوناگون داشته اند، کدام ادعایشان را باید ملاک بدانیم، آنها تنها ادعاء نبوت را ننموده اند تا بگوئیم اولین شرط شناسائی پیامبر، از مدعی را دارا بوده اند.
-
بابا جون! مگر چند ادعاء داشته اند؟
-
عزیزم در گذشته هم برایت گفته ام، مسلماً یادت نرفته که اینها ادعاهای بسیاری داشته اند و اگر حوصله بفرمائید حالا هم برایتان توضیح می دهم:
علیمحمد باب بر اساس دلائل فراوانی تا سال 1264 خود را مانند سید کاظم رشتی بنده و باب امام دوازدهم شیعیان می دانست، مدعی نیابت خاصه غیر منصوصه از طرف آن حضرت بود (این گفته را می توانید از مطالعه آثار او از قبیل کتاب قیوم الاسماء، صحیفه عدلیه تفسیر سوره های بقره، کوثر و العصر - اگر انتساب این سه تفسیر به او درست باشد - و صحیفه مخزونه و رساله بین الحرمین به دست آورید) و از آن سال به بعد ادعای قائمیت به آن افزود، و با نوشتن بیان خود را به مقام شارعیت و رسالت ارتقاء داد و بالا خره در لوح هیکل الدین که از آخرین نوشته های اوست خود را ذات و هستی خدا خواند.
حال شما بفرمائید کدامیک از این ادعاها را باید بپذیریم تا با دلیل تقریر وفق دهد؟!
-
آقا جون! ممکن است در ادعای نخستین، تقیه کرده باشد؟
-
بسیار خوب، اما از کجا بفهمیم او که قریب سی سال با اعتقاد و اعتراف به ولایت حضرت مهدی حجه بن الحسن (علیه السلام) زندگی کرده، همه در تقیه بوده، ولی این یک سال و نیم اخیر از تقیه خارج شده؟ با اینکه در زندان بوده است واقعاً از این دو ادعا به چه دلیل ادعای نبوتش تقیه نبوده؟!
آیا ادعای اینکه او ذات خداوند است نیز تقیه بوده است؟ راستی احتمال نمی دهید اگر باقی مانده بود ادعای دیگری می کرد که روشن می شد همه ادعاهای سابق تقیه بوده؟!
علاوه پیامبران فرستاده می شوند تا در برابر عقائد خرافی موجود قد علم کنند و آن را از بین ببرند، نه اینکه اکثر عمر خود را در تقیه بگذرانند، و منصب خود را افشاء نکنند، آیا انبیاء همچون اجازه ای از طرف خداوند دارند که ادعای خود را واژگون کنند؟ اگر قرار است این همه وقت تقیه کنند پس معنی شرط استقامت چه می شود؟ پیامبری که ادعایش را نمی گوید، آیا شرط استقامت در مورد او بدون مفهوم نخواهد بود؟!
-
پدر جان! معذرت می خواهم، مگر نه این است که ابراهیم اول خود را ستاره پرست، ماه پرست، خورشید پرست وانمود کرد؟ و مگر نه این است که پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) سه سال پنهانی دعوت کرد؟ پس تقیه نبوده؟
-
درست است عزیزم اما تدبیر ابراهیم برای روشن ساختن اینکه این موجودات نمی توانند رب انسان باشند فقط یک شب بود و چند ساعت ولی بعد هم به آنها گفت:
اف لکم و لما تعبدون من دون الله افلا تعقلون (159) لقد کنتم انتم و ابائکم فی ضلال مبین و تالله لاکیدن اصنامکم بعد ان تولوا مدبرین(160).
-
بابا جون! ترجمه بفرمائید من معنی اش را بفهمم.
-
بسیار خوب، به آنها فرمود:
اف بر شما و آنچه را که جز خداوند می پرستید چرا شما عقل خود را به کار نمی اندازید.
و نیز فرمود:
شما و پدرانتان در گمراهی آشکارید.
و پس از آن فرمود:
به خدا سوگند من بتهای شما را پس از اینکه از اینجا خارج شدید در هم خواهم کوبید.
و اما پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) سه سال پنهانی مردم را دعوت می کرد و می گفت: من پیامبرم به من ایمان آوردید و بعد علنی به همه اعلام کرد که من رسول خدا هستم نه اینکه آن سه سال پنهانی ادعائی غیر از پیامبری داشت. در اینجا یک سوال پیش می آید که اگر باب واقعاً پیامبر بوده و از روی تقیه ادعای بابیت کرده کسانی از قبیل کشته های قلعه طبرسی که پیش از آشکار شدن این ادعا جان خود را فدای حجه بن الحسن کردند وضعشان چه می شود؟ از اینها که بگذریم سید باب در نوشته های اولیه خود سوگند یاد می کند که آنچه می گوید اعتقاد قطعی اوست و از خدا می خواهد که او را با همین عقیده نگه دارد و با همین عقیده بمیراند!
-
بابا جون این را در کجا گفته؟
-
در کتاب صحیفه عدلیه صفحه 42.
بنابراین مساله تقیه در مورد انبیاء مردود و درست نیست، این سخن، بهاء الله نیز قبول دارد و با ما هم عقیده است که پیامبران نباید تقیه کنند و معتقد است خودش و باب هم تقیه نکرده اند.
-
بابا! در کجا این سخن را می گوید؟
-
در کتاب آثار قلم اعلی صفحه 8، در آنجا می گوید:
من در ملکوت آسمان و زمین با صراحت سخن می گویم و از احدی نمی ترسم این مذهب من است اگر بفهمید، و به خدا سوگند که این مذهب تمام پیامبران است و همان چیزی است که بر علی نازل شده در تمام الواح.
همچنین کتاب اسرار الاثار جلد 2 صفحه 171 از او نقل می کند که:
حکمت، محبوب است ولی نه به شانی که کلمه الله مستور بماند.
در مورد نقطه اولی در کتاب ایقان صفحه 179 می نویسد:
با اینکه در سن شباب بودند، و امری مخالف کل اهل ارض از وضیع و شریف و غنی و فقیر و عزیز و ذلیل و سلطان و رعیت اظهار نمود، با وجود این قیام به آن امر فرمود، چنانچه کل استماع نمودند و از هیچکس نمودند و از هیچکس و هیچ نفس خوف ننمودند و اعتنا نفرمودند.
بنابراین نسبت تقیه نمی شود به او داد پس می پرسیم کدام ادعاهایش راست بود تا شرط نخستین شناسائی انبیاء حاصل شود؟!
این در مورد ادعای علیمحمد و اما در مورد ادعای بهاء، آیا او ادعای نبوت داشته تا با اولین شرط دلیل تقریر بخواند یا او هم جزء اعجوبه های روزگار در ادعای مختلف است.
اگر تعجب نمی فرمائید حسینعلی بهاء از کسانی است که در ادعاهای متفاوت شاهکار کرده است، او در هر کجا نسبت به هر مخاطب و موقعیت خاص، خود را به نوعی معرفی کرده است که می توان گفت مصداق آن جمله معروف است که مرد آن است که بر سر حرف خود نایستد ایشان نمونه کامل این ضرب المثل است بنابراین ادعای مشخصی ندارد تا ببینیم مصداق شرط نخستین دلیل تقریر می شود یا خیر.
-
آقا جون شما هم کمی دارید رجز خوانی می فرمائید موارد ادعایش را برایم نقل کنی بهتر است.
-
چشم! پس بشنو:
بهاء برای شیخ محمد تقی اصفهانی دشمن سرسختش، اینطور می نویسد:
به راستی می گویم و لوجه الله می گویم این عبد و این مظلوم شرم دارد خود را به هستی و وجود نسبت دهد تا چه رسد به مقامات فوق آن (لوح ابن الذئب صفحه 33).
ولی در مقابل نبیل زرندی خود را رجعت ابراهیم، موسی، یوسف، یحیی، عیسی و حسین بن علی و سید باب معرفی می کند.
-
بابا مدرک این گفته کجا است؟
-
سوره الدم آثار قلم اعلی جلد 4 صفحه 19
-
لطفاً ادامه بدهید، پدر!
-
بسیار خوب، ولی او در کتاب ایقان صفحه 195 که در زمان ریاست یحی صبح ازل نوشته می گوید:
حال دو سنه می گذرد که اعداء در هلاک این عبد فانی نهایت سعی و اهتمام دارند.
اما برای میرزا حبیب مراغه ای نامه می فرستد و دم از خدائی می زند می نویسد:
قل یا هولاء فابشروا فی تلک الایام التی فیها اتی الله فی ظل من الروح:
بگوی آی شماها بشارت باد در این ایام که الله در سایه ای از روح آمده است.
ولی برای بابیهای بغداد می نویسد:
این نامه از نمله فانیه بسوی احبای خدا ارسال می شود(161).
در جائی دیگر خود را فرستاده خدا می خواند، در کتاب اقتدارات صفحه 54 آمده:
قد بعثنی الله و ارسلنی الیکم بایات بینات:
خداوند مرا مبعوث ساخته و با آیات بینات بسوی شما فرستاده است.
و از این قبیل ادعاها که وقتی انسان می خواند تعجب می کند، از نویسنده و گوینده، و هم تعجب می کند از کسانی که پیرو و تابع او شده اند که مگر یک انسان چقدر باید متشتت حرف بزند.
فکر می کنم کافی است موارد دیگر بماند.
-
خیر بابا جون، چند مورد دیگر هم اگر هست نقل کنید من خوشحال می شوم.
-
موارد دیگری وجود دارد ولی می ترسم خسته شوی و اصل مطلب که تطبیق شرط ادعای نبوت بود فراموش شود.
-
خیر فراموش نمی شود باز هم بفرمائید.
-
بسیار خوب این آقا ناصر الدین شاه قاجار را چنین توصیف می کند:
یا ملک الارض اسمع نداء هدا المعلوک انی عبد امنت بالله و آیاته:
ای سلطان! صدای این مملوک و برده را بشنو من بنده ای هستم که ایمان به خدا و آیات او آورده ام(162).
ولی همین آقا در لوح سیاح به میرزا علی مراغه ای فرمان می دهد:
ان یا علی فاشهد بانی ظهور الله فی جبروت البقاء و بطونه فی غیب العماء.... و کل خلقوا بامری:
ای علی! شهادت بده که من ظهور خدا در جبروت بقایم، و بطون او در غیب عما، و همه به فرمان من خلق شده اند (گنج شایگان صفحه 80)
و بالاخره از این بالاتر دعوی خدا آفرینی می کند.
-
در کجا بابا جون؟ مدرک را نقل فرمائید.
-
بسیار خوب در کتاب مکاتیب جلد 2 صفحه 255 عبدالبهاء چنین می نویسد:
اظهار الوهیت و ربوبیت بسیاری نموده اند، حضرت قدوس روحی له الفداء یک کتاب در تفسیر صمد نازل فرمودند از عنوان کتاب تانهایتش انی انا الله است و جناب طاهره انی انا الله را در بدشت تا عنان آسمان به اعلی النداء بلند نمود و همچنین بعضی از احباء در بدشت. و جمال مبارک در قصیده ورقائیه می فرمایند:
کل الالوه من رشح امری تالهت - و کل الربوب من طفح حکمی ترتب.
همه اله ها و خدایان از رشح امر من الله شده اند - و همه ربها از طفح و سر ریزی حکم من ربوبیت یافته اند.
و اگر تعجب نکنید سرانجام اعتراف می کند که در کار خود حیرت زده و سرگردان شده است در آثار قلم اعلی صفحه 329 می خوانیم:
تالله قد ضلت را س الخیط فی امری و صرت متحیرا:
به خدا سوگند سر نخ امر، گم شده و من متحیر مانده ام.
حالا جای سوال است که این آقا چیست و چه ادعائی کرده آیا عبد مظلوم است و شرم دارد که خود را به هستی نسبت دهد یا رجعت ابراهیم و...؟
عبد فانی است یا الله در سایه روح برای بشریت آمده؟
نمله فانیه است یا مبعوث و رسول بسوی خلق؟
مملوک و عبد است در برابر ناصر الدین شاه یا ظهور الله در جبروت بقا و بطون او در عماء. و همه به امر او مخلوق؟
همه خدایان از رشح امر او و همه رب ها از طفح حکمش خدا و رب شده اند، یا سر نخ از دستش رفته و متحیر مانده؟
بالاخره این آقا کیست و ادعایش چیست تا بدانیم آیا شرط اول دلیل تقریر که ادعا است دارد یا خیر؟
-
بابا جون! ممنون هستم خسته شدید الان دیگر عرضی ندارم استراحت فرمائید تا هفته دیگر روز جمعه که درس نداریم خدمت می رسم و راجع به شرط استقامت صحبت می کنیم.
-
بسیار خوب ممنون می شوم، من هم در این فرصت از بعضی دوستان قدیم دیداری می کنم.
-
پدر سلام علیکم!
-
السلام علیکم و رحمة الله و برکاته!
-
پدر! این هفته امتحانمان خوب شد این چند درسی که امتحان داشتیم نمره های عالی گرفتم و حالا امروز با خوشحالی خدمت شما رسیده ام شما چطورید؟ خوش گذشته؟
-
بله بابا من هم اتفاقاً به دیدار چند تا از آن دوستهای قدیمی رفتم که آنها را با هیچ قیمتی عوض نمی کنم، آنها دوستان دوره مدرسه من هستند، این دوستان من خیلی از خود گذشتگی دارند من همیشه غبطه می خورم، می گویم ای کاش به اندازه آنها فداکاری داشتم، آخر ببین یک دوست که مدتها باهاش دوست بوده ام چند تا درخت میوه در یک باغ دارد، تا زمانی که سهمیه مرا از آن میوه ها نفرستد آرام نمی نشیند اصلاً مثل اینکه من از باغ آنها سهم دارم، ولی من اینطور نیستم، آن وقت هم نبودم، چقدر این دوستان با صفا هستند؟
ببخشید در دلم وا شد و خواستم از این دوستان مهربان یک قدردانی بکنم.
بفرمائید بحث درباره چه بود؟
-
بحث در باره شرائط شناسائی پیامبران از مدعیان نبوت، که بهائیت قائل بود، شرط ادعا را بحث کردیم حالا نوبت شرط استقامت است.
-
درست است اما شرط استقامت در شناسائی پیامبران، در اینکه انبیاء همه استقامت داشته اند شکی نیست ولی سخن بر سر این است که چقدر استقامت لازم است، تا تشخیص دهیم پیامبر راستین است یا مدعی؟ وقتی اندازه آن مشخص نباشد کسی که می خواهد ایمان بیاورد در حیرت می ماند.
بنابراین خوب است جانب دیگر این قضیه را برسیم و آن اینکه آیا رهبران بهائیت خود این شرط را دارا بوده اند؟
از نقطه اولی شروع می کنیم:
او را در مسجد وکیل شیراز می بینیم طبق آنچه در تلخیص تاریخ نبیل صفحه 138 - 141 آمده در اثر یک سیلی جانانه، ادعای بابیت و وکالت امام غائب را پس گرفت، و بر مریدانش لعنت فرستاد. دومین بار نقطه اولی را در مسجد ولیعهد بنگریم با یازده ضربه کف پائی (163) از همه گفته هایش توبه کرد، متن توبه نامه با خط خودش موجود است در تواریخ مسلمانان و در کتاب آئین باب نوشته ادوارد براون آمده است. در کتاب کشف الغطاء نامه ناصر الدین میرزا به پدرش محمد شاه راجع به جریان آن مجلس و متن توبه نامه باب آمده است که قبلاً قسمتی از آن را برایتان نقل کردم.
ملاحظه می فرمائید استقامت باب در ادعای خویش را، پس سران این مسلک در ادعای خویش نیز استقامت نداشته اند و همین دلیل نادرستی ادعایشان می باشد.
-
پدر ممکن است تقیه کرده باشند؟
-
بحث تقیه را قبلاً گفتیم هر چه در آنجا گفته شد در اینجا نیز صادق است.
-
آقاجون معذرت می خواهم در اینجا یک سوال پیش می آید اجازه است بپرسم؟
بفرمائید.
-
بابا مگر کسی که توبه کرد حکم قتل او از بین نمی رود؟ پس اگر باب توبه کرده و توبه نامه نوشته چرا او را کشتند؟
اولاً: قتل باب در اثر فتنه انگیزیهای پیروانش در نقاط مختلف مملکت بود نه به خاطر دعاویش زیرا همانطور که در کتاب کشف الغطاء هم آمده علمای تبریز باب را به خاطر دعاوی مختلف و بی دلیلش خل و دیوانه دانستند و حکم به قتلش به خاطر ارتداد نمی دادند.
و ثانیاً: توبه مرتد فطری پذیرفته نیست - یعنی در نزد محکمه پذیرفته نیست اگر چه جدا توبه کرده باشد - البته در نزد خدای متعال پذیرفته می شود.
-
بابا! مرتد فطری یعنی چه؟
-
ببین مرتد یعنی کسی که از دین برگشته است، کسانی که از دین برمی گردند دو دسته اند: یک دسته کسانی هستند که پدر و مادرشان یا یکی از آنها مسلمان بوده و مسلمان متولد شده اند، و پس از بلوغ، اسلام پذیرفته اند و پس از آن، اسلام را ترک کرده اند این افراد را مرتد فطری نام می نهند، یعنی از فطرت اسلام خود بازگشته اند و دسته ای دیگر کسانی هستند که از پدر و مادر مسلمان تولد نیافته اند بلکه بعد از بلوغ، اسلام را قبول کرده و پس از آن، از اسلام برگشته اند اینها را مرتد ملی می گویند.
-
پدر! مرتد به کسی می گویند که اسلام را رها کند؟
-
مرتد به مسلمانی گفته می شود که اسلام را ترک کند یا آئین جدیدی ادعا کند و یا یکی از ضروریات دین اسلام را منکر شود.
-
پدر! ضروریات یعنی چه؟
-
یعنی آن احکام و دستوراتی که همه مسلمانان قبول دارند مانند: نماز، روزه، زکات و... اینها را ضروری و مسلم می دانند.
-
بابا جون! آنها هیچ جوابی از این مطلب نگفته اند؟
-
چرا بعضی پاسخها را داده اند که نادرست و در حقیقت فرار از جواب است.
-
ممکن است بفرمائید چه گفته اند؟
-
مثلاً گفته اند توبه نامه را ابوالفضل در کشف الغطاء نیاورده زیرا او تا صفحه 132 کتاب بیشتر زنده نبوده، و بقیه را میرزا مهدی گلپایگانی خواهرزاده اش نوشته، بنابراین توبه نامه اعتبار ندارد.
-
بابا اگر راست باشد حرف بدی نیست.
-
اصل حرف که تکمیل کتاب کشف الغطاء وسیله میرزا مهدی بوده درست است ولی نتیجه گیری درست نیست.
-
چرا؟
-
برای اینکه اولاً - میرزا مهدی شخص گمنام و کم ارزشی در بهائیت نیست تا اینکه نوشته هایش بی ارزش باشد، او در نزد بهائیت بسیار محترم و در عشق آباد صاحب و مدیر مجله خورشید به شمار می آمده است.
ثانیاً - این کتاب به امر عباس افندی تالیف و انتشار یافته، می شود نوشته هایش بی اعتبار باشد؟!
-
پدر این مطلب اگر مدرک داشته باشد بسیار جالب است از نوشته ابوالفضل گلپایگانی هم اعتبارش بیشتر می شود زیرا خود مرکز میثاق مقرر داشته است.
-
بلی عزیزم مدرک آن را برایتان نقل می کنم تا حال که مطلب بدون مدرکی نقل نکرده ام؟
-
نه تا حال هر چه فرموده اید با مدرک بوده است حالا هم مدرک این قسمت را بفرمائید.
-
در کتاب اسرار الاثار جلد 1 صفحه 80 اینطور می خوانیم:
و از جانب میثاق الهی مقرر گشت که بر آنها جواب و حل شبهه نگاشته گردد و از ما بین آنچه شد تالیف آقا میرزا ابوالفضل گلپایگانی بود که خواهر زاده اش آقا سید مهدی با معاونت عده ای دیگر اکمال نمود، در ترکستان به طبع رسیده و خطایی در این خصوص است.
-
آقا جان! معذرت می خواهم مگر این کتاب برای جواب اشکالات کسی نوشته شده؟
-
بلی این کتاب پاسخ کتاب نقطه الکاف حاج میرزا جانی بابی است.
-
صحیح، بسیار خوب، لطفاً آن خطاب به خصوص را بفرمائید؟
-
بلی، خطاب به این عبارت است:
ای منادی پیمان... الحمد لله بر خدمت قائمی و در عبودیت جمال ابهی همدم عبدالبهاء در خصوص جواب مجعولات ادوارد براون مرقوم نموده بودید، این قضیه مهم است، جواب لازم دارد البته با تمام همت بکوشید تا واضح گردد که این تاریخ حاج میرزا جانی مسموم شده و تحریف گشته....
عبدالبهاء به آستان جمال الهی تضرع و زاری نماید و شما را تائیدات کافی و شافی طلبد یقین است پرتو عنایت بتابد و توفیقات صمدانیه جلوه نماید.
اجازه بدهید یک قطعه دیگر هم درباره سید مهدی و دائیش نقل کنم.
در صفحه 274 جلد 3 خطاب به میرزا مهدی پس از مقداری تعریف و دعا در حق دائیش در حق هر دو چنین آمده:
هر چند ماههای چند زحمت کشیدی و آرام نیافتی و شب و روز کوشیدی و جوشیدی تا آنکه این کتاب مستطاب که آثار اخیره حضرت الوالفضائل است جمع شد، این کار بسیار مهم بود لذا در پرداختش هر زحمتی رحمت بود و هر مشقتی راحت... لکن به نتائج مستحسنه رسیدید و آن بقای آثار متصاعد ملکوت اسرار است یک نسخه آن کتاب باید به ارض اقدس فرستاده شود و از تهران خواهم خواست و یقین است که نتائج عظیمه خواهد داشت و چون ترویج گردد نهایت سرور و حبور برای شما حاصل شو، یادداشتهای ابوالفضائل و رسائلی که ارسال شده است حکما باید به ارض اقدس اعاده گردد حتی ورقه واحده در دست کسی نماند تا جمیع در محل محترمی محفوظ و مصون گردد و باقی و برقرار، چه آثار قلم آن بزرگوار است.
ملاحظه فرمودید حتی یادداشتهای کتاب را عبدالبهاء برای او فرستاده، پس چطور می تواند معتبر نباشد.
و ثالثاً: میرزا مهدی کتاب را از روی یادداشتهای ابوالفضل تکمیل کرده و انطور که از پاورقی صفحه 365 برمی آید، توبه نامه جزو یادداشتهای ابوالفضل بوده و میرزا مهدی از همان یادداشتها استفاده کرده است. از آنچه گفتیم روشن شد توبه باب مسلم و با شرط استقامت سازگاری ندارد.
فکر می کنم همینقدر کافی باشد.
-
عیبی ندارد ولی اگر می شود یک جمله ای هم راجع به استقامت جمال مبارک بفرمائید تا بحث را خاتمه دهیم.
-
بسیار خوب می دانید هم از نظر باب و هم بهاء نماز جماعت حرام است، باب در صفحه 324 بیان فارسی می نویسد:
فی حرمه صلوه الجماعه الا صلوه المیت فانکم تجتمعون ولکن فرادی تقصدون:
در حرام بودن نماز جماعت است، مگر نماز میت که جمع می شوید ولی قصد فرادی می کنید.
و بهاء در کتاب اقدس می گوید:
قد کتب علیکم الصلوه فرادی قد رفع حکم الجماعه الا فی صلوه المیت:
حکم نماز جماعت برداشته شد مگر نماز میت (کتاب گنجینه حدود و احکام صفحه 30).
-
بابا اجازه می فرمائید سوالی بکنم؟
-
بفرمائید؟
-
چرا جماعت حرام شده؟
-
به نظر می رسد بابیت و بهائیت چون حزب است تجمع آنها مرتب و هر روز به صلاح سازندگان آن حزب نبوده لذا تا سر حد امکان آنها را از تجمع، آنهم تجمع برای مثل نماز که بالاخره ظاهرش توجه به خداست و ممکن است افراد را به واقع نگری بیندازد، منع کرده اند. آری در بهائیت نماز جماعت حرام است، نماز اسلامی منسوخ شده، و نمازهای دیگری جایگزین آن شده است.
-
خوب پدر این چه ربطی به استقامت دارد؟
-
چرا عزیزم بی ربط نیست، الان ربط آن را عرض می کنم، ببینید با اینکه نماز جماعت از نظر باب و بهاء حرام است به شهادت شوقی میرزا حسینعلی در بغداد پیشنماز می شده و امامت جماعت مساجد مسلمین بوده، نه تنها او تا پایان عمر نماز اسلامی را ترک نکرد بلکه پسر ارشدشان عباس افندی نیز تا آخر عمر یعنی حدود سی سال پس از فوت بهاء از ترس حکومت عثمانی به نماز جماعت اسلامی حاضر می شده و ترس از مواخذه پادشاه عثمانی آنها را وادار به ترک احکام خود و اقامه نماز به سبک مسلمین کرده است.
این است معنی استقامت جمال مبارک و مرکز میثاق عباس افندی.
-
پدر! آنها نماز دارند؟
-
بلی آنها دو نماز دارند: یکی نماز صغیر است، و دیگری نماز کبیر (9 رکعتی).
-
نماز نه رکعتی چگونه است؟ مدرک آن کجا است؟
-
در کتاب گنجینه حدود و احکام صفحه 30 از کتاب اقدس چنین نقل می کند:
قد کتب علیکم الصلوه تسع رکعات لله منزل الایات:
نوشته شده بر شما نماز نه رکعت این فرمان خداوند، نازل کننده آیات است.
-
بابا! این نماز چگونه خوانده می شود؟
-
بابا اگر تعجب نکنید خود بهائیان نمی دانند چگونه است؟
-
مگر می شود؟!
-
بله بابا اگر تعجب نکنی حتی عبدالبهاء جانشین و فرزند ارشد بهاء هم این نماز را بلد نبود.
-
بابا جون! شوخی می کنی؟!
-
خیر، شوخی نیست جدی است.
-
بابا جون ببین الان من در منزل معمولاً نمازها، دعاها و یا سوره های قرآن که مکرر شما می خوانید حفظ شده ام، مگر بهاء خودش آن نماز را نمی خوانده که پسرش، فرزندانش، اشخاص نزدیک و خانواده اش بدانند و بفهمند.
-
این یکی دیگر من نمی دانم لابد نمی خوانده زیرا اگر می خواند به گفته شما باید فرزندانش شنیده باشند حداقل مقداری از آن را برای دیگران نقل کنند.
-
پدر من تمام حرفها را قبول کردم ولی این یکی مشکل است بپذیرم مگر می شود کسی خود را پیامبر بداند و نمازی را بر امت واجب کند خودش نخوانده باشد و فرزندان، عیال و مخلصان نزدیک او را ندیده باشند که بخواند و برای آنها توضیح نداده باشد؟!
-
عزیزم حق داری تعجب، خوب است من از مدارک و کتابهای خودشان برای شما بگویم تا باور کنی.
-
قبول است، بفرمائید کجا نوشته؟
-
کتاب گنجینه حدود و احکام صفحه 32 از عبدالبهاء راجع به نماز 9 رکعتی چنین نقل می کند:
ای ثابت در خصوص صلاه تسع رکعات سوال فرموده اید، این صلاه با کتبی از آثار، در دست ناقضان گرفتار تا کی حضرت پروردگار آن یوسف رحمانی را از چاه تاریک و تار در آرد.
معلوم می شود این نماز خوانده نشده که کسی بشنود و ببیند بلکه جزو اوراق بوده به دست برادر عباس افندی افتاده و عبدالبهاء ندیده است. معلوم شد غصن اعظم حتی برای یک بار هم ندیده که پدرش این نماز را خوانده باشد و اهل بهاء همه از آن بی خبرند.
-
پدر! فعلاً همین قدر کافی است تا فرصت دیگری که دنباله بحث و سوالاتم را با شما در میان بگذارم.
-
بسیار خوب.

 

پی نوشت:

158) به کتاب مانی و دین او مراجعه شود.
159) سوره انبیاء /67.
160) انبیاء /54.
161) آثار قلم اعلی جلد 4 صفحه 364 لوح بلبل الفراق.

162) آغاز لوح سلطان.
163) تخلیص تاریخ نبیل.

 

 



خواندن 1740 دفعه
این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)

معرفی رهبران بهائیت

  • زرین تاج قزوینی

     

    زرین تاج قزوینی (فاطمه یا ام السلمه) مشهور به طاهره قُرهالعَین یا طاهره بَرَغانی (زاده 1228 قمری برابر با 1823 میلادی در قزوین - درگذشته 1268 قمری برابر با 1850 میلادی).

     

    ادامه مطلب...
  • شوقي افندي

    شوقي افندي ملقب به شوقي رباني (1314-1377/1336ش) فرزند ارشد دختر عبدالبهاء بود که بنا به وصيت وي، در رساله اي موسوم به الواح و وصايا به جانشيني وي منصوب شده بود.

    ادامه مطلب...
  • علی محمد باب

    علی محمد باب شیرازی، موسس بابیت است. او شاگرد سید کاظم رشتی بود که با بهره گیری از افکار شیخیه، ادعای بابیت، امامت، خدایی و … کرد و در آخر توبه نامه نوشت و خود را هیچ دانست.

    ادامه مطلب...
  • سید کاظم رشتی

    سيد كاظم رشتي بن سيد قاسم بن سيدحبيب از سادات حسيني مدينه ، زبده ترين شاگرد شيخ احمد احسائي بود که پس از مرگ شيخ رهبري  شيخيه را برعهده گرفت.

    ادامه مطلب...
  • عباس افندی (عبدالبهاء)

    عباس افندي (1260-1340) ملقب به عبدالبهاء، پسر ارشد ميرزا حسينعلي است و نزد بهائيان جانشين وي محسوب مي گردد.

    ادامه مطلب...

مبارزان با بهائیت

cache/resized/ccaca808332350bd352314a8e6bdb7dd.jpg
یکی از حوادث مهم زندگی آیت الله بروجردی تقارن سال
cache/resized/a2c88199bdee2998adc4f97d46fdb662.jpg
ملا محمد سعید بارفروشی معروف به سعید العلما یکی