مهدی نماها
از جمله مسائلی که شیعه در زمان غیبت دوازدهمین امام، با آن روبرو بوده، وجود مدعیان دروغین امامت و جانشینی امام حسن عسکری (ع) میباشد. این مدعیان دروغگو از یک اعتقاد پاک و ریشه دار شیعه- که همان اعتقاد به مهدی (ع) است- سوء استفاده کرده، و با بهره جستن از زمینههای مساعد اجتماعی، دعوی خویش را آشکار نموده وکم و بیش پیروانی هم به دست آوردهاند؛ اما به دلیل آنکه از حقیقتی برخوردار نبودهاند، به تدریح نابود شده وهم اکنون نیز جز نام ونشان مختصری از ایشان در صحنه تاریخ نیست. این مدعیان که گاهی از مصر و سودان و گاهی از ایران[ صفحه 46] و هندوستان برخاستهاند، آثار رسوائی و دروغگوئی در گفتار وکردارشان نمایان است. و ما برای آنکه شاهدی ارائه داده باشیم به تفصیل بیشتری داستان یکی از ایشان را خواهیم نگاشت.
در اوائل قرن سیزدهم، شخصی در شیراز مدعی مقاماتی شد وکسانی را به دور خویش گردآورد، وی در سال های اول ماجرای خویش، ادعا میکرد که نایب امام دوازدهم شیعیان است و بهمین جهت وی را« باب» میگفتند. مراد از باب ، واسطه بین امام و مردم بود. این شخص که همان میرزا علی محمدشیرازی است، تا مدتها جز اظهار بندگی و کوچکی به آستان مقدس امام زمان (ع) ادعای دیگری نداشت. در ابتدای کتابهائی که مینوشت آنها را به آن بزرگوار نسبت میداد و خود را فقط واسطه فیض میشمرد، نمونهای از این دعاوی را میتوان در کتابهائی که خود به رشته تحریر درآورده است دید. بهائیان که پی ریزی مسلکشان براساس حقانیت باب نهاده شده و هم اکنون نیز از مدافعان سرسخت او به حساب میآیند و باب را همان قائم اسلام و امام دوازدهم شیعه[ صفحه 47] میدانند ، پذیرفته اند که او در سال های اولیهی ماجرای خویش مقام« بابیت» امام دوازدهم را برای خود قائل بوده است. اکنون عباراتی از نوشته های باب را که بهائیان در کتابهای خود آوردهاند، مورد بررسی قرار میدهیم. چیزی که در این نوشته ها به چشم میخورد، مقام ادعای بابیت است که باب، خود را دارنده آن میداند. عبدالحمید اشراق خاوری مبلغ بزرگ بهائیان در کتاب »رحیق مختوم » خود قسمتی از اولین کتاب را که موسوم به تفسیر سوره یوسف» از نزد حضرات محمدبن الحسن (ع) .... به دست بنده و باب او برسد تا حجت و برهان پروردگار بر جهانیان باشد.» [ 53] این عبارت باب که سبب ایمان آوردن شخصی بنام « ملاحسین بشروئی » می گردد و اولین پیرو وطرفدار را برای وی می سازد، نشانهی آن است که وی خود را باب امام دوازدهم، یعنی باب حضرت محمدبن الحسن العسکری( ع) میدانسته است. [54] عبارات دیگری نیز که درکتاب های دیگر میرزا[ صفحه 48 ] علی محمد شیرازی آمده، بازگو کننده مقام بابیت اوست. فاضل مازندرانی که او نیز از بزرگ مبلغان جامعه ی بهائی است، در کتابش که «اسرار الاثار خصوصی» نامیده میشود، این عبارت را از کتاب« صحیفهی مخزونه» باب آورده، در اینجا هم، باب ادعا میکند که کتاب را از نزد حضرت بقیه الله، حضرت محمدبن الحسن (ع) آورده است. وی میگوید: «این صحیفه مخزونه را خداوند متعال برحجت خود، حضرت محمدبن الحسن (ع) فرو فرستاد وحضرت بقیه الله صاحب الزمان (ع) نیز آن را به باب خودش «ذکر» [55] داده است تا اینکه حجت خدا بر بندگانش باشد.» [56] هم چنین فاضل مازندرانی در جای دیگری از کتابش می گوید که باب خود را از بندگان حضرت مهدی( ع) می شمرده است. لذا بقیه الله از القاب امام دوازدهم اثنی عشریه قرار گرفت و درآثار اولیه ی نقطه البیان –باب- آمده تکرر ذکر یافت. قوله: اننی انا عبد من[صفحه 49] بقیه الله» [57] تنها مبلغان بهائی نیستند که با نقل جملاتی از باب اعلام خاکساری او را به پیشگاه امام زمان( ع) برملا می کنند، بلکه رهبران بهائی نیز به این مهم پرداخته اند . عباس افندی- امام اول بهائیان- جملاتی از تفسیر سوره یوسف را که ما نیز پیش تر فراز دیگری از آن را آوردیم، از قول باب چنین نقل میکند:« ای بقیه الله سراپا فدای تو گردم وخشنودم که در راه تو دشنام بشنوم و هیچ آرزوئی جز کشته شدن در راه دوستی تو ندارم.» [ 58] و د رمدارک پیشین نیز دیدیم که مقصود باب از بقیه الله درتمامی آثارش، هیچ کس جز حضرت محمدبن الحسن امام زمان (ع) نبوده است. اینها نمونههائی از مواد متعدد اعتراف باب، به وجود مسعود دوازدهمین امام شیعه است. همانطوری که ملاحظه می شود در این عبارات تنها ادعای «بابیت» میرزا علی محمد شیرازی را می بینیم. اما آیا واقعا باب در مورد ادعایش فرد راستگو و صادقی بوده است؟ آیا باب به راستی مقام سفارت و نیابت امام دوازدهم را داشته است؟ [صفحه 50] حقیقت آن است که شیعیان آگاه هیچگاه باب را به عنوان سفیر و نایب امام نپذیرفتند. آخر چگونه ممکن است توقیعی که به چهارمین نایب امام خاص امام زمان( ع) رسیده به طور صریح و روشن خبر از مسدود شدن باب نیابت دهد و در عین حال میرزا علی محمد شیرازی، باب و نایب راستگوی امام( ع) باشد؟ تمام کسانی که در زمان غیبت کبری ادعای نیابت کردهاند بنا به فرمایش خود امام زمان (ع) دروغ گویائی بیش نیستند، پس چگونه می توانیم باب را نایب راستین همان امام بدانیم؟ آیا در طول تاریخ غیبت کبری مدعیان دروغین دیگری نبوده اند که به طمع مال و جاه و مقام ادعای رابطه و تماس با آن حجت خدا را کرده باشند؟ و آیا رفتار اینان قابل توجه وتبیین نیست؟ اتفاقا اعمال و رفتار باب پس از این دوران به گونه ای است که نه تنها شیعیان را در نپذیرفتن داعیه ی وی استوار تر می سازد بلکه باب« قسمتی از پیروان و مریدان خویش را نیز از دست می دهد، زیرا پس از چهارسال که از آغاز ادعای بابیتش میگذرد، گرویدن جمعی ساده لوح او را فریفته کرده و انگیزه می شود تا اندیشه ی دیگری در ذهنش خلجان[ صفحه 51] نماید، اندیشهای که او را وادار میکند ادعای قائمیت کند و بگوید که من همان امام دوازدهم شیعیانم! این ادعای جدید همچون زنگ بیدارباش، برخی از مریدان باب را از خواب غفلت بیدار می کند مریدانی که از خود میپرسیدند «چگونه ممکن است شخصی در یک زمان نایب امام زمان باشد وهمان شخص در زمان دیگر، خود آن امام؟!» [59] برخی دیگر از مریدان اساس از ادعای اخیر باب آگاه نمی شوند؛ به گمان ایشان باب همان ادعای بابیت امام زمان (ع) را داشته وادعای دیگری بویژه که دسترسی به وی نیز مشکل بود و شایعات گوناگونی درباره ی وی انتشار داشت. این ها باعث شد که مجلسی با حضور جمعی از علمای دربار قاجار و ولیعهد محمدشاه در تبریز تشکیل شود تا حقیقت مساله را از وی بپرسند اولین جملاتی که از وی در این مجلس پرسیده می شود چنین است:« مسموع می شود که تو میگوئی من نایب امام هستم و بابم و بعضی کلمات گفته ای که دلیل برامام بودن بلکه پیغمبری توست؟» [صفحه 52] سید باب ابتدا می کوشد تا سخنانی که درباره ی وی گفته میشود، تأیید کند اما آن هنگام که مسائل و موضوعاتی ابتدائی و پیش پا افتاده از وی می پرسند و او از جواب گفتن عاجز می ماند، به ناچار به اقرار آمده و به دروغ گوئی ها و عوام فریبی هائی که کرده اعتراف می کند. در همین مجلس قلم برکاغذ نهاده وتوبه نامه ای بلند بالا مینویسد و از تمامی ادعاهائی که کرده اظهار ندامت و پشیمانی نموده واز درگاه پروردگار غفران و بخشش مسئلت مینماید...
اگر کلماتی که خلاف رضای او بوده از قلم جاری شده و غرضم عصیان نبوده ودر هر حال مستغفر و تائبم حضرت او را، واین بنده را مطلق علمی نیست که منوط به ادعائی باشد استغفرالله ربی واتوب البه من ان ینسب الی امر و بعضی مناجات و کلمات که از لسان جاری شده دلیل بر هیچ امری نیست و مدعی نیابت خاصه جضرت حجه الله (ع) را محض ادعا مبطل است واین بنده را چنین ادعای نبوده و نه ادعای دیگر.... » این توبه نامه به خط خود میرزا علی محمد باب[ صفحه 53] نوشته شده، اساس آئین باب را متزلزل ساخته ، ومقدمات نابودی آن را فراهم کرد. پیروان ناآگاه باب پس از آنکه از ماجرای این مجلس وتوبه ی وی اطلاع یافتند کم کم از گرد باب پراکنده شدند و برهمگان روشن گردید که باب شخص هوسران و بلند پروازی بوده که مردم را می فریفته است.
آری کسی که ادعا می کرد، امام زمان است و براساس بشارت های آسمانی برسراسر زمین، در کمال اقتدار و توانائی، فرمانروائی خواهد کرد و جهان را پر از عدل و داد خواهد نمود، اکنون به عجز و لابه افتاده واز تمام دعاوی وگفتارش تبری جسته و باز می گردد. هم اکنون بهائیان چه می گویند؟ آیا بار هم میتوانند از باب طرفداری کنند؟ آیا هنوز هم میتوانند او را مدعی راستین بشمار آورند؟ بهائیان می کوشند که با اثبات حقانیت باب جایگاهی برای خویش باز کنند، زیرا رهبر اصلی آنها- میرزا حسینعلی نوری ملقب به بهاءالله- سالهای چندی از مریدان باب بوده ومقام خود را متکی به بشارت باب نموده و مهمترین کتاب وی- ایقان در اثبات امر باب نگاشته شده است؛ براین اساس وقتی خود را با توبه نامه ی باب روبرو می بینند،[صفحه 54] می کوشند تا اصالت آن را انکار کرده و انرا جعلی و غیرواقعی جلوه دهند؛ غافل از آنکه اسناد و مدارک قطعی تاریخی و حتی خود کتابهای رهبران و بزرگان بهائی، نشان دهنده صحت و اعتبار و درستی توبه نامه است. ادوارد برون محقق و مستشرق معروف انگلیسی که تحقیقات وسیع و دامنه داری در موضوع بابیه نموده و کتابهای چندی در این باره تألیف کرده وحتی می توان او را از مروجین و مدافعین بابیه به حساب آورد با وجود این، در فصل چهارم کتاب خویش که تحت عنوان« موضوعاتی درباره مذهب بابی» منتشر شده، اعتراف می کند که باب توبه کرده و بتفصیل مدارک واسناد این جریان را نقل می کند. گراور توبه نامه ودستخط باب مقابل صفحه 356 کتاب مزبور آمده است. [ 60]بهائیان می خواهند کتابهائی که متن توبه نامه باب را نقل کرده اند بی اعتبار جلوه داده و نویسندگان آنها را مسلمان متعصب و غیر واقع نگار جلوه دهند؛ اما آیا ادوارد برون هم چنین بوده وحقیقت نگاری را مراعات نکرده است؟ پژوهندگان خود قضاوت خواهند کرد. از نکات بسیار عجیب و حیرت انگیز آنست که بهائیان[ صفحه 55] تا حدود نیم قرن پیش منکر اصالت و صحت ودرستی توبه نامه نبوده اند و آنرا در کتابهای خویش نقل می کردهاند، نمیدانیم چرا هم اکنون ، تواریخ قدیمی و حقایق کوبنده ی این مرام ومسلک را عوض کرده و می کوشند واقعیات مسلم تاریخی را بپوشانند، آیا این خود دلیل روشنی بر بطلان بهائیت نیست؟! در حدود شصت سال پیش بدستور عباس افندی کتابی بنام« کشف الغطاء » نوشته می شود. این کتاب توسط بزرگ ترین و معروف ترین مبلغ بهائی که « میرزا ابوالفضل گلپایگانی» نام دارد، نوشته شده است، در این کتاب بدون آنکه پرده پوشی کرده و حقیقتی را کتمان کند، داستان مجلس ولیعهد محمدشاه و متن توبه نامه باب را به تفصیل نقل میکند ،شایسته است بهائیانی که شک و تردیدی نسبت به این ماجرا دارند، به صفحات 201 تا 205 این کتاب مراجعه کنند تا حقیقت مسئله برایشان روشن گردد ،اما بدان جهت که بهائیان بعدها به جمع آوری و نابودی این کتاب همت گماردند و هم اکنون نسخه های اندک آن را بدست خواستاران نمی دهند، دوصفحه ای از آن را که متن توبه نامه مزبور را آورده است عینا گراور میکنیم :[صفحه 56]شیخالاسلام را احضار کرده باب را چون مضبوط زده تنبیه معقول نمود و توبه و بازگشت و از غلطهای خود انابه و استغفار کرد والتزام پا به مهر سپرده که دیگر این غلطها نکند و الان محبوس و مقید است منظر حکم اعلیحضرت اقدس همایون شهریاری روحالعالمین فداه است امر امر همایونی است. انتهی چون در این عریضه انابه و استغفار کردن باب و التزام پا به مهر سپردن آن حضرت مذکور است مناسب چنان به نظر میآید که صورت همان دست خط مبارک را نیز محض تکمیل فائده در این مقام مندرج سازیم و موازنهی آن را با الواحی که از قلم جمال قدم در سجن اعظم بجهه ملوک و سلاطین عالم نازل گردیده به دقت نظراولی البصائر واگذاریم. صورت دستخط حضرت نقطهی اولی به ناصرالدین شاه در اوقات ولیعهدی او در تبریز که بر علما جوابی نوشتهاند فداک روحی الحمدالله کما هو اهله و مستحقه که ظهورات فضل و رحمت خود را در هر حال بر کافه ی عباد خود شامل گردانیده فحمدا له ثم حمدا که مثل آن حضرت را ینبوع رأفت و رحمت خود فرموده که به ظهور عطوفتش عفو از بندگان و سرّ بر مجرمان و ترجم بداعیان فرموده اشهدالله و من عنده که این بنده ی ضعیف را قصدی نیست که خلاف رضای خداوند عالم و اهل ولایت او باشد اگر چه بنفسه وجودم ذنب صرفست ولی چون قلبم موفق به توحید خداوند جل ذکره و به نبوت رسول او و ولایت اهل ولایت اوست و لسانم مقر بر کل ما نزل من عندالله است امید[ صفحه 57] رحمت او را دارم و مطلقا خلاف رضای حق را نخواسته ام و اگر کلماتی که خلاف رضای او بوده از قلم جاری شده غرضم عصیان نبوده و در هر حال مستغفر و تائبم حضرت او را و این بنده را مطلق علمی نیست که منوط بر ادعائی باشد استغفرالله ربی واتوب الیه من ان ینسب الی امر و بعضی مناجات و کلمات که از لسان جاری شده دلیل برهیچ امری نیست و مدعی نیابت خاصه حضرت حجه الله علیه السلام را محض ادعای مبطل است واین بنده را چنین ادعای نبوده و نه ادعای دیگر مستدعی از الطاف شاهنشاهی و آن حضرت چنان است که این دعاگو را به الطاف و عنایت سلطانی و رأفت و رحمت خود سرافراز فرمایند و السلام [61] صورت جوابی که مجتهدین تبریز در صدر ورقه نوشته اند سید علی محمدشیرازی شما در بزم همایون و محفل میمون در حضور نواب اشرف والا ولیعهد دولت بیزوال ایده الله و سدده و نصره و حضور جمعی از علماء اعلام اقرار بمطالب چندی کردی که هر یک جداگانه باعث ارتداد شما است و موجب قتل توبهی مرتد فطری مقبول نیست وچیزی که موجب تأخیر قتل شما شده است شبهه ی خبط دماغ است که اگر آن شبهه رفع بشود بلاتأمل احکام مرتد فطری به شما جاری میشود. حرره خادم الشریعه المطهره محل مهر میرزا علی اصغر شیخ الاسلام محل مهر میرزا ابوالقاسم پسر شیخ الاسلام 50 در همین صفحه سطر (13) تفصیل خواب مهدی قلی میرزا است [ صفحه 58, راستی برای آنکه بهائیان بپذیرند باب توبه کرده است چگونه بایستی استدلال کرد؟ آیا نقل ده ها مجلد از تواریخ مسلمین کفایت نمیکند؟ اگر مسلمین در تواریخشان غرض ورزی کردهاند آیا نظر یک نفر محقق و مستشرق غیر مسلمان که حتی تمایلاتی هم در بابیه داشته، روشنگر صحت و درستی توبه نامه نیست؟! مهمتر از همه آنکه اعتراف بزرگترین مبلغ بهائی در کتابی که مورد تصدیق امامشان هم قرار گرفته[ 62] کافی نیست تا بهائیان بپذیرند که براستی باب توبه کرده است؟ راستی بهائیان دیگر به انتظار چه نشسته اند؟این همه آیات باهرات و این همه معجزات و بینات کافی نیست؟! آیا ایشان محتاج دلایل دیگری در اثبات امر باب هستند؟ آری از کسانی که ادعای مهدویت کرده اند یکی هم میرزا علی محمد شیرازی بود که داستانش را بدینگونه آوردیم، اما این واقعیت مسلم را فراموش نکنیم که باب رسواترین و ناکام ترین کسی است که در شمارمهدی نماها مورد بررسی قرار می گیرد. [صفحه 59]
در پایان کتاب اشاره ای داشته به وظائف شیعیان در زمان غیبت . توصیه میکنین این اثر مورد مطالعه کاربران گرامی قرار گیرد .