گلپایگانی، در ذیل این آیه میگوید: «این آیه صریح است بر اینکه هرگز خداوند تبارک و تعالی، مهلت نخواهد داد نفسی را که کلامی را به کذب به او نسبت دهد و کتابی را که خود تصنیف نموده باشد، نام او را وحی آسمانی نهد و آیات الهی خواند». [3] در نتیجه، رهبران فرقهی بهائی که ادعای وحی از جانب خدا داشتهاند و خداوند مسلکشان را از بین نبرده، نشان از حقانیت ایشان دارد. در ادامه به چند اشکال وارده، پیرامون استدلال بهائیان به این آیات، میپردازیم:
اشکال اول: شأن نزول این آیه دربارهی پیامبر گرامی اسلام حضرت محمد (صلّی الله علیه و آله) است که خداوند او را به مقام رسالت رسانده، بر او وحی فرستاده، معجزاتی برای او قرار داده و بسیاری از انسانها به او گرایش پیدا کردهاند، میباشد؛ چرا که خداوند در این آیه میفرماید: این پیامبری که او را به سلاحهای معنوی مجهز کردیم، به فرض محال که بخواهد از نزد خود دروغی به ما بندد، او را هلاک خواهیم ساخت؛ زیرا او فرستادهی خداست.
اشکال دوم: بر فرض تعمیم دادن این آیات به باب و بهاء، باز هم دلیلی بر حقانیت ایشان نمیباشد؛ چرا که نبوت ایشان در ابتدا باید ثابت شود، سپس میتوان گفت: نسبت دادن ایشان به خدا، با عذاب دنیوی روبرو خواهد شد.
اشکال سوم: اِفترا (دروغ) بستن به خدا، فینفسه موجب هلاکت ظاهری نخواهد شد؛ زیرا خود قرآن از اِفترا زنندگان یاد میکند و به آنها وعدهی عذاب در آخرت میدهد: «فَوَيْلٌ لِلَّذينَ يَکْتُبُونَ الْکِتابَ بِأَيْديهِمْ ثُمَّ يَقُولُونَ هذا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ لِيَشْتَرُوا بِهِ ثَمَناً قَليلاً فَوَيْلٌ لَهُمْ مِمَّا کَتَبَتْ أَيْديهِمْ وَ وَيْلٌ لَهُمْ مِمَّا يَکْسِبُونَ [بقره/79]؛ پس وای بر کسانی که نوشتهای را با دستهای خود مینویسند آنگاه میگویند: این از جانب خداست تا بدین وسیله بهایی اندک به دست آورند. پس وای بر آنها از آنچه دستهایشان نوشت و وای بر آنها از آنچه (در برابر این تحریف) به دست میآورند».
اشکال چهارم: در تاریخ ادیان، ثبت نشده که شخصی به صِرف اِفترا بستن به خدا، دچار عذاب دنیوی شده باشد؛ بلکه برعکس خلاف آن نیز آمده است. [4] پس منظور از هلاکت، هلاکت معنوی و عذاب اُخروی است؛ چرا که سنت خداوند آن است که به کافران مهلت داده تا از روی اختیار تصمیم بگیرند.[5]
بنابراین حتی اگر استدلال پر از اشکال بهائیان را پیرامون این آیات بپذیریم و برداشت غلط آنها را از آیات قبول کنیم، باز هم میتوان گفت که خداوند رگ حیات باب و بهاء را به دست مؤمنان قطع کرد و ایشان را هلاک نمود. مسلک بابی و بهائی نیز، نه ایرانگیر و نه جهانگیر شد.
پینوشت:
[1]. دلیل تقریر از منظر وی، به معنای آن است که نفوذ و بقای ادعای پیامبری شخصی، دلیل بر حقانیت او میباشد.
[2]. ابوالفضل گلپایگانی، فرائد، هوفمهایم آلمان: مؤسسه ملی مطبوعات امری آلمان، لجنهی ملی نشر آثار امری به لسان فارسی و عربی، 2001 م، ص 75.
[3]. ابوالفضل گلپایگانی، فرائد، نسخه الکترونیکی، ص 48.
[4]. جهت مطالعهی بیشتر بنگرید به مقالهی: نقد توجیه ابوالفضل گلپایگانی، بر اثبات دلیل تقریر
[5]. «وَ لا يَحْسَبَنَّ الَّذينَ کَفَرُوا أَنَّما نُمْلي لَهُمْ خَيْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّما نُمْلي لَهُمْ لِيَزْدادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهينٌ [آلعمران/178] و کسانی که کفر ورزیدند، گمان نکنند که آنچه به آنها مهلت میدهیم به خیر آنهاست، جز این نیست که مهلتشان میدهیم تا (متذکر شوند، لکن نتیجه این میشود که) بر گناه (خویش) بیفزایند، و برای آنها عذابی خوارکننده است».