شیخ احمد احسائی که مروج تفکر شیخیه بود، با استفاده از نظرات شخصی خویش، روایات مربوط به امام عصر (عج) را بدون هیچگونه توجیه عقلی، تفسیر و تأویل میکرد و از این روی مریدانی برای خویش دست و پا کرد. او گرچه در حوزههای علوم دينی حضور داشت، اما کمتر به درس اساتيد حاضر ميشد و مدعی بود که در فراگيری علوم، شاگرد کسی نبوده و آنچه را میداند از راه خواب و کشفیات ریاضتگونه به دست آورده است. شاگردان او نيز اين ادعا را دربارهی استاد خود تصديق میکردند.[1]
شیخ احمد در اصول عقائد از اخباريون پیروی کرد و رويهی اخباری را پسنديد و به دنبال تشکيکات منطقی و اصول نرفت. او هنگام برخورد به بعضی از اخبار که با ميزان عقلی و سليقه او سازگار نبود، ناچار راه تأويل را پيش ميکشيد و خبر را توجيه و تفسير میکرد.
برخی معتقدند که مکتب شیخیه، مکتبی فراتر از جریان اصولی و اخباری است و شیخ احمد خود مدعی اصولی و مخالف اخباریگری است، اما این ادعا وقتی به معیار عمل سنجیده میشود، کفهی اخباریگریاش بر کفهی اصولیاش به شدت غالب میگردد. به عبارت دیگر هرجا شیخیه در اخبار و روایات به بنبست میخورد، اصولی میشود و به جای استفاده از عقل در فهم روایات، توهّم را چاشنی آن میکند.
بدعت «شیعهی کامل» یا همان «رکن رابع» در مقابل اعتقاد اصولي شيعه و حذف دو اصل «معاد و عدل» از اصول دين از جمله کارهای شیخ احمد است. او برای جایگزین کردن «رکن رابع» به جای عدل و معاد، روایات وارده مبنی بر تبعیت مردم از فقها در عصر غیبت کبری را نادیده گرفته و اوضاع این عصر را همچون غیبت صغری میداند و نظریهی «شیعهی کامل» یا «رکن رابع» را برای ارتباط با امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) مطرح مینماید.[2]
این ادعا را هر انسان ذیشعوری با اندک تأملی میتواند رد کند؛ چراکه نه دلیل نقلی برای اثبات آن موجود است و نه دلیل عقلی و صرفاً بافتهی خیالات شیخ احمد است که اگر کسی بخواهد بدان معتقد گردد، باید عقل را به کلی کنار بگذارد و هر چه را میشنود، باور کند. اعتقاد و شوق بسیار مردم برای تشرف به محضر امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) موجب گردید که این گروه با طرح چنین ادعاهایی و نپذیرفتن ادلهی عقلی با اضافههای سليقهای خویش، مذهب اماميه را تحريف کنند و در سالهای بعد به ظهور فرقههایی منجر گردد که نه تنها دیگر مسلمان نبودند، بلکه اسلام را منسوخ و از کار افتاده معرفی کردند.
پینوشت:
[1]. سید محسن امین، اعيان الشيعه، دارالتعارف للمطبوعات بیروت، 1403ق، 1983م، ج2، ص590؛ سید کاظم رشتی، دليل المتحيرين، ص22.
[2]. مرتضی مدرسی، شیخیگری و بابیگری از نظر فلسفه، تاریخ و اجتماع، کتابفروشی فروغی، خرداد1351، ص117.