روحانیت و مرجعیت شیعه در طول تاریخ به مسائل و حوادث، اشخاص، فرقهها، احزاب، و ملل و نحل مختلف با نگاهی دینی و موضعی از جایگاه مذهب نگریسته است. حتی در مبارزات ضد استعماری علما، هیچگاه احساسات ناسیونالیستی دخالتی نداشته است. استعمار را از آن جهت خبیث و شیطانی میدانستند كه عینیت سلطهی كفار بر مؤمنان بود. با استبداد به آن جهت به مبارزه برمیخاستند كه غاصب است و احترام جان و مال مؤمنان را پاس نمیدارد. در انقلاب مشروطه، مراجع نجف از آن جهت حمایت كردند كه مشروطه را قدرتی میپنداشتند كه فاصلهی كمتری با حاكمیت دینی، نسبت به استبداد داشت و امید داشتند كه مشروطه بتواند مجری احكام معطل ماندهی اسلام شود. در جنگ ایران و روس بهآن جهت شركت كردند كه سلطهی كفّار را از مؤمنان بزدایند و با قرارداد رژی نیز از آن جهت مخالفت كردند كه كفّار بر مؤمنان سلطهی اقتصادی نیابند.
نگاه مرجعیت شیعه بعد از شهریور 1320 به بهائیت نیز یك نگاه دینمدارانه بود. از آن جهت مخالف بودند كه آنها را یك گروه بدعتگذار و دینساز میدانستند كه مكتب آنها بر هیچ بنیاد دینی و كتاب آسمانی بنیان نیافته بود. افزون بر وابستگی آنها به بیگانگان و قدرتمند شدن تدریجی آنها در ایران، بیم آن میرفت كه بر مؤمنان سلطه یابند؛ لذا روحانیت در همه حال با بابیت و بهائیت مخالف بود، ولی به دلیل فعالیت زیاد بهائیت بعد از دههی 1320، مخالفت روحانیت نیز مضاعف گردید.
طبق اسناد موجود سال 1322 ش مطابق با سدهی اول بهائیت بود. در كتابهای بهائیان پیشبینی شده بود كه پایان قرن اول بهائیان، پیروزی آنان آغاز خواهد شد؛ لذا محافل بهائیان، فعالیت و تبلیغات خود را به سر حد امكان رساندند. در یكی از دستورات شوقیافندی رهبر بهائیان آمده بود:«قبل از انقضای قرن اوّل تكثیر مراكز و محافل در مدن و قرای در هر یك از ایالات، مهدامرالله است. مساعی فوری و مستمر، منظم و دلیرانه ضروری، ملاء اعلی برای تضمین فتح و ظفر مهیا. احباء فتوحات باهره را به كمال اشتیاق منتظرم». بهدنبال این دستور از رهبری بهائیان در عكاء اسرائیل، محفل بهائیان در ایران بخشنامهای را در تاریخ چهاردهم تیرماه1322 مطابق با سیزدهم شهرالرحمه سال صدم بهائیان صادر و به محافل بهاییان اعلام كرد كه:
«برای وصول به سر منزل مقصود باید در این چند ماه محدود كه از آخرین سال قرن اوّل دورهی بهائی باقی مانده به همتی بینظیر و فعالیتی بیمثیل مراحل باقیه را بپیمایند و در این سبیل بینهایت جدیت و مداومت نمایند تا دستور مطاع مقدس به نحو اكمل و اتم اجرا و تنفیذ گردد».[1]
بهدنبال این فرامین، فعالیت بهائیان در نفوذ به ادارات دولتی، ساختن محفل و تبلیغ و تظاهرات به شدت گسترش یافت.
گستاخی بهائیان به جایی رسید كه در شب نیمهی شعبان 1323 یكی از شیعیان را در شاهرود به قتل رساندند. موضوع تحت پیگرد قرار گرفت و دادسرای شاهرود پروندهای تشكیل و شروع به رسیدگی كرد. در این پرونده، گزارشی از رئیس شهربانی به فرمانداری شاهرود ثبت شده كه نشانگر نفوذ و گستاخی بهائیان است. در این گزارش آمده است:
«1ـ آقای نادری رئیس ادارهی دخانیات 2ـ آقای رهبانی رئیس [ادارهی] غله و خواروبار 3ـ قبادی كارمند راهآهن 4ـ آقای جذبانی كارمند پست و تلگراف 5ـ آقایشیدایی كارمند راه شوسه و آقایان خورشیدی و آقازاده كارمندان ادارهی فرهنگ و بعضی از مأمورین دولتی كه به طور مرخصی و به مقصود تبلیغات به شاهرود وارد، مدتی توقف و بعداً به محل مأموریت عزیمت نموده و بر تشكیل انجمنهای سری و محرمانه مبادرت و به طور سكرت پیشرفت مقاصد منویات خود را ادامه، تا اینكه اخیراً بهطریق تجاسر عملیات خود را پیگرد و حتی در شب سوم شعبان (شب تولد خامس آل عبا) دوم مرداد 23، ولی سبحانی سنگسری مقیم شاهرود در خیابان تهران بهطور علنی به مذهب مقدس اسلام هتاكی...اقدامات بیرویهی آنان موجب هیجان و عصبانیت همگی را فراهم...»[2]
یكی از اقدامات زشت بهائیان، واقعهی 13/10/1328 ابرقو بود. در این واقعه، چند نفر بهائی به خانهی زنی شیعی كه روی اعتقادات خود پای میفشرد، شبانه حمله میكنند و شش نفر را بهطرز فجیعی به قتل میرسانند. طبق كیفر خواست پرونده، اسامی این شش نفر عبارت است از:1ـ صغرا 50 ساله و پنج نفر از فرزندان او به نامهای 2ـ معصومه 15 ساله 3ـ خدیجه 11 ساله 4ـ بیبی 8 ساله، 5ـ علیاكبر 14 ساله 6ـ حسین 6 ساله. جرم این زن این بوده كه به «بهائیها فحاشی و به طوری در این قسمت متعصب بود كه در مساجد و مجامع عمومی كه وعاظ مشغول وعظ بودند در پای منبر با صدای بلند فریاد میكرد، كه به عباس افندی و سران بهائی لعن كنید».[3]
شاهدان عینی از گستاخیهای بهاییان داستانهایی را نقل میكنند كه روحیهی تهاجمی بهاییان را نشان میدهد. حجتالاسلام ارسنجانی كه در رمضان سال 1329 برای تبلیغ به سروستان فارس رفته بود، نقل میكنند كه بهائیان حتی چاه حمام مسجد محل را پر كردند و به حمام زنانه هجوم و زن كدخدا را لخت از حمام بیرون آوردند.[4]
مبلغین بهائی، آزادانه به شهرها و روستاها میرفتند و علناً مردم مسلمان را به كیش بهائیتدعوت میكردند. آنان سعی میكردند از زنان زیبا برای تبلیغ استفاده كنند كه بتوانند جوانان را بیشتر جذب كنند.
اقدامات دكتر برجیس بهائی در كاشان در بیاحترامی به قرآن و هتك ناموس مردم و تبلیغ بهائیگری در آن سالها داستانی افسانهای شده بود.
بهائیها در سرتاسر كشور، ساختمانهایی را بهنام محفل تأسیس كرده بودند و عدهای از مردم سادهلوح را دور خود جمع كرده و به اصطلاح آنها را بهائی كرده بودند. در تهران نیز، مركزی بزرگ بهنام حظیرهالقدس داشتند كه دارای گنبد و تالاری بزرگ بود. بهائیان چنان در بدنهی حكومت نفوذ كرده بودند كه حتی پزشك مخصوص شاه، فردی بهائی بهنام دكتر ایادی بود. فردوست، یار شاه، در مورد ایادی میگوید: «میتوان كتابی نوشت كه آیا ایادی بهائی برایران سلطنت میكرد یا محمدرضا پهلوی؟ تمام ایرانیان ردهی بالا چه در ایران باشند و چه درخارج، خواهند پذیرفت كه سلطان واقعی ایران ایادی بود... در زمان حاكمیت ایادی بود كه بهائیها در مشاغل مهم قرار گرفتند و در ایران بهائی بیكار وجود نداشت».[5]
به هر حال رفتار گستاخانهی بهائیان، تبلیغ و ترویج بهائیت بین مسلمانان، نفوذ و گسترش آنها بین سازمانهای دولتی، موجی از حساسیت و مخالفت را بین مردم ایران برانگیخت و مردم با ارسال «طومارهای مفصل و بسیار»[6] از شهرهای مختلف به آیتاللّه بروجردی پناه آوردند. به گفتهی مرحوم فلسفی «آیتاللّه بروجردی در یك فشار شدید افكار عمومی واقع شده بود. مرتباً از ولایات، نامه میآمد كه مثلاً فرماندار اینجا بهائی است و یا رئیس فلان اداره بهائی است و چهها كه نمیكند».[7]
آیتاللّه بروجردی خود در هنگامی كه در بروجرد بودند، شاهد نفوذ و جسارت بهائیان بودهاند. «فرقهی ضالهی بهائیت فعالیتهای خود را در بروجردی و بهخصوص در ادارات دولتی تشدید كرده بودند.» گستاخی به جایی رسید كه «یكی از مدارس دینی شهر را تخریب و به جای آن دبیرستانی بنا نهادند». آیتاللّه بروجردی از راههای قانونی برای جلوگیری از اقدامات آنها هر چه تلاش كرد، موفق نشد تا اینكه «بهعنوان اعتراض به این امر از شهر خارج شدند. خبر عزیمت ایشان در اندك مدتی مردم شهر و نواحی اطراف را به تظاهرات و اجتماع در تلگرافخانه واداشت». تا اینكه دولت «احساس خطر نموده و سعی در مراجعت ایشان به شهر مینماید» و دست به انتقال بهائیان از ادارات شهر میزند.[8]
به هر حال فشارهای روزافزون مردمی باعث شد تا آیتاللّه بروجردی دست به اقدام شود.ابتدا روحانیون را برای خنثیسازی تبلیغات بهائیها به محل فعالیتهای تبلیغاتی آنها میفرستادند و هم زمان برای جلوگیری از اقدامات خشونتآمیز بهائیان، طبق روش سیاسی خود به دولتهای وقت متوسل میشدند. در ابتدا آیتاللّه با ارسال نامهای از آقای فلسفی میخواهند كه موضوع را به نخستوزیر (رزمآرا) تذكر دهند. آیتاللّه در این نامه نوشتند:
«... چند روز است كه از اطراف به وسیلهی مكاتبه و تلگرافات به من شكایات از فرقهی ضالهی بهائیه میكنند.از جمله مكتوبی است كه از اطراف كرمان رسید، و تلگرافی است كه از الیگودرز مخابره... چنینمعلوم میشود كه بخشدار و سایر رؤسای ادارات از فرقهی ضالهی بهائیه حمایت میكنند...خواهشمند است جنابعالی جناب اشرف آقای نخستوزیر را ملاقات كنید و مطلب را به ایشان برسانید كه هر چه زودتر قضیه را خاتمه دهند كه منجر به نزاع و مقابله و خونریزی نشود».[9]
تذكر آیتاللّه بروجردی به رزمآرا اثر نكرد. پس از نخستوزیری مصدق، آیتاللّه به آقای فلسفی مأموریت دادند تا با مصدق دربارهی فعالیت بهائیان صحبت كند. آقای فلسفی نزد مصدق رفت و پیام آیتاللّه را ابلاغ كرد و گفت: «شما رئیس دولت اسلامی ایران هستید و الان بهائیها در شهرستانها فعال هستند و مشكلاتی را برای مردم مسلمان ایجاد كردهاند، لذا مرتباً نامههایی از آنان به عنوان شكایت به آیتاللّه بروجردی میرسد. ایشان لازم دانستند كه شما دراین باره اقدامی بفرمایید». دكتر مصدق «بهگونهای تمسخرآمیزی، قاهقاه و با صدای بلند خندید و گفت: آقای فلسفی از نظر من مسلمان و بهائی فرقی ندارند، همه از یك ملت و ایرانی هستند».[10]
نظر آیتاللّه بروجردی همچنان مورد بیاعتنایی دولتها قرار میگرفت تا اینكه اخبار نگرانكنندهای به آیتاللّه رسید. وی بعد از رمضان سال 1333، نامهای به آقای فلسفی نوشت تا شاه را ملاقات و با وی مذاكره نماید. آیتاللّه در این نامه نوشتند: «به عرض عالی میرساند چندی قبل از آبادان مكتوبی از بعضی وكلای حقیر رسیده بود و اظهار داشته بودند كه تقریباً ادارهی امور نفت آبادان با فرقهی بهائیه شده... نمیدانم اوضاع ایران به كجا منجر خواهد شد؟ مثل آنكه اولیای امور در ایران در خواب عمیقی فرورفتهاند... شاید بشود در موقعی بعضیاولیای امور را بیدار كنید و متنبه كنید كه قضایای این فرقه كوچك نیست. عاقبت امور ایران را از این فرقه، حقیر، خیلی وخیم میبینم. به اندازهای اینها در ادارات دولتی راه دارند و مسلط بر امور هستند كه دادگستری جرأت اینكه یك نفر از اینها را كه ثابت شده است قاتل بودن او در ابرقو، پنج مسلمان بیگناه را، مجازات نمایند... به هر تقدیر اگر صلاح دانستید از دربار وقت بخواهید و مطالب را به عرض اعلیحضرت همایونی برسانید اگرچه گمان ندارم اندك فایدهای مترتب شود. به كلی حقیر از اصلاحات این مملكت مأیوس هستم».[11]
به هر حال، هیچیك از اقدامات آیتاللّه بروجردی مؤثر واقع نشد، آقای فلسفی پیشنهاد كرد كه در رمضان 1334 كه سخنرانی وی از رادیو بهطور مستقیم پخش میشود، دست به یك تبلیغ علیه بهائیت زده شود. آیتاللّه بروجردی این پیشنهاد را پسندیدند و اضافه كردند بهتر است این مسئله به شاه گفته شود كه «بعداً مستمسك به دست او نیاید كه كارشكنی بكند و پخش سخنرانی از رادیو قطع گردد، زیرا این مطلب برای مسلمانان خیلی گران خواهد بود و باعث تجری هر چه بیشتر بهائیها میشود». آقای فلسفی با شاه ملاقات كرد و نظر آیتاللّه بروجردی را به شاه اطلاع داد. شاه در پاسخ گفت: «بروید بگویید». آقای فلسفی موضوع را به وعاظ تهران نیز ابلاغ كرد كه در ماه رمضان همهی مساجد علیه بهائیان دست به تبلیغ بزنند.[12]
ماه رمضان فرارسید. به گزارش هفتهنامهی ترقی «امسال از آغاز ماه مبارك رمضان كه ماه عبادت و اجتماع مسلمین در مساجد و تكایا و استماع وعظ و خطابهی روحانیون و وعاظ است،موضوع مبارزه با بهائیها و خطر فرقهی بهائی در رأس كلیهی مطالب مورد بحث اكثر آقایان وعاظ و روحانیون قرار گرفت و هماهنگی روحانیون در مبارزه علیه بهائیها و مخصوصاً اظهارات شدید آقای فلسفی واعظ شهیر كه مستقیماً از رادیو تهران پخش میشد كمكم به طوری افكار و اذهان عمومی را به خود جلب كرد كه موضوع خطر بهائیها و مبارزه علیه آنان یك هفته بعد از آغاز ماه مبارك رمضان كلیهی مسائل سیاسی و وقایع جاری كشور را تحتالشعاع خود قرار داد».[13]
آقای فلسفی و سایر وعاظ در این سخنرانیها مردم را دعوت به آرامش كرده و میگفتند:«اظهار این مطالب برای هوشیاری دولت [است] و از طریق قانونی و رسمی برای بستن مراكز بهائیها و جلوگیری از فعالیتهای آنان اقدام خواهد شد». همچنین، حضرت آیتاللّه بروجردی طی مصاحبهای در قم اظهار داشتند كه «باید در جریان مبارزه علیه فرقهی ضالهی بهائی نظم و آرامش در سراسر كشور برقرار باشد.»[14] با همهی این سفارشها مردم كه از جسارتها و خصومتهای بهائیها به تنگ آمده بودند، فرصت را مغتنم شمردند و بسیاری ازمحافل بهائیان را در شهرها تخریب كردند و در تهران نیز مركز بهائیان را بهنام حظیرهالقدس تصرف كردند.
شاه و دولت كه عكسالعمل مردم را پیشبینی نكرده بودند، ابتدا سعی كردند تا هدایت مبارزات مردمی را خود در دست بگیرند؛ لذا فرمانداری نظامی، حظیرهالقدس را تصرف كرد و طی اطلاعیهای اعلام كرد:
«چون تظاهرات و تبلیغات فرقهی بهائی موجب تحریك احساسات عمومی شده است، لذا به منظور حفظ نظم و انتظامات عمومی، دستور داده شد قوای انتظامی، مراكز تبلیغات این فرقه را كه حظیرهالقدس نامیده میشود اشغال نمایند كه از هرگونه پیشامدهای احتمالی جلوگیری شود. اینك فرمانداری نظامی شهرستان تهران از همهی هممیهنان عزیز انتظار دارد در این مورد نیز مراعات نظم عمومی را نموده و از هرگونه تظاهرات و حركات خودسرانه كه مخل انتظامات عمومی است، جداً بپرهیزند و یقین داشته باشند كه دولت در اجرای منویات اعلیحضرت همایونی شاهنشاهی به احساسات و تمایلات مردم توجه داشته و همواره در اندیشهی آسایش و برآوردن نیازمندیها عمومی است».[15]
بهدنبال بسته شدن حظیرهالقدس و شدت یافتن مبارزات روحانیت علیه بهائیان، سیل طومارها و تلگرافات در حمایت از مبارزات سرازیر شد. طبق اعلام آقای فلسفی در مصاحبه با مطبوعات «تقریباً روزی دویست نامه و تلگراف به من میرسد و چهار ساعت وقت من صرف مطالعهی آنها میشود... و قریب همین تعداد در روز جواب تلفن میدهم. خبرنگار پرسید آیا ایننامهها و تلگرافها و تلفنها همه تأیید است؟... جواب دادند بالاتفاق تأیید این امر است». آقای فلسفی برای تأیید ادّعای خود خبرنگاران را به اتاق مجاور برد و طومارهای انباشته شده را به خبرنگاران نشان داد.[16]
آیتاللّه آقاسیدعبدالهادی شیرازی از نجف در تأیید مبارزات آیتاللّه بروجردی اعلامیهای صادر كرد و آقای فلسفی آن را در منبر قرائت كرده و از رادیو نیز پخش شد. از سرتاسر ایران طومارهایی ارسال كردند كه بزرگترین آنها طوماری بود كه از كرمانشاه رسیده بود كه 60ـ 70 هزار نفر امضا كرده بودند.[17]
آیتاللّه بهبهانی طی تلگرافی به شاه از «بستن كانون فساد دینی و مملكتی... بهوسیلهی ارتش اسلام» تشكر كرد.[18] شاه نیز در پاسخ آیتاللّه بهبهانی نوشت: «به طوری كه از ما شنیدهاید همیشه خود را به اجرای مقررات اسلام موظف دانسته و ادامهی این توفیق را از خداوند متعال خواهانیم».
آیتاللّه بهبهانی نیز طی تلگرافی به آیتاللّه بروجردی، روز تصرف حظیرهالقدس را عید دانست.[19] از سویی دیگر، چند نفر از علمای تهران به حضور شاه رسیدند و از بستن حظیرهالقدس تشكر كردند.[20]
با همهی این تشكرها و تعارفات، نفوذ بهائیان در كنگرهی آمریكا موجب شد كه شاه را تحت فشار قرار دهند. تصمیم گرفته شد كه آقای فلسفی را از ادامهی سخنرانی علیه بهائیان منع نمایند.لذا، سرلشكر علوی مقدم رئیس كل شهربانی و سرتیپ تیمور بختیار فرماندار نظامی تهران، مأمور شدند تا از طرف شاه به آقای فلسفی اخطار كنند كه از ادامهی بحث خودداری كند. آقای فلسفی قاطعانه از پذیرفتن نظر شاه خودداری كرد و عمل به یكی از چهار طرح را پیشنهاد كرد:1ـ قطع پخش سخنرانی از رادیو. 2ـ دستگیری و زندانی كردن من. 3ـ اعلام پیام شاه توسط مقدم و بختیار روی منبر. 4ـ ادامهی سخنرانی به سبك سابق. آن دو این طرحها را نپذیرفتند و گفتند به اعلیحضرت توهین میشود. آقای فلسفی در پاسخ گفتند: «اگر بگویم اعلیحضرت گفتهاند به ایشان اهانت میشود؛ اما اگر اسلام و مسلمانان و آیتاللّه بروجردی و من مورد اهانت واقع شویم، مانعی ندارد؟ »مذاكره بینتیجه قطع شد و آقای فلسفی تا آخر ماه رمضان به سخنرانی خود علیه بهائیان ادامه دادند.[21]
آقای فلسفی در یكی از سخنرانیهای خود، پیكان حمله را به طرف شخص شاه روانه ساخت و گفت: «اعلیحضرت! مملكت ما این همه طبیب مسلمان دارد. مردم ناراحت هستند از اینكه دكتر ایادی بهائی طبیب مخصوص شماست. او را عوض كنید».[22]
آیتاللّه بروجردی هم كه به اقدامات دیپلماتیك خود ادامه میدادند، در پیامی به آقای صفایی ـ نمایندهی قزوین، كه یكی از روحانیون طرفدار آیتاللّه كاشانی بود ـ از وی خواستند تا مبارزه علیه بهائیان را قانونی كنند، اما دولت پیشدستی كرد و وزیر كشور، علم، بخشنامهای را صادر كرد و برای توضیح در مجلس حاضر شد. او اعلام كرد: «دولت معتقد است كه برای جلوگیری از فعالیتهای مضره اینگونه دستجات، قوانین كافی در دست است و ما میتوانیم اینكار را به نحو احسن انجام دهیم». سیداحمد صفایی، پیام آیتاللّه بروجردی را مطرح كرد،عدهای از نمایندگان گفتند: «فرقهی بهائی غیرقانونی هست و احتیاج به قانون ندارد».[23]
در بخشنامهی وزیر كشور از یك سو، نامی از فرقهی بهائیان برده نشد و از سویی دیگر، تیغهی دولبهای بود كه هم فرقهی بهائی را تهدید میكرد و هم روحانیان را به عنوان «تحریك مردم بر ضد امنیت عمومی» و هم مردم را به عنوان «مرتكب» مورد تهدید قرار میداد. برخورد دو رویانهی دولت موجب عصبانیت آیتاللّه بروجردی شد و از همین جا روابط آیتاللّه و رژیم رو به سردی گرایید. بیاعتنایی دولت به خواست آیتالله، كه ادامهی مبارزه با بهائیت بود، نقطهی آغازین رویارویی آیتاللّه با رژیم شد. مبارزات یك ماههی روحانیون تأثیر نسبی خود را گذاشت و بسیاری از محافل بهائیان، در سرتاسر ایران تخریب شد. بسیاری از مسلمانان كه با تحریك یا كمكهای مالی تظاهر به بهائی بودن میكردند اعلام توبه نمودند، بهائیان دست از جسارت برداشتند و حالتی نیمه مخفی به خود گرفتند و از تبلیغات آنان نیز كاسته شد.
یكی از آثار آن مبارزه این بود كه «در اثر این حركت تعدادی از بهائیها از ایران رفتند و ایادی نیز به دستور محمدرضا، 9 ماه به ایتالیا رفت.»[24] به هر حال بهائیان كه امیدوار بودند كه در رأس سدهی اول به پیروزی برسند، مواجه با شكستی شدند كه دیگر نتوانستند مانند سابق ابراز وجود كنند. موضوع دیگری را كه باید از آثار این مبارزه دانست، ایجاد شكاف بین مرجعیت و سلطنت بود.
[1] . پروندهی كلاسه 2909/185ـ23/11/21 دادسرای شاهرود، به نقل از: حجتالاسلام آقای حاج شیخ حسین خراسانی، فجایع بهائیت یا واقعهی قتل ابرقو
[2] . همان، ص 21
[3] . همان، بخش آخر
[4] . حجتالاسلام محمدحسین ارسنجانی، تاریخ شفاهی انقلاب اسلامی (تاریخ حوزهی علمیهی قم)، ص 165
[5] . حسین فردوست، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ص 202
[6] . علی دوانی، مفاخر اسلام، ص 367
[7] . حجتالاسلام فلسفی، خاطرات و مبارزات، ص 185
[8] . حجتالاسلام سیدجوادعلوی، چشم و چراغ مرجعیت، ص 342
[9] . حجتالاسلام فلسفی، خاطرات و مبارزات، ص 188
[10] . همان، ص 133
[11] . همان، ص 189
[12] . همان، صص 190 ـ 191
[13] . هفتهنامهی ترقی، سال 1334، شمارهی 644
[14] . همان
[15] . روزنامهی اطلاعات، 1334/2/16
[16] . هفتهنامهی خواندنیها، سال 15، شمارهی 69
[17] . حجتالاسلام واعظزاده، چشم و چراغ مرجعیت، ص 244
[18] . روزنامهی اطلاعات، 1334/2/18
[19] . همان
[20] . همان، 1334/2/4
[21] . حجتالاسلام فلسفی، خاطرات و مبارزات، ص 195
[22] . همان، ص 186
[23] . روزنامهی طلوع، 1334/2/27
متن بخشنامهی وزیر كشور چنین بود: «چون به موجب اصل اول متمم قانون اساسی مذهب رسمی ایران، اسلام و طریق حقهی جعفریهی اثنا عشریه است و به موجب مفهوم اصل 21 قانون اساسی انتشارات ضد دیانت و تشكیل انجمنها و اجتماعاتی كه مولد فتنهی دینی و دنیوی و مخل نظم باشند در تمام مملكت ممنوع میباشد، لذا در اجرای اصول قانون اساسی اقدام كرده مراكز اجتماعی را كه موجب فتنهی دینی و دنیوی و مایهی اختلال امنیت و انتظام میباشد، منحل ساخته و در آتیه نیز با كمال جدیت در انجام این وظیفهی مهم كه برطبق قانون اساسی بهعهده دارید اقدام و از هرگونه تظاهر به عمل اینگونه دستهها كه به موجب قانون ممنوع است، جلوگیری نمایند... بدینوسیله یادآور میشود كه هرگاه كسانی به بهانه و عنوان مبارزه با فرقههای گمراه كننده به تحریك مردم برضد امنیت عمومی مملكت بپردازند یا خود مرتكب عملی شوند كه كوچكترین لطمهای به امنیت عمومی و انتظامات كشور برساند، طبق مقررات قانون مجازات عمومی كه برای اینگونه جرایم پیشبینی شده، با كمال قدرت اقدام نمایند».
[24] . مراجعه كنید به: خاطرات آیتالله طاهری خرمآبادی، صص 69 ـ 96