دیل هازبند (Dale Huband) در تاریخ ۸ مه ۱۹۶۹ در فورت ورت تگزاس بدنیا آمد و در شهر هالتوم سیتی رشد کرد . اوکه در خانواده ای مسیحی پروتستان پرورش یافته بود ، سیر روحانی خود را در تفکر یونیتارین یونیورسالیسم (وحدتگرایان جهانی ) و بهائیت دنبال کرد و البته، بطور کامل از تفکرات وحدتگرایان جهانی طرفداری میکند او در حال حاضر نگرشی بدبینانه و انتقادی دارد ؛ باورهای دگم را نفی میکند ، و از عقل و منطق تجربی طرفداری می نماید .
او در سال ۲۰۰۰ ، در رشته علم ، از کالج تارانت کانتی ، فارغ التحصیل شد و در حال حاضر در آمازون مشغول به کار است . وی مجرد است و فرزندی ندارد ، ولی عشق به بشریت انگیزه تلاش هر روزه اوست . این مطلب نه از سوی عالمان دینی و سیاسی داخل در نظام جمهوری اسلامی و نه از سوی مخالفان سنتی بهائیان نوشته شده است بلکه توسط فردی نوشته شده که خارج از مرزهای سرزمینی ، و اعتقادی ج.ا.ا نوشته شده است پس کسانی که خود را بهائی میدانند بدقت مطالعه کنند .
دیل هازبند در موضوع عدم مشروعیت شورای بیت العدل مینویسد :
*****
مشکل اساسی حاکمیت و رهبری در آیین بهائی ، با آن ادعای خلاف، که رهبرانش مصون از خطا هستند، هنگامی آشکارتر و واضح تر میشود که به بحث ولایت امرالله بپردازی، آنجا که شوقی افندی از سال ۱۹۲۲ تا ۱۹۵۷ – زمان مرگش – عهده دار این منصب بود . او از سوی پدر بزرگش ، عبدالبها ، به این سمت منصوب گردید .
” ای یاران با وفای عبدالبها، باید فرع دو شجره مبارکه، و ثمره دو سدره رحمانیه، شوقی افندی را، نهایت مواظبت نمایید که غبار کدر و حزنی بر خاطر نورانیش ننشیند و روز به روز فرح و سرور و روحانیتش زیاده گردد تا شجره بارور شود . زیرا اوست ولی امرالله بعد از عبدالبها . و جمیع افنان و ایادی و احبای الهی باید اطاعت او نمایند و توجه به او کنند . من عصی امره فقد عصی الله . و من اعرض عنه فقد اعرض عن الله ، و من انکره فقد انکر الحقّ ” ( عبدالبها ، الواح وصایا ، ص ۲۷)
سپس خود شوقی افندی مینویسد :
نظم جهانی بهاءالله اگر از موسسه ولی امرالله جدا شود ، بصورت نهادی مثله و تکه پاره شده در آمده ، و برای همیشه از آن اصل موروثی ، که عبدالبها آنرا مکتوب و مقرر داشته ، و قطعاً منطبق با احکام اقدس میباشد ، محروم خواهد گردید . . . بدون این موسسه ( ولایت امرالله ) یکپارچگی و وحدت امر بهائی به مخاطره افتاده ، و ثبات این مفهوم به هم پیوسته دچار خطر جدّی و سهمگین خواهد شد . جایگاه و منزلت و پرستیژ آن آسیب خواهد دید ، و ابزار هدایت و برنامه ریزی و نگاه دراز مدت و چند نسلی ( در جامعه بهائی ) از دست خواهد رفت ؛ و هدایت لازم برای تبیین رئوس برنامه قانونگذاری و تشریع توسط نمایندگان منتخب ( اعضای بیت العدل ) بطور کامل از دسترس خارج خواهد شد. ( شوقی افندی ، نظم جهانی بهائی)
لذا منطقی است که اگر قرار است بهائیان شوقی افندی را، بعنوان نماینده اراده خداوند، مورد اطاعت کامل قرار دهند ، در آنصورت خود او هم باید آندسته احکام و مقررات بهائی را که پیش از او عرضه شده ، اطاعت نماید . اگر او نسبت به قوانین بهائی نافرمانی و معصیت کرد، دیگرهیچ فرد بهائی نباید از او اطاعت نماید .
بهاءالله ، موسس و پایه گذار بهائیت ، در پارگراف ۱۰۹ کتاب اقدس ، کتاب احکام و قوانین بهائی ، چنین می گوید: ” بر هر شخص ( بهائی ) فرض است که وصیتنامه ای برای خود بنویسد.”
به همین ترتیب ، عبدالبها ، پسر بهاءالله ، در همان وصیتنامه ای که شوقی افندی را بعنوان ولی امرالله منصوب کرد، چنین بیان میدارد:
باید ولی امرالله در زمان حیات خویش مَن هو بعده را تعیین نماید تا بعد از صعودش اختلاف حاصل نگردد . و شخص معیّن باید مظهر تقدیس و تنزیه و تقوای الهی ، و علم و فضل و کمال باشد . لهذا اگر ولد بکر ولی امرالله مظهر ” الولد سرّ ابیه ” نباشد ؛ یعنی از عنصر روحانی او نه ، و شرف اعراق به احسن اخلاق مجتمع نیست ، باید ( ولی امرالله ) غصن دیگر را انتخاب نماید.( عبدالبها ، الواح وصایا ، ص ۱۳ )
شوقی افندی هیچیک از این کارها را انجام نداد . او فرزندی نداشت ، و عملاً تمام فرزندان و اخلاف پدر بزرگ خویش را با اتهام ” ناقض عهد و میثاق ” از جامعه بهائی طرد و تکفیر و اخراج نمود ، و به این ترتیب به آیین بهائی خیانت ورزید ! هنگامی که در سال ۱۹۵۷ شوقی افندی درگذشت ، او هیچ وصیتنامه ای از خود بجای نگذاشته بود و جانشینی برای خود تعیین نکرده بود ، و لذا همان عهد و میثاقی را که از دیگران انتظار اطاعت آنرا داشت ، مورد بی توجهی و نقض قرار داد !
پس از آن، ایادیان امری که شوقی افندی آنها را برای کمک به خود تعیین کرده بود ، بدون هرگونه کمک و استعانت ولی امرالله ، تنها اقدامی را که از دستشان بر می آمد انجام دادند و آن زنده نگهداشتن امر بهائی بود . آنها تصدی امور بهائیت را بعهده گرفتند و ترتیبات برگزاری انتخابات بیت العدل جهانی را برای سال ۱۹۶۳ چیدند . ولی ، با عنایت به اینکه ولی امری بر بیت العدل ریاست نخواهد داشت ، هرگز این نهاد جدید منطبق با شرایط و ویژگیهای مذکور در آن نوشته ها ، و دارای آن اختیارات و صلاحیت نخواهد بود . تنها کسانی که میتوانستند مقام ولی امرالله را احراز کنند ، فرزندان و اخلاف ذکور بهاءالله بودند ، که همه آنها توسط اولن گاردین ، از جامعه بهائی طرد و اخراج گردیدند .
در حقیقت ، این واقعیت ساده که شوقی افندی با خودداری از نوشتن و به جای گذاشتن وصیتنامه ، با طرد و اخراج همه بستگان خویش از جامعه بهائی ، و عدم تعیین و انتصاب ولی امر بعدی و جانشین از میان برادران خود و یا فرزندان ذکور خانواده بهاءالله ، در زمان حیات خود ، دلیل کافی است که نشان دهد که امروزه دیگر” آیین بهائی” حقیقی وجود ندارد . به شهادت تاریخِ خود بهائی ، صحبت از اعتبار و مشروعیت آن حرف بی معنا و پوچی است !
و این شاید واقعیت اجتناب ناپذیری باشد ، زیرا بهاءالله به جانشینانش اخطار داده بود که نباید از چارچوب اختیارات خویش پا فراتر بگذارند . با مراجعه دوباره به کتاب اقدس ، در پارگراف ۳۷ آن چنین میخوانیم :
مَن یدعی امراً قبل اتمام الف سنه کامله انّه کذاب مفتر . نسئل الله بان یویّده علی الرجوع ان تاب انه هو التواب و ان اصرّ علی ما قال یبعث علیه من لا یرحمه انّه شدید العقاب . من یأوّل هذه الایه او یفسرها بغیر ما نزّل فی الظاهر انه محروم من روح الله و رحمه التی سبقت العالمین . خافوالله و لا تتبعوا ما عندکم من الاوهام . اتبعوا ما یامرکم به ربّکم العزیز الحکیم . سوف یرتفع النعاق من اکثر البلدان اجتنبوا یا قوم و لا تتبعوا کل فاجر لئیم . هذا ما اخبرناکم به اذ کنا فی العراق و فی ارض السّر و فی هذا المنظر المنیر
هر کس قبل از پایان ۱۰۰۰ سال کامل ادعای امری را بکند بدرستی که دروغگو و مفتری است، از خدا می خواهیم که به اوتوفیق بازگشت و توبه عنایت کند ، زیرا خداوند توبه ناپذیر است، و اگر آن فرد بر ادعای خود اصرار نماید پس رحمتی برای او نیست و خداوند او را عقاب شدید می کند. اگر کسی این آیه را بر خلاف معنای ظاهریش تفسیر وتاویل کند از رحمت کامله خداوند محروم خواهد شد از خدا بترسید و از اوهام خود پیروی نکنید.....
این خبری است که ما چه زماناقامت عراق ، و چه در ارض سرّ ( ادرنه ) و چه در این وادی منیر ( عکا ) به شما دادیم !
از آنجا که هر بهائی تصدیق میکند که عبدالبها در رتبه ای پایین تر از بهاءالله قرار دارد ، لذا استدلال ما باید به آثار و نصوص اصلی بهائی باشد ؛ و ما نیز چنین می کنیم :
” . . . فرع مقدس و ولی امرالله و بیت عدل عمومی ، که به انتخاب عموم تاسیس و تشکیل شود ، در تحت حفظ و صیانت جمال ابهی و حراست و عصمت فائض از حضرت اعلی روحی لهما الفدا است . آنچه قرار دهند من عند الله است . من خالفه و خالفهم فقد خالف الله ، و من عصاهم فقد عصی الله ؛ و من عارضه فقد عارض الله ، و من نازعهم فقد نازع الله ، و من جادله فقد جادل الله و من جحده فقد جحد الله ، و من انکره فقد انکرالله ، و من انحاز و افترق و اعتزل عنه فقد اعتزل و اجتنب و ابتعد عن الله ، علیه غضب الله، علیه قهرالله ، و علیه نقمه الله. ( الواح وصایای عبدالبها ، ص ۱۲ )
هیچ راهی برای انطباق و آشتی دادن این متن با آن نوشته و متن بهاءالله ، که هر کس را که ادعای دریافت مستقیم وحی و اشراق از خداوند ، قبل از ۱۰۰۰ سال تمام بکند ، تکذیب کرده است ؛ وجود ندارد . و این مطلب شاید بتواند توضیح دهد که چرا شوقی افندی ، بطورغیرمنتظره ، در سن نسبتاً جوان ۶۰ سالگی ، بدون فرزند در اواسط راهبری برنامه جهادی دهساله جهانی ، درگذشت . او احتمالاً همانگونه که بهاءالله پیش بینی کرده بود ، مورد غضب خداوند قرار گرفت . و با وجود تلاشها و مساعی طاقت فرسایی که تحت هدایت بیت العدل جهانی برای تبلیغ و ترویج بهائیت انجام شده ؛ تا به امروز هم جامعه بهائی همچنان بصورت یک گروه کوچک ، شبیه کالت ها ، پراکنده در مناطق مختلف جهان ، و فاقد هرگونه توان و قدرت و پتانسیل برای تاثیر گذاری در مسائل جهانی، باقی مانده است .
از همه خوانندگان مصرّانه تقاضا دارم در بررسی و قضاوت خود انصاف را رعایت کنند . بهائیت شکست خورده ، و دیگر لزومی ندارد شما از قوانین ، مسئولین و موسسات و نهادهای نامشروع ، و مبتنی بر دروغ، پیروی نمایید . اگر شما عضو جامعه اصلی بهائیان هستی ، که از بیت العدل بدون ولی امرالله پیروی میکند ، و یا یکی دیگر از گروههای بهائی کوچک جدا شده از گروه اصلی ، که مقام و اختیارات بیت العدل کنونی را انکار کرده اند ، بدانید که واقعیت آنست که از آیین و عقیده ای پیروی می کنید که به لحاظ روحانی مُرده است و تنها وقت خود را تلف می کنید.
بهائیت کنونی هرگز نخواهد توانست، برخلاف آنچه بهاءالله و عبدالبها پیشگویی و پیش بینی کرده بودند، به یکی از ایادیان بزرگ تبدیل شود؛ زیرا شوقی افندی با برداشتها و تصورات کورِ خود درباره جایگاه مصونیت از خطای خویش، همه چیز را نابود کرد! حتّی وقتی که بستگان و خویشان او درباره تصمیماتش از او سوال و پرسش کردند، مورد طرد و اخراج قرار گرفتند . اگر مردم نتوانند از صاحبان قدرت پرسشگری کنند ، آن قدرت موجب فساد و اضمحلال جامعه خواهد شد . و یا ، همچون مورد خاص بهائیت ، اعتبار و مشروعیت نهاد و قدرت از بین میرود و مخالفت با آن به یک وظیفه اخلاقی تبدیل می گردد .