نکته: عوامل پيدايش مدعيان دروغين مهدويّت و گرايش مردم به آنان ( بخش دوم )

یکشنبه, 09 مهر 1396 10:09 نوشته شده توسط  اندازه قلم کاهش اندازه قلم کاهش اندازه قلم افزایش اندازه قلم افزایش اندازه قلم

نوشته شده توسط اميرمحسن عرفان 

بهائیت درایران : مذهب‌ها و مسلك‌هاي انحرافي، در مرداب مي‌رويند. وقتي مردماني به سبب فقر فرهنگي و دور افتادن از آيين ناب و فقر اقتصادي و برق تازيه‌هاي استبداد، از پويايي باز ايستند و زمين‌گير شوند، كم كم به مرداب تبديل مي‌شوند.

ادمه از بخش اول

....

6. حمايت‌هاي بيگانگان 
همه كساني كه درك عميق و دقيقي از تاريخ معاصر دارند، مي‌دانند كه بابيه، بهائيه و ازليه در ايران و قاديانيه در هند، مسلك‌هايي هستند كه دست سياست، آن‌ها را به صورت دين در آورد و به جان ملت مسلمان ايران انداخت، تا از رهگذر تفسيرهاي ارتجاعي و خرافاتي آنها، و ايجاد اختلاف در جامعه اسلامي، هسته پويايي دين اسلام و مذهب تشيّع در ايران گرفته شود و راه براي سيطره استعمار هموار گردد.
 
در تهاجم پيروان مسلك‌هاي استعماري به دين و هويت ملي، سه هدف اساسي دنبال مي‌شد:
 
1. خارج كردن دين از حوزه اجتماعي و در رأس آن، سياست و حكومت؛
 
2. توجيه حضور استعمار در كشور به عنوان يگانه عامل تجدد و ترقي؛
 
3. تثبيت نيروهاي غرب گرا در اركان سياست گذاري و تصميم گيري كشور (جمعي از نويسندگان، 1386: ص323).
 
مسلك‌هاي استعماري بابيه و بهائيه دقيقاً همين اهداف را تعقيب مي‌كنند. سر لوحه آموزه‌هاي اين مسلك ها، جدايي دين از حوزه سياست و حكومت است.
 
بزرگ‌ترين مشكل استعمار براي حضور در كشورهاي اسلامي ـ علاوه بر ماهيت سياسي دين و سياسي بودن مسلمانان ـ وجود برخي احكام حماسي و تحرك بخش اسلام مثل احكام جهاد بود. بهائيت از اين جنبه نيز در خدمت استعمار قرار گرفت؛ براي نمونه، حسينعلي بهاء[6]، همچون قادياني در هند، مأموريت داشت يكي ديگر از احكام مترقي اسلام يعني حكم جهاد را متزلزل سازد، تا اين مانع بزرگ نيز از راه استعمار برداشته شود. او مي‌گويد: «اين ظهور،‌رجعيت كبري و عنايت عظمي است كه حكم جهاد را در كتاب محو كرده است (اشراق خاوري، 128 بديع: ص217).
 
توجه به مستندات زير، روابط پشت پرده بابيت و بهائيت با روسيه تزاري را به خوبي روشن مي‌سازد:
 
1. تشكيل اولين مركز تبليغي مهم بهايي در خاورميانه (با عنوان مشرق الاذكار) در عشق آباد روسيه و با حمايت آشكار روس‌ها (جمعي از نويسندگان، 1386: ص29).
 
2. برادر، شوهر خواهر و خواهرزاده حسينعلي بهاء در استخدام سفارت روسيه بودند و خود بها نيز در جريان ترور نافرجام ناصرالدين شاه توسط بابيان، با حمايت جدي و پيگير سفير روسيه «پرنس دالگوركي» از زندان و اعدام نجات يافت و با محافظت سفارت روسيه از ايران خارج شد (همان).
 
3. پيشنهاد «پرنس دالگوركي» به حسينعلي بهاء پس از آزادي از زندان مبني بر سفر به روسيه، و نيز بدرقه رسمي بهاء تا مرز عراق توسط كارگران سفارت روسيه نيز گام‌هاي بعدي سفارت روسيه در حمايت از حسينعلي نوري است (شهبازي، 1382: ش27، ص20).
 
پيوند بهائيت با دولت انگليس در سده اخير، از مسائلي است كه مي‌توان گفت بين مورخان و آگاهان رشته تاريخ و سياست، نوعي «اجماع» بر آن وجود دارد.[7] در دوران عباس افندي[8] معروف به عبد البهاء (1921-1844م) حكومت عثماني فرو پاشيد و انگلستان، متصرفات اين حكومت را به چنگ آورد. عبد البهاء با اربابان تازه فلسطيني روابط تنگاتنگي برقرار كرد؛ چنانكه در مراسم خاصي، مقامات انگليسي فلسطين به او لقب «سِر» (
sir) دادند؛ لقبي كه از طرف شاه انگليس عطا مي‌شود و پاداش خدمت مهم به امپراتوري است. بعدها نيز ژنرال آللنبي به نمايندگي از دربار لندن نشان شواليه (Knight hood) را به عباس افندي عطا كرد. 

قادياني نيز كه در سال 1880م ادعاي مهدويت را مطرح كرد، از حمايت سرشار دولت انگليس برخوردار بود. وي در نوشته‌هايش مردم را براي اطاعت از دولت انگليس و همدردي با آنان ترغيب كرد (فرمانيان، 1382: ش17، ص152). وي در سال 1897م در جشن تولد شصت سالگي ملكه انگلستان نوشتن رساله‌اي به نام «تحفه قيصريه» را آغاز كرد و در آن، ملكه را سايه خدا برشمرد و اطاعت او را اطاعت از خدا ياد كرد. جالب آن كه وي مراد از «أولوا الأمر» در آيه 59 سوره نساء را ملكه انگلستان مي‌دانست.
 
بزرگ‌ترين خدمت قادياني به استعمار، فتواي او بر حرمت جهاد بود. وي با اين‌كه در صفوف مسلمانان بود، جهاد را براي مسلمانان جايز نمي‌دانست. او مي‌گفت: خدا محتاج به شمشير نيست؛ بلكه دين خود را با آيات آسماني تأييد خواهد كرد (بهشتي، 1386: ص147).
 
* عوامل تسهيل كننده
 
1. تكليف‌گريزي و اباحه‌گري
 
بين پيروان هر مكتب، هستند كساني كه انگيزه گردن نهادن به بايدها و نبايدها را ندارند و هميشه و همه گاه تلاش مي‌ورزند از زير بار تكليف، شانه خالي كنند؛ اما براي اين امر، توجيهي ندارند؛ لذا از خانواده و جامعه بيرون رانده مي‌شوند. همچنين عده‌اي بي‌اعتقادند و نمي‌توانند بي‌اعتقادي خود را بروز دهند؛ زيرا جامعه و خانواده آنان بر شالوده دينداري بنا شده است و كار آنان، شنا بر جريان خلاف است. اين افراد، در جامعه دينداران، خود را زنداني مي‌پندارند و هميشه براي خود راه فراري مي‌جويند؛ از اين روي با هر نغمه‌اي كه با هواها و هوس‌هاي اينان همراه باشد، همنوا مي‌شوند و با هر حركتي كه بي‌تقوايي و لاابالي گري اينان را ناديده انگارد يا براي آن توجيه و مبنايي درست كنند، همراه مي‌شوند.
 
درباره محمد بن نصير نميري از مدعيان دروغين نيابت در دوران غيبت صغرا مي‌گويند وي قائل به اباحي گري بود و همة محرمات را حلال مي‌دانست. وي لواط را جايز مي‌دانست و مي‌گفت از ناحيه مفعول، نشانه تواضع و فروتني و از ناحيه فاعل يكي از شهوات و طيبات است و خداوند هيچ كدام از اين دو (تواضع و طيبات) را حرام نكرده است. [9]
 
انگيزه‌هاي مهم گرايش شماري از جوانان به مسلك بابيت و بهائيت، همين آسان گيري و بي‌پروايي اخلاقي بوده كه اين مسلك از آن سخن مي‌گفته است. رهبران بابيت، به نام اصلاح دين و تمدن و نوآوري، مرزهاي شرعي ميان زن و مرد و پوشش زن را در اسلام به سخره مي‌گرفتند و براي تبليغ مرام خود و جذب جوانان به سوي مسلك خود از زنان استفاده مي‌كردند.
 
قرة العين[10] از نخستين زنان گرونده به باب است كه در محفل بابيان و هواداران خود، بي‌حجاب آشكار مي‌شده، منبر مي‌رفته است. در يكي از سخنراني‌هاي خود، خطاب به بابيان مي‌گفته است: «اي اصحاب! اين روزگار، از ايام فترت شمرده مي‌شود. امروز تكاليف شرعيه، يك باره ساقط است و اين صوم و صلات كاري بيهوده است (انصاري، 1382: ص80)».
 
2. بي‌تفاوتي خواص
 
انسان، موجودي اجتماعي است و همواره تكامل و پيشرفت خود را در همبستگي و تعامل با جامعه مي‌بيند؛ لذا انسان و جامعه داراي رابطه دو سويه تأثيرپذيري و تأثيرگذاري هستند. مردم نيز از حيث تأثيرات متقابل به دو گروه تأثيرگذار و تأثيرپذير تقسيم مي‌شوند. از ديدگاه جامعه شناسي، گروه تأثيرگذار «خواص» و گروه تأثيرپذير را «عوام» مي‌نامند. با نگاهي دقيق به جوامع پيشين، در مي‌يابيم كه عوام و خواص، در دوره‌هاي مختلف منشأ تحولات تاريخي بوده‌اند؛ به گونه‌اي كه هر پديده تاريخي، حاصل نوع عملكرد اين دو طايفه و تعامل آنها است.
 

مرز ميان خواص و عوام همان بصيرت و آگاهي است. در رشد و پيدايش مدعيان دروغين مهدويت عملكرد خواص بسيار مؤثر است. نكته پر اهميت آن است كه بسياري از ادعاهاي دروغين در آغاز پيدايي، كم اهميت جلوه مي‌كردند. در واقع، در مقطع ايجاد اين انحراف ها، كمتر كسي فكر مي‌كرد كه يك جريان كوچك و كم اثر، روزي به صورت يك فرقه و جريان، در تاريخ بماند و موجبات انحرافات گوناگون اخلاقي، اجتماعي و اعتقادي را فراهم آورد. طبعاً اگر در زمان مناسب، عالمان و حاكمان متعهد و مسؤول با اين گونه انحرافات برخورد مي‌كردند و با افشاگري يا رديّه نويسي و حتي ايجاد محدوديت، مانع از عضوگيري و گسترش آن جريان ميان مردم مي‌شدند، ميزان اثرگذاري آن محدود مي‌شد، و طبعاً ‌در راستاي زمان، اثري از آن باقي نمي‌ماند.
 
3. جعل احاديث
 
عقيده به مهدي موعود، چنان در ذهن و قلب مردم رسوخ كرده بود كه از همان صدر اسلام در انتظار ظهورش بودند. اين انتظار، در ايام هرج و مرج و بحران‌ها و حوادث ناگوار تاريخي، شدت مي‌يافت. طبيعي است كه جاعلان حديث نيز از اين قضيه سوء استفاده كرده و به جعل حديث و تغيير متن آن مي‌پرداختند.
 
در اين ميان، مدعيان مهدويت نيز براي پيشبرد ادعاي خويش از روايات جعلي مدد مي‌جستند؛ براي مثال، براي گسترش هرچه بيشتر ادعاي مهدويت «عبيدالله المهدي» در آفريقا، داعيان اسماعيليه بر اساس بعضي رواياتِ منسوب به اهل بيت عليهم السلام كه ظهور مهدي از مغرب خواهد بود، رواياتي جعل كرده و پيش بيني مي‌كردند ظهور، در سال غلبه فاطميان بر آفريقا خواهد بود. آنان از امام هادي عليه السلامروايتي نقل مي‌كردند كه در سال 254ق فرموده است: «با گذشت چهل و دو سال، بلا و گرفتاري‌اي كه گرفتار آن هستيد، رفع خواهد شد» (قاضي نعمان، بي‌تا: ص73).
 
مبلغان اسماعيلي براي جلب اقوام بربر و باديه نشين به مهدويت، احاديثي جعل كردند كه طبق اين احاديث، مهدي موعود از بين اقوام شيعه نشين ظهور خواهد كرد. بيشتر اين احاديث، ظهور مهدي را از نواحي دور دست كشورها و كناره‌هاي سرزمين‌هاي آباد مانند «زاب» در آفريقا و «سوس» در مغرب تعيين مي‌كرد (ابن خلدون، 1363: ج1، ص328).
 
5. برداشت‌هاي ناصحيح از روايات
 
كاوش‌ها و جستارهايي كه درباره احاديث صورت مي‌گيرد، بايد بر مبناي اصول و مباني موجود در قرآن و سنت اصيل و ترديدناپذير باشد، نه آن‌كه بر اساس دست‌مايه‌هاي ذهني جاري در جامعه باشد. در اينجا قصد بررسي روش‌هاي چگونگي برخورد با روايات در ميان نيست؛ بلكه قصد داريم با بيان مثالي، چگونگي تفسير ناروا از احاديث مهدويت و سوء استفاده از آن در موضوع مدعيان دروغين را روشن كنيم.
 
يكي از نشانه‌هاي ظهور حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف، طلوع خورشيد از سمت مغرب گفته شده است.[11] روايات مربوط به اين نشانه، بيشتر در منابع اهل سنت آمده و آنچه در كتاب‌هاي شيعه وجود دارد، همان مضمون را تكرار كرده است. بخش عمده اين احاديث، ذيل آيه 158 سوره انعام وارد شده است. اسماعيليان، از اين روايات سوء استفاده كردند و با برداشتي ناروا آن را بر مهدي فاطمي تطبيق نمودند؛ زيرا وي از منطقه «مغرب» در شمال آفريقا قيام كرد.
 
قاضي نعمان مورخ اسماعيلي مذهب (متوفاي 363ق) نيز ضمن گزارش اين حديث، آن را پيش‌گويي رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم درباره مهدي فاطمي دانسته است. وي مي‌نويسد:
 
رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم مي‌فرمايد: «در سال سي‌صد هجري خورشيد از مغرب طلوع خواهد كرد». اين، حديث مشهوري است و تا كنون خورشيد از مغرب طلوع نكرده و پس از اين هم نخواهد كرد؛ پس مقصود رسول خدا، قيام مهدي از مغرب است و مهدي همان خورشيدي است كه فرموده سي‌صد سال پس از هجرت من طلوع خواهد كرد.[12]
 
* عوامل شتاب‌زا
 
1. نمونه‌سازي بر اساس نشانه‌هاي مهدي موعود
 
بايد اذعان كرد كه در طول تاريخ، از هيچ يك از نشانه‌هاي مهدي موعود، چون «غيبت» سوء استفاده نشده است. مسأله غيبت امام دوازدهم، هم زمان با گسترش رسالت الهي پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم در جامعه اسلامي مطرح شد و اولين سخنان درباره غيبت مهدي عليه السلام از زبان آن حضرت صادر گرديد (صدوق، 1405: ص286). بر همين اساس امامان عليهم السلام نيز هر زمان به فراخور حال و وضعيت جامعه، موضوع غيبت امام دوازدهم را به شيعيان گوشزد مي‌كردند. انبوه رواياتي كه تا زمان امام صادق عليه السلام براي شيعيان نقل شده بود، مسأله غيبت را براي بسياري از ايشان به باوري مسلم تبديل كرده بود كه در وقوع آن شك نداشتند؛ و از امام عليه السلام درباره چگونگي آن مي‌پرسيدند (همان: ص243) با نزديك شدن زمان غيبت، گفتار امامان عليهم السلام در اين باب تصريح بيشتري داشته و اساساً به عنوان يك سنت الهي مطرح شده كه در امت‌هاي پيشين معمول بوده است.
 
فراواني رواياتي كه از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم درباره غيبت مهدي عليه السلام نقل شده بود و آگاهي‌هايي كه از سوي امامان عليهم السلام صورت گرفته بود، سبب شد كه غيبت به صورت يك باور عمومي و واقعه‌اي مسلم و حتمي در آيد و همين امر، زمينة بهره‌برداري‌هاي منفي بسياري از فرقه‌ها را فراهم كرد؛ از جمله عباسيان و اسماعيليه پيش از ظهور علني و فراگير شدن خود ده‌ها سال به دعوت مخفيانه مردم و حركت‌هاي پنهاني روي آوردند. عباسيان نيز علاوه بر مخفي نگاه داشتن نام رهبر خود در طول نهضت، چهل روز يا دو ماه ابوالعباس سفاح را كه لقب و صفات مهدي به او داده شده بود، در كوفه پنهان كردند و پس از بيعت با او گفتند: ما اين نهضت را به دست عيسي بن مريم خواهيم داد (طبري، بي‌تا: ج7، ص423). اسماعيليه معتقد بودند امامانشان مستورند و بعد از آنان، مهدي ظهور خواهد كرد (همان: ص428).
 
مهم‌ترين فرقه‌اي كه بيشترين سوء استفاده را از روايات غيبت كرد، «واقفيه» بودند. آنان ادعا كردند كه حضرت موسي بن جعفر عليه السلام همان مهدي است و در غيبت به سر مي‌برد و گزارش شهادت آن حضرت را توجيه كردند. جالب آن‌كه اولين كتاب‌ها در موضوع «غيبت» به وسيله برخي از سران واقفيه و به منظور اثبات مدعاي خود درباره غايب شدن امام هفتم عليه السلام نوشته شد كه در آن، ضمن بيان روايات منقول از امامان، به طرح مسأله غيبت پرداختند. علي بن حسن طائي[13] معروف به طاطري و ابن سماعه[14] هر دو از سران واقفيه مي‌باشند كه اولين كتاب‌هاي غيبت را نگاشتند. اين كتاب‌ها در فاصله پنجاه سال پيش از آغاز غيبت امام دوازدهم عليه السلام نوشته شد.
 
از مواردي كه مدل سازي بر اساس نشانه‌هاي مهدي موعود را بستري مناسب براي پيشبرد قيام خود قرار دادند مي‌توان به «حارث بن سريج» اشاره كرد كه در سال 116 ق همراه جهم بن صفوان بر ضد بني اميه قيام كرد. او سياه مي‌پوشيد و پرچم‌هايش سياه بود. حارث، ميان پيروان خود اين گونه اشاعه داد كه او همان صاحب «رايات سود» است كه زمينه را براي حكومت آل محمد فراهم مي‌كند (ابراهيم حسن، 1967: ج2، ص5).
 
منصور دوانيقي نيز فرزندش، محمد را مهدي لقب داد به اين گمان كه او همان مهدي موعود باشد (مسعودي، 1409: ج1، ص330) او از روايت «اسمه اسمي و اسم أبيه اسم أبي»[15] سوء استفاده كرد.
 
«ابن تومرت» از مدعيان مهدويت براي خود نسب نامه‌اي علوي ساخت، تا «مهدي» بودن وي با روايتي كه فرموده «مهدي از عترت من است يا از اولاد من است»[16] هماهنگ باشد.
 

«محمد بن عبدالله نوربخش» نيز همانندي نامش با نام پيغمبر، سبب كمك به وي در ادعاي مهدويت شد. وي كه اصرار داشت اين مطابقت اسمي با پيغمبر هرچه شامل‌تر باشد، پسر خود را قاسم ناميد تا نام كاملش چنين شود: ابوالقاسم، محمد بن عبدالله (الشيبي، 1385: ص313).
 
طرفداران مهدي سوداني، وجود خال بر گونه او را نشانه مهدويت وي مي‌دانستند (محمد حسن، 1373: ص233).
 
علي محمد باب نيز كه شنيده بود امام زمان عجل الله تعالي فرجه الشريف از مكه با شمشير ظهور مي‌كند و در جاي ديگر سخن از درفش‌هاي سياهي مي‌رفت كه از خراسان بيرون مي‌آيد، براي آن‌كه خويش را با حديث‌هاي ذكر شده هماهنگ كند، ملاحسين بشرويه‌اي را به خراسان مي‌فرستد تا به جمع آوري عده‌اي مشغول شود و سپس با پرچم‌هاي سياه به سوي شيراز حركت كنند. علي محمد هم با چنين استنباطي عازم مكه شد تا با شمشير ظاهر گردد. البته چنين به نظرمي رسد كه علي محمد، به جاي مكه به بوشهر رفته است (افراسيابي، 1382: ص14).
 
2. عوامل روان شناختي
 
به رغم توسعه بيش از پيش همه رشته‌هاي علوم اجتماعي و از جمله روان شناسي و با وجود تلاش بي‌وقفه روان‌شناسان براي شناخت انسان‌ها، انسان هم چنان موجودي ناشناخته است. با وجود آن‌كه برخي از ابعاد و زواياي وجودي انسان‌ها و كنش‌ها و واكنش‌هاي فردي و اجتماعي مورد واكاوي عملي و نظري قرار گرفته است؛ ولي فاصله زيادي تا درك كامل انسان‌ها و كنش‌ها و واكنش‌هاي وي باقي مانده است.
 
در ساده‌ترين تعريف، روان شناسي، به مثابه دانشي معرفي شده است كه ما را به دقايق كردار و كنه رفتار آدمي و هر موجود زنده‌اي رهنمون مي‌سازد (پارسا، 1366: ص2). به هر ترتيب، در علت يابي و شناسايي زمينه‌هاي پيدايش مدعيان دروغين، به عنوان يك وسيله براي دستيابي به اهداف مورد نظر، مي‌توان بر دانش روان شناسي تأكيد ورزيد. برخي عوامل روان‌شناختي پيدايش اين گونه ادّعاها عبارتند از:
 
2-1. ناكامي
 
در مقابل ناكامي ها، تحمل افراد و گروه‌ها متفاوت است. مفهوم «آستانه تحمل ناكامي» اصطلاحي است كه بيانگر توانايي مختلف فرد و گروه‌هاي اجتماعي برابر ناكامي‌ها است، بدون اين‌كه منجر به بروز رفتارهاي غير عادي شود. حاصل ناكامي، شكست و تحقير انسان‌ها است. ناكامي‌هاي دوران كودكي، ناكامي‌هاي اقتصادي، سياسي، اجتماعي، شكست در زندگي زناشويي، در فعاليت‌هاي مختلف اجتماعي و تحقيرهاي روا شده در طول دوران زندگي از جانب ديگران در حوزه‌هاي مختلف، به واكنش‌هاي غير عادي افراد مي‌انجامد (همان: ص25).
 
تأمل در ادعاهاي هر يك از مدعيان دروغين در عصر حاضر كه صرفاً در راستاي سودجويي‌هاي مالي و اخلاقي مطرح مي‌شوند، نشان مي‌دهد بسياري از اين ادعاها از ناكامي‌هايي در زندگي نشأت مي‌گيرد.
 
2-2. احساس محروميت
 
احساس محروميت نسبي، نارضايتي و احساس ضرر را ميان قوميت‌ها برده و آن را دروني مي‌كند. اين احساس، توده‌هاي قومي را به عنوان يك مجموعه محروم و تحت ستم براي رفع محروميت بر مي‌انگيزاند. در عين اين‌كه احساس محروميت مي‌تواند بيانگر واقعيت محروميت باشد، مي‌تواند جعلي و توهمي نيز باشد. اين ساختگي بودن و خيال پردازانه بودن، مي‌تواند توسط ديگران نيز ايجاد و القا شود.
 
ميان مدعيان مهدويت، فاطميان از اين موضوع بيشترين بهره را بردند. در طول چندين سال، مبلغان فاطمي با بهره گيري از ابزارهاي تبليغاتي، تلاش مضاعفي را براي گسترش احساس محروميت قوم بربر با هدف پيشبرد قيام، به زعامت اسماعيليان، به انجام رساندند. طرح هميشگي محروميت‌هاي فرهنگي و سياسي قوم بربر در شمال آفريقا از راه‌هاي گوناگون، در تحريك قوم بربر و اعتقاد آنان به مهدويت عبيدالله المهدي بسيار مؤثر و كارساز بود.
 
2-3. پيش‌داوري‌هاي ذهني
 
پيش‌داوري عبارت است از واكنشي كه يك شخص به كسي يا چيزي پيش از هرگونه تجربه واقعي انجام مي‌دهد. پيش‌داوري بيشتر با بار و مضمون منفي همراه است. از سويي اين برداشت‌ها و پيش‌داوري‌ها زمينه ساز بروز و استمرار تنش‌ها و بحران‌ها است، و از سوي ديگر، منبع اصلي تفكرات غير اصولي است.
پيش‌داوري ذهني هر گروه در آموزه مهدويت، نحوه برخورد آنان با اين آموزه را نشان مي‌دهد؛ براي نمونه اين پيش‌داوري يا تصور قالبي كه حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف هنگام ظهور با خشونت هرچه تمام‌تر با ديگران مقابله مي‌كند، از پيش‌داوري‌هاي ذهني در اين زمينه است.
 
پيش‌داوري‌هاي ذهني مردم فقير و ستم كشيده شمال آفريقا، به پيشبرد ادعاي مهدويت عبيدالله المهدي كمك شاياني مي‌كرد. ابوعبدالله شيعي به اقوام بربر افريقيه مي‌گفت: مهدي موعود، زنده است و بين آن‌ها زندگي مي‌كند (قاضي نعمان، بي‌تا: ص73). آنان نيز مهدي موعود را بين خود جست و جو مي‌كردند. نقل رواياتي با اين مضمون كه مهدي موعود از سرزمين مغرب طلوع خواهد كرد نيز بر پيش‌داوري ذهني مردم ستم كشيده آفريقا افزود.
 
3. عوام فريبي
 
عوام فريبي بدين معنا است كه شخصي به جاي استدلال و اقامه برهان براي اثبات يك عقيده، سعي مي‌كند از راه تحريك احساسات و هيجان‌هاي جمعي پيش رود و نوعي اقبال عمومي نسبت به نتيجه مطلوب خود به دست آورد. شخص عوام فريب، در صدد است به ديگران القا كند اگر سخنان او را نپذيرند، گويي با جمع مخالفت كرده است.
 
در عوام فريبي مطلب، چنان به فرد القا مي‌شود كه مي‌پندارد همة اطرافيان آن را پذيرفته‌اند و نپذيرفتن آن، جا ماندن از كاروان است (خندان، 1380: ص75). از مصاديق عوام فريبي مي‌توان به اين موارد اشاره كرد:
 
3-1. زهد فروشي
 
زهد فروشي خود عاملي ديگر در رشد و گرايش به مدعيان مهدويت است. آنان، ميان توده مسلمين كه مقابل تنزل اخلاق و روح دنياپرستي، يك روحيه منفي به خود گرفته بودند، مورد تعظيم و احترام قرار مي‌گرفتند و از اين نظر، اسباب تشويق و دلگرمي و در نتيجه نفوذ معنوي آن‌ها فراهم بود.
 
قاضي نعمان در دعائم الاسلام مي‌نويسد:
 
شيوه و روش همراه زهد، تواضع، وقار و وفاي به عهد و امانت ابوعبدالله شيعي موجب خوش‌نامي و تخريب هرچه بيشتر شخصيت والي افريقا شد و زمينه را براي پذيرش و گرايش مردم به مهدويت «عبيدالله المهدي» مهيا ساخت (قاضي نعمان، 1963: ص154).
 
كشي رحمت الله عليه معتقد است وفاداري مردم به «احمد بن هلال عبرتايي» كه در غيبت صغرا ادعاي نيابت كرد، عمدتاً از اعتقاد روحاني و دروني منشعب نمي‌شده؛ بلكه ناشي از رياكاري‌هاي عرفاني او بوده است (طوسي، 1348: ش1020).
 
ابن خلدون نيز معتقد است زهد فروشي و رياكاري‌هاي عرفاني «محمد بن تومرت» تأثير بسزايي در گرايش مردم به وي داشته است. ابن خلدون مي‌نويسد. «وي، هيچ گاه زن نگرفت و جامه وي عبايي خشن بود» (ابن خلدون، همان: ج5، ص240).
 
محمد بن فلاح حركت خود را با اقدامات صوفيانه‌اي آغاز كرد. يك بار به مدت يك سال تمام در مسجد جامع كوفه اعتكاف كرد. غذايش اندكي آرد جو بود كه با آن مي‌زيست. سپس با هيأتي صوفيانه دعاوي خود را آشكار كرد (هالت و دالي، 1366: ص287).
 
دربارة مهدي سوداني نيز در سودان شايع شد كه وي عابد و متصوف و صاحب رؤياها و شنونده صداهاي ويژه‌اي است. عدم توجه به ظواهر ديني و بخشش هدايايي كه براي او مي‌آوردند، در چشم فقرا و عموم مردم، چهره‌اي زاهدانه و بي‌اعتنا به دنيا براي او مي‌ساخت؛ به خصوص كه وي مردم را به اسلام اصيل فرا مي‌خواند (همان: ص100).
 
3-2. ادعاهاي واهي
 
از موارد عوام فريبي، ادعاهاي واهي و غير قابل اثبات است. دربارة «مهدي سوداني» نقل شده است كه مي‌گفت:
 
در بيداري به حضور حضرت رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم رسيدم. همراه حضرت، خلفاي راشد و پيامبران گذشته چون خضر نبي حاضر بودند. حضرت دستم را گرفته و بر صندلي مخصوص خود نشاند و به من فرمود: «تو مهدي منتظَر هستي».[17]
 

0000
ادامه دارد

 

پی نوشتها در بخش پایانی آورده شده است 

خواندن 1330 دفعه
این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)

معرفی رهبران بهائیت

  • زرین تاج قزوینی

     

    زرین تاج قزوینی (فاطمه یا ام السلمه) مشهور به طاهره قُرهالعَین یا طاهره بَرَغانی (زاده 1228 قمری برابر با 1823 میلادی در قزوین - درگذشته 1268 قمری برابر با 1850 میلادی).

     

    ادامه مطلب...
  • شوقي افندي

    شوقي افندي ملقب به شوقي رباني (1314-1377/1336ش) فرزند ارشد دختر عبدالبهاء بود که بنا به وصيت وي، در رساله اي موسوم به الواح و وصايا به جانشيني وي منصوب شده بود.

    ادامه مطلب...
  • علی محمد باب

    علی محمد باب شیرازی، موسس بابیت است. او شاگرد سید کاظم رشتی بود که با بهره گیری از افکار شیخیه، ادعای بابیت، امامت، خدایی و … کرد و در آخر توبه نامه نوشت و خود را هیچ دانست.

    ادامه مطلب...
  • سید کاظم رشتی

    سيد كاظم رشتي بن سيد قاسم بن سيدحبيب از سادات حسيني مدينه ، زبده ترين شاگرد شيخ احمد احسائي بود که پس از مرگ شيخ رهبري  شيخيه را برعهده گرفت.

    ادامه مطلب...
  • عباس افندی (عبدالبهاء)

    عباس افندي (1260-1340) ملقب به عبدالبهاء، پسر ارشد ميرزا حسينعلي است و نزد بهائيان جانشين وي محسوب مي گردد.

    ادامه مطلب...

مبارزان با بهائیت

cache/resized/ccaca808332350bd352314a8e6bdb7dd.jpg
یکی از حوادث مهم زندگی آیت الله بروجردی تقارن سال
cache/resized/a2c88199bdee2998adc4f97d46fdb662.jpg
ملا محمد سعید بارفروشی معروف به سعید العلما یکی