در تفسیر آیه شریفه گفته شده خداوند بی همتا در این آیه شریفه حضرت موسی علیه السلام را پس از توحید به بندگی و عبودیت فرمان می دهد. زیرا توحید ریشه و اصل است و بندگی تنۀ آن، توحید درخت است وعبودیت و بندگی میوه و محصول آن و قوام و پابرجائی برای یکی از آن دو جز با حصول دیگری ممکن نیست.
بنابر کلام خداوند در قرآن کریم هدف از بعثت پیامبران و انبیای الهی نیز دعوت به بندگی و پرستش ذات باری تعالی و اجتناب ازعبودیت غیر خدا و طاغوت است همانطور که در سوره مبارکه نحل آیه شریفه 36 می فرماید: «و لقد بعثنا فی كل أُمة رسولا أن اعبدوا اللّه واجتنبوا الطاغوت» همانا در هر امتی پیامبری فرستادیم (تا اعلام کند) که خدا را بپرستید، و از (پرستش) طاغوت بپرهیزید!»
هرگز سزاوار و شایسته نیست معبودی غیر از خداوند بزرگ و مهربان عبادت و پرستش شود.اما در فرقه ضاله بهائیت، مؤسس و پیامبر خود خوانده بهائیان در تمام کتب و آثارش به جای دعوت مردم به پرستش خداوند متعال، آنها را به پرستش خود دعوت نموده و اعلان داشته که معبودی غیر از من نیست!
حسینعلی نوری در کتاب آثار قلم أعلی (مبین) جلد 1 صفحات 17 و 37 و 56 و 421 و 244 و 245 و 233 و 310 و 396 و 405 و 417 ادعای الوهیت کرده، در صفحه 229 کتاب آثار قلم أعلی (مبین) می گوید: «ان استمع ما یوحی من شطر البلاء علی بقعة المحنة والابتلاء من سدرة القضاء أنه لا إله إلا أنا المسجون الفرید».یعنی بشنو آنچه را از سوی محل محنت و رنج از سدره قضاء وحی می شود که: هیچ معبودی نیست مگر من، که زندانی و تنهایم.
در این جمله میرزا حسینعلی نوری به روشنی دیده می شود که وی (که مدعی بود دین الهی جدیدی آورده) خود را خدا می خواند! این تعبیر در حقیقت اعتقاد همه خداپرستان را به تمسخر گرفته و بیانگر این نکته است که هر کس تا کنون به خدا اعتقاد داشته و او را می پرستیده، در حقیقت میرزا حسینعلی مازندرانی را می پرستیده است و پیامبر گرامی اسلام صلوات الله علیه و آله و همه پیامبران پیشین هم که بنده خدا خوانده شده اند، در حقیقت بنده میرزا حسینعلی نوری بوده اند. اما هیچ عاقلی نمی پذیرد که یک انسان با تمام ضعف و ناتوانی، خدایش باشد. انسانی که امور خویش را در دست ندارد، چه رسد به امور سایر خلایق.
جالب اینجاست که در همین جمله (که ایشان ادعای خدائی کرده) به ضعف و ناتوانی خویش هم اعتراف کرده است. تعبیر مسجون به معنای زندانی، به روشنی به عجز و درماندگی جناب میرزا حسینعلی دلالت دارد.
البته ما نمی دانیم که این خدای عاجز و درمانده در زمانی که در سیاه چال تهران زندانی بوده، هنوز به آن مقامات عالیه خدائی رسیده بود یا خیر؟ ولی به نظر می رسددر زندان تهران هنوز قدرت قاهره خدائی ایشان رخ ننموده است، چون در زندان تهران کاری با او کردند که خودش از یادکرد آن خجالت می کشد. «وردوا علیّ ما أستحیی أن أذکره» بر من وارد کردند چیزی را که از ذکر آن حیا می کنم.
کتاب قلم أعلی جلد 1 صفحه 229 سطر 18