بهائیت در ایران : دوره معاصر ایران شاهد محافلی چون انجمنهای سری، لژهای فراماسونری و فرقههایی چون بابیت و بهائیت است که نمونههای بارزی از تشکیلاتی هستند که با حمایت مستقیم استعمار، تولد و گسترشیافتهاند. نفوذ در ارکان قدرت از طریق نخبگان وابسته، سنتزدایی و عرفیسازی مناسبات و پیوندهای اجتماعی و فرهنگی، خنثی کردن عوامل و عناصر پایداری در برابر فرهنگ بیگانه، به دست دادن تعریفهایی تازه از دینداری و دینمداری، جانشینسازی برای نهادهای مذهبی و درنهایت، سیطره اقتصادی و فرهنگی بر ایران، از اهداف عمده استعمار در حمایتهای همهجانبه از این گروهها بود.
زندگی اخلاقی، برساخته عرفهای اجتماعی-فرهنگی است که در هر جامعهای یکی از مهمترین پایههای امنیت زیست انسانی بوده و جوامع مختلف، هر یک به فراخور سابقه فرهنگ تاریخی خویش به دنبال حراست و استحکام آن میباشند. وقتی از اخلاق و زندگی اخلاقی صحبت میکنیم، در واقع منظور یک نوع فرهنگ روزمره جمعی در ارتباط با نحوه تعاملات فردی و اجتماعی است که میتواند حاوی پیوستهای سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و دیگر جنبههای حیات باشد. به همین دلیل، میتوان از شاخههای مختلفی چون اخلاق سیاسی، اخلاق اقتصادی و... نام برد.
زیربنا و ستونهای زیست اخلاقی در جامعه، عموماً شکلگرفته از مبانی اعتقادی، عرفی و یا هر دوی آنهاست، به همین خاطر، کافی است تا در یکی از این دو، اخلالی ایجاد شود تا شاهد شروعِ از هم پاشیدگی اخلاقی در زندگی روزمره جامعه باشیم؛ گرچه این اخلال با شیبی کند پیش رفته و در طولانیمدت، اثرات مخرب خود را به نمایش میگذارد. اساساً موضوعات اخلاقی همچون جوشاندن حیوانی خونسرد مانند قورباغه در آب است که تا هنگام مرگ، متوجه حادثهای که در حال رخ دادن است، نمیشود چراکه دمای بدن خود را با دمای محیط، برابر میکند و متوجه فرآیند پخته شدن خود نخواهدشد. دقیقاً به همین دلیل، ناظران اجتماعی باید با دقت بیشتری به رصد فضای فکری-اخلاقی اجتماع بپردازند تا در صورت وجود جریانهای مخرب در پایههای اخلاقی اجتماع، بتوانند آن را آسیبشناسی کرده و اقدامات لازم را انجام دهند.
بررسی جایگاه و عملکرد فرقههایی با مشی سیاسی و رنگ و بوی دینی در تاریخ، میتواند کمک کند تا معاصران در قبال اهداف و سیاستهای چنین پدیدههایی، راه را گم نکرده و بتوانند تحلیلی صحیح از چگونگیهای اوضاع داشته باشند و در قبال اقدامات فرقههای اینچنینی، راهبردهای صحیح را اتخاذ کرده و با برنامهریزی مبتنی بر آگاهی، تا حدودی جلوی آسیبهای اجتماعی، فرهنگی و سیاسی ناشی از فعالیتهای فرقهای را بگیرند.
بهائیت، آیین یا فرقه؟
بهائیت که برخی دانشمندان علوم اجتماعی غرب، آن را با عنوان «جنبش جدید دینی»، یا بهتر بگوییم «کالت»(cult) میشناسند، ادامه ناراضیان بابی است که در اوایل سال ۱۸۵۰م. از ایران به عثمانی تبعید شدند. در این دوران، «میرزا حسینعلی نوری» (ملقب به «بهاءا...») بنیانگذار بهائیگری، از نابرادری کوچکترش «میرزا یحیی نوری» (ملقب به «صبح ازل») که به عنوان رهبر بابیان شناخته میشد، جدا شد و خود را پیامبر آخرالزمان معرفی کرد که با مأموریت نسخ تمامی ادیان در سراسر جهان، ظهور کردهاست. اقدامات خشونتبار بهائیان علیه منکران، ادعاهای آنان در میان بابیان ازلی، مانند قتل و ترور ایشان، سبب شد دولت عثمانی، نوری و پیروانش را به عکا (در فلسطین) و صبح ازل و پیروانش را به قبرس تبعید کند. در دوران ریاست «عباس افندی» (پسر و جانشین حسینعلی نوری) و سپس «شوقی افندی» (نوه و جانشین عباس افندی)، انشقاق دینی در بهائیان ادامه یافت. از سال ۱۹۶۳م.، هیئتی ۹ نفره از مردان، رهبری شاخه اصلی بهائیت را در حیفا به دست گرفت که بیتالعدل اعظم نامیده میشود.(۱)
با نگاهی دقیق به تعاریف موجود از فرقه (کالت) از نقطهنظر لغتشناسی، میتوان گفت: فرقه در لغت، به معنای طایفه، گروه و دستههای جداشده از مردم است. در حقیقت فرقه، واژهای است که بر گروه یا حزبی دلالت میکند که نظریات و پیشوای خاص و مشترکی دارند. افراد فرقه عمدتاً خود را متمایز از دیگران میدانند.
در فرهنگ دهخدا، فرقه به طایفه، دسته، گروه، معنی شده و در بعضی از منابع دیگر، از آن به عامل تفرقه مذهبی یاد شدهاست. در منابع عربی هم اینگونه ذکرشده: فرقه از کلمه فَرق به معنی جدا شدن گرفتهشده و به گروهی که خود را از عامه مردم جدا کرده باشند، اطلاق میگردد.
در کتاب «فرقهها در میان ما»، به قلم خانم «مارگات تالر سینگر»، مفاهیم عام یک فرقه اینگونه تعریف شدهاست:
«روابط فرقهای، عبارت از روابطی است که در آن یک فرد، آگاهانه افراد دیگر را وادار میکند تا بهطور کامل در خصوصِ تقریباً همه تصمیمات مهم زندگیاش، وابسته به او باشند و به این پیروان اعتقادی، چنین القا مینماید که او دارای استعداد، نبوغ یا دانشی ویژه است.»(۲)
با توجه به توضیحات بیانشده، بهائیت با همه آنچه در طول تاریخ نهچندان طولانیاش، با خود به یدک میکشد، امروزه یک فرقه متشکل و کاملاً سیاسی، با اهدافی تعیینشده از طرف شورای تصمیمگیری بینالمللی (بیتالعدل) است که در قامت یک آیین و مذهب و با رویکردی بهظاهر فرهنگی-اجتماعی، در کشورهای مختلف، به خصوص در حوزه خاورمیانه و ایران، به فعالیت میپردازد. در خصوص پیوندهای سیاسی-امنیتی بهائیت با کشورهای مختلف، از گذشته تا به امروز، اسناد و مدارک فراوانی منتشرشده و در وقایع مهم تاریخ معاصر، میتوان رد پای اقدامات جانبدارانه این گروه نسبت به دول استعمارگر و حمایتهای روس، انگلیس، آمریکا و اسرائیل از آن را بهخوبی ردگیری نمود.
سطحبندی موانع بهائیت در مسیر گسترش
فرقه یا هر گروهی که با استفاده از مجمعی مذهبی و سیاسی، در پی افزایش پیروان و طرفدارانش باشد، همیشه خود را در نفی وضعیت و فضای موجود تعریف میکند. یعنی علاوه بر وجه ایجابی اشتیاقبرانگیز، یک «نه» بزرگ حاصل از سرخوردگی یا هرگونه نابسامانی اقتصادی و اجتماعی دیگر، در درون ماهیت فرقه نهفته است. بهائیت نیز از این قضیه مستثنی نیست. تشکیلات بهائی هم باید وجه ممیزه و فضای مبارزاتی خویش را با بستری که در آن رشد میکند، مشخص و برجسته سازد. فضای جغرافیایی تولد بهائیت و زمان پیدایش آن، سه رقیب و بهتر است بگوییم، سه سطح رقابت را برای این فرقه تعریف میکند؛ سطح اول اسلام، سطح دوم تشیع و سطح سوم، حکومتهای اسلامی عثمانی و ایران است.
بهائیان، تکلیف مبارزاتی خویش با اسلام را از طریق زیر سؤال بردن خاتمیت این دین، عملی کردند. یکی از تحدیها و مبارزهجوییهای همیشگی علیه اسلام، تمرکز بر خاتمیت آن است، یعنی به قدری کامل و متناسب با نیازهای بشر است که دیگر نیازی به دین بعدی برای آن وجود ندارد. طبیعی است که علمای اسلام، نسبت به این نقض عهد بهائیت، بیتفاوت ننشسته و واکنش نشان بدهند.
سطح دوم مواجهه، مقابله با تشیع است. بهائیت بهعنوان فرقهای برآمده از قلب تشیع، نیاز داشت وجه ممیزه بارزی با عقاید و چارچوبهای کلامی تشیع ارائه دهد. تقریباً بر هیچکس پوشیده نیست که امامت، اصل اساسی و ریشه بنیادی تفکر شیعیان و مهدویت، شیرازه و چکیده نگاه شیعه به مقوله امامت است. بهائیت با زیر سؤال بردن نوع نگاه رسمی شیعیان به مهدویت و ادعای ظهور و حلول، به مبارزهجویی آشکار با نظام کلامی شیعیان پرداخت و البته با واکنش شدید علمای شیعه مواجه گشت. مبارزهای که تا به امروز با شدت و حدت هرچه بیشتر ادامه دارد و اصلیترین وجه ممیزه آشتیناپذیر تشیع با بهائیت بر همین اساس است.
سطح سوم مواجهه، نوع مقابله با دو دربار عمده اسلامی آن روزگار یعنی عثمانی و ایران است. این سطح از مواجهه، برخلاف دو سطح قبلی که صبغه اعتقادی داشت، رنگ و بویی سیاسی و استعماری به خود گرفت. دربار عثمانی در ابتدای تولد بهائیت، روزهای انتهایی و اصطلاحاً دوران بیماری خویش را سپری میکرد. منطقه اورشلیم، همزمان مورد طمع صهیونیستها و پناهگاه و درواقع تبعیدگاه بهائیان شده بود. میتوان گفت، استفاده و نفعی که بهائیان از اضمحلال عثمانی و نابسامانی شامات و فلسطین بردند، اگر بیشتر از صهیونیستها نباشد، کمتر هم نیست. برپایی بیتالعدل در قلب سرزمینهای اشغالی، مصداق بارز نحوه مواجهه بهائیان با فروپاشی امپراتوری عثمانی است.
در مورد ایران اما وضعیت به سه دوره قبل از پهلوی، پهلوی و انقلاب اسلامی تقسیم میشود. دوران قبل از پهلویها، دوره اجماع عمومی دربار، علما و مردم مبنی بر سرکوب و درهم کوبیدن بهائیت بود. دوران سلطنت ناصرالدینشاه و همت امیرکبیر مبنی بر برچیدن بساط بهائیت، مصداق بارز این مقطع تاریخی میباشد، اما در زمان پهلویها، خاصه پهلوی دوم، ورق برگشت. نزدیکی روزبهروز بیشتر بهائیان به هسته مرکزی دربار و همچنین حمایت قدرتهای خارجی از رشد و بهکارگیری بهائیان در مناصب کلیدی، اوضاع تشکیلات را بهبود و سامان بخشید. در دوران انقلاب اما نگاه ضد استعماری انقلابیون، بهائیت را بهعنوان طفلی نامشروع و یادگاری ننگین از دسیسههای بریتانیا نشانه رفت. نظام فقهی حاکم بر ایران، از هر سه منظر اسلامی، شیعی و ایرانی با بهائیت به مبارزه برخاست و کینه تمامنشدنی این فرقه از جمهوری اسلامی، یادگار کنار رفتن و به حاشیه کشیدن صدر تا ذیل گفتمان و نفرات بهائی (البته در ظاهر و آن دسته که بهصورت علنی بهعنوان اعضای فرقه مطرح بودند) در ایران بعد از انقلاب است. بهائیت نیز به یکی از اهرمهای فشار همیشگی و بهانهجوییهای حقوق بشری کشورهای مقابلهکننده با انقلاب ایران تبدیل شدهاست.
فلسفه اخلاق در تشکیلات بهائیت
اما نکته قابلبررسی و موضوع اصلی این یادداشت، این است که در حوزه اخلاق، فرقهها و به خصوص فرقه بهائیت چه مسیری را برای خود و پیروانشان ترسیم میکنند و سناریوی اجراشده توسط بهائیت چه نسبتی با اهداف غائی آن دارد؟ اخلاق بهعنوان یک پیشنیاز زندگی فردی و جمعی انسانهاست. هر فرقه، برای پیروان خود دستورها و تعالیمی را وضع میکند و حتی فراتر از آن، چنین تعالیم و دستورهایی میتواند جزء اقدامات ترویجی و بهعنوان زینةالفرقه مطرح شود، به صورتی که هم باعث پیشبرد اهداف اجتماعی-سیاسی فرقه شده و هم به جذب افراد خارج از آن کمک کند.
عموماً هر تشکیلاتی که بخواهد بهصورت منسجم و تأثیرگذار در عرصه عمومی ظاهر شود، سعی میکند برای حوزههای خصوصی و عمومی پیروان خود تعیین تکلیف نموده و سبک زندگی مورد نظر رهبران فرقه را که متناسب با اهداف بنیانگذاران و حامیان ترسیم میشود، به صورت دستورهای اخلاقی و مناسک خاص باطنی ارائه دهد.
با مرور تاریخ بهائیت و نظر به ویژگیهای این فرقه، میتوان بهوضوح نشانههای خاصی از دستورالعملهای القایی را در آن، مشاهده نمود. از این رو، هنگامیکه از اخلاق در بهائیت صحبت میکنیم، منظورمان اخلاق یک فرد بهائی بهصورت یک عضو منفرد از یک مجموعه مذهبی خاص نمیباشد، بلکه با یک پروتکل اخلاقیِ سازمانی، منسجم و غیرقابل تمرد روبرو هستیم که به صورت هوشمندانه به سبک زندگی سازمانی اعضای فرقه بهائیت تبدیل شده و در جهت رسیدن به اهداف تشکیلات از آن استفاده میشود.
نکته حائز اهمیت در خصوص بهائیت، آن است که بستر شکلگیری اولیه این فرقه، در خاورمیانه و به ویژه ایران بوده و مردم این منطقه، به صورت تاریخی پیوندی عمیق با دیانت اسلام و مذهب تشیع داشته و دارند و معتقد به عقاید و مناسک شیعی در زندگی روزمره خود هستند. به همین دلیل، مهندسان فکری و مشاوران تشکیلات، از ابتدا بستر تعلیمات فرقهای خود را بهنوعی با تأکید بر روی برخی وجوه عقیدتی شیعیان تنظیم نمودهاند. از اینرو، میبینیم آنچه به صورت نمادین توسط بنیانگذران بهائیت، مطرح و با رنگ و لعاب ماورائی، ترویج و تبلیغ میشده، مسئله منجی آخرالزمان، مباحث مربوط به مهدویت و بهرهگیری از عنصر وجود امام غائب در اندیشه دینی-سیاسی شیعیان بودهاست. مهمترین دلیل چنین وامگیری معنایی را میتوان تأثیر زیاد این همانندی، در جذب و پذیرش از طرف مخاطبان عام دانست. در همین خصوص باید به این نکته اشارهکنیم که بابیت و به تبع آن بهائیت، در بازه زمانی دوران قاجار و پهلوی، رشد زیادی در بین روستاییان، عشایر و مردم طبقات پایین جامعه ایران داشت، چراکه بیشتر این افراد و همچنین جمعیت زیادی از ایرانیان، یا بهکل بیسواد بودند و یا کمسواد، به همین دلیل استفاده از حربه همانندسازی و برخی عناوین و نمادسازیها طبق عقاید جامعه شیعه، میتوانست بهترین روش جذب و تکثیر فرقه در مراحل اولیه باشد.
البته در تحلیل و بررسی علل نهادینه شدن اباحیگری در اخلاق بهائیت، باید به جنبههایی مهم از علل و انگیزههای پر و بال دادن کشورهای استعمارگر به ادعاهای سران بابیه و بهائیه توجه نمود. همانطور که پیشتر اشاره شد، خاورمیانه به دلیل موقعیت سرزمینی و ژئوپولوتیک خود، همیشه یکی از مناطق مورد نظر کشورهای قدرتمند خارج از منطقه بوده و رؤیای تسلط بر منابع سرشار نفت و گاز آن، در سر دولتهای استعمارگر. اگر بخواهیم به صورت مختصر، سه مانع مهم در راه رسیدن به آرزوی دول استعمارگر را بیان کنیم، میتوان گفت: 1. وجود کشورهای قدرتمند در منطقه که اجازه حضور و تسلط کامل را به دولتهای خارجی نمیدهند (مانند عثمانی در گذشته و ایران و کشور دیگری که سد راه حکمفرمایی آنان باشد مثل عراق در امروز) 2. دین اسلام بهعنوان دین غالب مردم ساکن در این منطقه، به دلیل وجود آموزهها و دستوراتی علیه کفر و ظلم و تجاوز 3. مذهب شیعه و نهاد مرجعیت شیعه، به دلیل آنکه در طول تاریخ به خصوص در دوران معاصر، یکی از مهمترین دشمنان و بزرگترین موانع استعمارگران در حوزه سرزمینی ایران و عراق بودهاند.
باید توجه داشت که در دوران قاجار و پهلوی، بیشترین مقاومت در برابر طرحهای استعماری، از طرف پیروان مکتب تشیع و مراجع شیعه بود. مانند، نهضت تنباکو، قرارداد شیلات با روسها و... . علاوه بر این مخالفتهای تاریخی، با پیروزی انقلاب اسلامی ایران، تقریباً کشورهای استعمارگر، خود را با دولتی مواجه دیدند که امکان تسلط بر آن از طرق معمول، بسیار سخت بوده و حتی جنگ نظامی نیز نمیتواند به راحتی این مانع مهم را از بین بردارد. با توجه به سه مانعی که در برابر استعمارگران وجود داشته و دارد و سه سطح مواجهه بهائیت با مخالفان خود، میتوان مشاهده کرد که تقریباً دشمنان مشترک و موانع یکسانی بر سر راه این دو طیف وجود دارد و دقیقاً به دلیل همین اشتراک منافع است که شاهد روابط صمیمانه و حمایتهای همهجانبه بهائیت و دولتهای استعمارگر از گذشته تا امروز هستیم.
راهبردهای فرقه درحوزه اخلاق خصوصی و عمومی
با توجه به مطالب بیانشده باید گفت در مواجهه با بحث جایگاه اخلاق در فرقه بهائیت و راهبردهای این تشکیلات در حوزه اخلاق خصوصی (تشکیلاتی/درونی) و عمومی (جامعه مخاطب/مردم غیر بهائی) با فرقهای مواجه هستیم که به وسیله تشکیلات متصلب، سخت و محکم سازمانی و شورای تصمیمگیر در جایگاه رهبر، با کمک تفسیرهای باطنی از عالم و ایجاد پیوندهای معنوی-ماورائی، به بازسازی افکار، عقاید، مناسک و سبک زندگی پیروان خود میپردازد و در قالب دستورهای صادره از بیتالعدل، برای زندگی روزمره سیاسی، اجتماعی و اقتصادی اعضای فرقه، تعیین تکلیف کرده و احدی حق سرپیچی ندارد. همین تحلیل به ما کمک میکند تا در بررسی این جنبه از فرقه بهائیت، چیزی به عنوان انسان منفرد بهائی را مورد تفسیر قرار ندهیم، بلکه در عوض، فرمانها و پروتکلهای بیتالعدل در حوزه اخلاق را با نگاه راهبردهای مختلف تشکیلات، برای رسیدن فرقه به اهداف کوتاه، میان و بلندمدت درونی یا بیرونی بنگریم و به بیراهه نرویم.
در حوزه درونی، با مرور برخی آداب و احکام بیانشده توسط سران فرقه میتوان چنین تحلیل کرد که اعضا باید برای از بین رفتن تعصب، بر هر چیزی غیر از رهبری و اهداف فرقه، آمادگی لازم را کسب کنند. به همین دلیل، در امور جنسی که از مسائل مهم و تعصببردار فرهنگ شرقی میباشد، شاهد آزادسازیهای بیقیدوشرط و لاقیدی شدید در این فرقه هستیم، به صورتی که مناسک جنسی، صورتی عمومی و نامحدود به خود میگیرد.
چنین رویکردی گرچه در ظاهر و از نگاه منتقدان، تشکیلات را دچار معضل کرده و به تعبیری، پاشنه آشیل است اما به زعم رهبران آن، راهی برای تکثیر جمعیت از هر طریق و همچنین از بین بردن تعصبات اخلاقی-انسانی اعضای فرقه میباشد. علاوه بر این، اباحیگری در چنین مسائلی میتواند ویترین جذابی برای مخاطبان بیرونی در جهت جذب آنها به حساب آید، چراکه متأسفانه هستند مردمانی که به دنبال راهی برای رهایی از قیود شرعی در امور جنسی بوده و با پیوستن به این فرقه، این امر برایشان میسر میشود، در حالی که به گمان خود پیوندشان با ماورا و باطن عالم، همچنان برقرار است!
در حوزه عمومی (افراد غیر بهائی و مخاطب عام) اما، ترویج اباحیگری و تبلیغ تفکر «صلح کل» در میان افراد جامعه توسط فرقه، ماجرای دیگری دارد. بر اساس تبیینهایی که از چگونگی پیوند منافع مشترک بهائیت و دولتهای معارض ایران و جمهوری اسلامی ارائه شد، میتوان اینگونه نتیجه گرفت: از آنجا که دین و تشیع، مبتنی بر شریعت و مناسک دینی است و جاری و ساری بودن فقه زندگی در زیست روزمره مسلمین و شیعیان باعث بروز و ظهور تمایلات و رفتارهای خلاف منافع دشمنان میشود (مانند پیروی از قوانین شریعت در مقابله با پذیرش تسلط کفار بر سرزمینهای اسلامی (نفی سبیل) و یا پیروی از نهاد مرجعیت دینی در کسب تکلیف در حوادث واقع جامعه امروز)، پس طبیعی است که دشمن مشترک شریعت و نهاد متولی آن (مرجعیت)، بیشترین هجمهها را بر روی همین نقاط ثقل فرهنگ دینی متمرکز کند، زیرا با کمرنگ شدن، عرفیسازی و تغییر و تبدیل شریعت و احکام آن، میتوان بهراحتی سبک زندگی دلخواه را جایگزین آن نمود. اساساً انسان نمیتواند در زندگی بدون تکیه بر اصولی عملی پیش رود و ناگزیر، منطق زندگی موردپسند و ترویجشده توسط دشمن را میپذیرد. این دقیقاً همان هدف اصلی فرقه و شرکای خارجی آن است. بهترین مسیر برای کم کردن حساسیتهای دینی در اجتماع در دو عرصه نظر و عمل، شبههافکنی در مسائل اعتقادی، پررنگ کردن حاشیههای شبههخیز و همچنین ترویج و تبلیغ اباحیگری در حوزه اخلاق عملی است. طبق همین سناریو، از یکطرف شاهد تلاشهای فراوان برای تضعیف مرجعیت و به کار بردن انواع ترفندها و امکانات برای تقدسزدایی از این نهاد در جامعه شیعه هستیم و از طرف دیگر، میبینیم فعالیتهای ترویجی، نوعی اخلاق جنسی آزاد و بیمحابا را در قالبهای مختلف فیلم، سریال، رمان، نمایشنامه، فیلم مستند و برگزاری کلاسهای هنری از سوی فرقه و دولتهای حامی آن، به جامعه عرضه میدارد. این مسیری است که سالیان طولانی، دشمنان در آن حرکت میکنند و به فراخور اقدامات شبانهروزی خود توانستهاند به موفقیتهایی نیز دست یابند. از دیگر نمونههای هدایت جامعه به سمت اباحیگری را در کشف حجابهای سریالی میتوان مشاهده کرد. ستیزه با حجاب، ریشه در همین سیاست غیرتزدایی دارد، چراکه با از میان رفتن غیرت، ملت اسیر شهوت و انحطاط اخلاقی میشود و این به استعمار کمک میکند.
حرمتزدایی از حجاب، با کشف حجاب «طاهره قرهالعین» توسط بابیان آغاز شد که بعدها به عنوان الگویی برای زنان بهائی معرفی گردید. وی در خطابه خود در اجتماع بدشت میگوید: «ای اصحاب، این روزگار از ایام فترت شمرده میشود، امروز تکالیف شرعیه به یکباره ساقط است و این صوم [روزه] و صلوه [نماز] و ثنا و صلوات، کاری بیهوده است... پس زحمت بیهوده بر خویش روا ندارید و زنان خود را در مضاجعت [همخوابگی و همبستری] طریق مشارکت بسپارید[!]»(۳)
بعدتر هم با سیاست اجبار و سرکوب در دوران پهلوی، کوشیدند ریشههای عفاف و حجاب را بسوزانند تا نسل جوان را گرفتار و سرگرم خود سازند. «زوایای دیگر این پروژه را میتوان در ترویج بیحیایی در برخی محصولات هنری و همچنین ملاقاتهای امثال فائزه هاشمی و نوریزاد با بازداشتیهای بهائیت مشاهده کرد. به خاطر داشته باشیم که در حرمتشکنی عاشورای 88، برخی اعضای این باند صهیونیستی-انگلیسی نقش داشتند و در کنار اعضای سازمان تروریستی منافقین دستگیر شدند. پس از آن هم برخی عناصر فراری مدعی اصلاحطلبی، در خارج کشور به دستور بهائیت، کشف حجاب کردند، حتی مجید محمدی، از اعضای حلقه کیان و عناصر فراری همسو با بهائیت است. او مهرماه 1388 در وبسایت رادیو فردا، درباره اصرار فتنهگران همسو با صهیونیسم برای حرمتشکنی و اباحیگری دینی، نوشت: اعضای جنبش سبز، اهل ریاضت نیستند. میخواهند با شورت کوتاه و تاپ بیرون بیایند. میخواهند سینه بزنند و اگر هوس کردند، لیوان شرابی بنوشند... آنها در ملأعام روزهخواری میکنند و نصرمنا... و فتح قریب سر میدهند. در نماز جمعه با کفش و به صورتی مختلط پشت سر هاشمی نماز میخوانند و جای صلوات، سوت و کف میزنند.»(4)پیوند انحراف در نظر و عمل، میتواند ارزشهای اخلاقی یک جامعه را دچار تزلزل کرده و ستونهای زندگی اخلاق مدارانه را ویران سازد. جامعهای که مردمش از حیث عقیده و عمل دچار نوعی بیقیدی شده باشند، دیگر توان مقابله با نقشههای سیاسی، اقتصادی و فرهنگی دشمنان را ندارد و برای کسب لذات بیشتر و شنا کردن در دریای مصرفگرایی، حاضر است به هر شرط و شروطی تن دهد. این همان هدف مشترک و غائی بهائیت و دولتهای حامی آن است. با توضیحات بیانشده، بهخوبی میتوان رمز و راز اقدامات ترویجی بهائیت و حامیانش در خصوص تغییر در عرفهای اخلاقی جوامع مسلمان، سعی و تلاش در تبلیغ زندگی ولنگارانه و بیتوجهی به مناسک دینی و امور شرعی را تحلیل و تفسیر نمود.
*پینوشت:
1- وبگاه عبدالله شهبازی. www.shahbazi.org
2- تالرسینگر، مارگارت، فرقهها در میان ما، ترجمه ابراهیم خدابنده، اصفهان: انتشارات دانشگاه اصفهان، ص29.
3- افراسیابی، بهرام، تاریخ جامع بهائیت، تهران: مهرفام، 1320، ص 95.
4- ایمانی، محمد، مقاله «رد پای شبکه بهائیت آن سوی نمایش کشف حجاب».