در سال 1229 قمری.در راه زيارت عتبات به کرمانشاه وارد شد و با استقبال مردم و شاهزاده محمدعلي ميرزاي دولتشاه حاکم کرمانشاهان روبرو گشت و به اصرار حاکم در کرمانشاه اقامت کرد.
ميرزا محمد تنكابني، در باره عمق ارادت شاهزاده محمد علي ميرزا به شيخ، داستان ذيل را نقل ميکند که البته حاکي از رندي شيخ وشايد عمق ارادت شاهزاده است.«در بعضي از ازمنه شيخ را قروضي پيدا شده بود. پس شاهزاده آزاده، محمدعلي ميرزا به شيخ گفت كه يك باب بهشت به من بفروش من هزار تومان به تو ميدهم كه به قروض خود داده باشي. پس شيخ يك باب بهشت به او فروخت، و به خط خود وثيقه نوشته و آن را به خاتم خويش مختوم ساخته، به شاهزاده داد و هزار تومان از او گرفته و قروض خود را پرداخت».(1)
«شيخ عبدالرضا ابراهيمي آخرين رهبر شيخيه از اولاد کريم خان کرماني، ضمن رساله كوتاهي كه در رد كتاب «مزدوران استعمار در لباس مذهب»، اصل قضيه را انكار نکرده و مينويسد: «شايد يك چيزي بوده و شاخ و برگي بر آن افزودهاند».(2) سپس با ذکر حديثي از پيامبر(صلي الله عليه وآله) ميکوشد تا به توجيه اين داستان بپردازد كه: «هركسي تطوع كند براي خداوند به نمازي در اين روز (اوّل شعبان) پس به تحقيق به شاخهاي از درخت طوبي آويزان شده است. هركس تخفيف بدهد از تنگدستي از قرضش يا از آن كم كند، پس به تحقيق آويزان شده است به شاخهاي از آن...». مثلاً ذكر اين حديث يا امثال اين حديث در ميان بوده و شاهزاده محمدعلي ميرزا خواسته با اداي قرض شيخ به اين ثواب برسد و قرض ايشان را پرداخته و اشخاصي امثال نويسنده كتاب «مزدوران»، شاخ و برگ براي آن درست كردهاند كه شيخ بهشت فروخته...».(3)
بهر تقدير شيخ احمد پس از مرگ دولتشاه، در سال 1237 ق. عازم مشهد شد و در ميانه راه چندي در قزوين توقف کرد.
پي نوشت:
1= « محمد تنكابني، قصص العلما، تهران، علميه اسلاميه، بيتا ص36
2= «پاسخ به كتاب مزدوران استعمار»،چاپخانه سعادت كرمان ص51
3= همان، ص51