پیشوایان بهائی، برگشتگان از بهائیت را پست فطرت و حامل امراض مُسری نظیر سِل دانسته که معاشرت با آنها، موجب انتقال بیماری به بهائیان میشود.(1) همچنین آنان مستبصرینِ سابقاً بهائی را مبتلایان به بیماری مسری روحانی دانسته و گفتهاند: «حضرت بهاءالله و حضرت عبدالبهاء در موارد بسیاری تأکید أکید فرمودهاند که از معاشرت با ناقضان عهد به طور کامل اجتناب نماییم. چون ناقضین به بیماری مُسری روحانی مبتلا شدهاند... اگر فردی به منظور حفظ سلامت و حیات، عضوی سرطانی را از بدن خود قطع نماید، به جهت وحدت هیچکس پیشنهاد نخواهد کرد که مجدداً به اعضای سالم پیوند زده شود».(2)
اما در نقد این عملکرد تشکیلات بهائیت میگوییم:
اولاً: مگر عبدالبهاء بیدینی را بهتر از اختلافاتی که دین منشأ آن باشد برنشمرده است؟!(3) با این حال آیا بهائیتی که اینچنین موجب اختلاف میشود، نبود آن بهتر نیست؟!
ثانیاً: تشکیلات بهائیت در حالی برگشتگان از این فرقه را به حاملان بیمارهای مسری تشبیه نموده که در جایی دیگر، عبدالبهاء از لزوم درمان (و نه طرد) بیماران اعتقادی سخن گفته است: «نوع انسان جمیعاً در ظلّ رحمت پروردگار است، نهایت بعضی ناقص هستند باید اکمال گردند، جاهل هستند باید تعلیم یابند، مریض هستند باید معالجه شوند، خوابند باید بیدار شوند».(4)
ثالثاً: از طرفی مگر پیشوایان بهائی تحری حقیقت را اول اساس بهائیت نمیدانستند؟!(5) با این حال چگونه دستور به اجتناب از برگشتگان از این فرقه میدهند؟! به راستی که ترس تشکیلات بهائیت از معاشرت بهائیان با مستبصرین بهائی چیست که بر خلاف شعارهای توخالی خود، ایشان را حامل امراض مسری دانسته و دستور به اجتناب از ایشان میدهند؟!
پینوشت:
1- هلن هورنبی، انوار هدایت، نسخهی الکترونیکی، ص 230، شماره: 603.
2- همان، ص 230، شماره: 604.
3- «اگر چنانچه دین سبب عداوت شود، سبب خونریزی گردد، بیدینی بهتر از دین است؛ زیرا دین علاج است؛ اگر علاج سبب مرض شود، ترک مرض بهتر است»: عباس افندی، خطابات، مطبعه العلمیه المصر: به همّت فرجالله زکی الکردی، 1330 ق، ج 1، ص 19-18.
4- احمد یزدانی، نظری اجمالی در دیانت بهائی، طهران: لجنهی ملّی نشریات امری، 1328 ش، ص 32.
5- ر.ک: عبدالحمید اشراق خاوری، پیام ملکوت، هند: بینا، 1985 م، ص 17.