با توجه به این که ابراز عقیده در آئین بهائی امری لازم شمرده شده و از دید رهبران فرقهی بهائی، اسلام، دینی نسخ شده و احکام آن باطل گشته است؛ جای این پرسش پیش میآید که چرا، رهبران فرقهی بهائی که پیشوایان و الگوهای این آئین به شمار میروند، به این حکم بیاعتنا بوده و خود را مسلمان جا میزدند. آیا این کار مصداق کتمان عقیده نیست.
به عنوان مثال، رهبران بهائی نماز مسلمین را منسوخ شده میپنداشتند ولی برای حفظ به اصطلاح خود و آئین در نماز جماعت مسلمانان حاضر می شدند ؛ ایشان همچنین از خواندن نمازهایی که در فرقهی خود بر پیروانشان واجب کردند، به صورت جماعت، نهی فرمودند: «کَتَبَ عَلَیکُم الصَلوة فُرادی قَد رُفِعَ حُکمُ الجَماعَة إلّا فِی صَلوة المَیّت إنَّهُ لَهُوَ الأمرُ الحَکِیم [3]؛ همانا نماز به صورت فرادی بر شما واجب و نماز جماعت برداشته شد، مگر در نماز میت، بدرستی که خداوند امر کننده حکیم است». اما با این حال، پیامبر خودخواندهی فرقهی بهائیت، برای مسلمان جلوه دادن خود، در مسجد مسلمانان حاضر میشد و به سبک مسلمانان نماز جماعت میخواند.[4] جانشین وی جناب عباس افندی نیز، تا روز مرگش (25 نوامبر 1921) در نماز جمعه و جماعت مسلمین شرکت میکرده است.[5]
اینک یک پرسش اساسی مطرح میشود که آیا پیروان فرقهی بهائیت، باید به حکم رهبر این فرقه در حرمت کتمان عقیده عمل کنند و یا از پیامبر دروغینشان در انجام تقیه، الگو بگیرند! و چقدر فاصله میان گفتار و رفتار کسانی که خود را حجت الهی معرفی میکنند، وجود دارد!
پینوشت:
[1]. پنهان کردن عقیده در جایی که حفظ جان، مال و ناموس، بدون آن ممکن نبوده و کتمان عقیده توسط این فرد، به دین الهی خدشهای وارد نشود.
[2]. عبدالحمید اشراق خاوری، گنجینه حدود و احکام، تهران: مؤسسهی ملّی مطبوعات امری، چاپ سوم، 128 بدیع، ص 204.
[3]. حسینعلی نوری، اقدس، بیجا: بیتا، (180 صفحهای با ملحقات)، ص 12.
[4]. شوقی افندی، قرن بدیع، کانادا (انتاریو): مؤسسه معارف بهائی به لسان فارسی، چ 2 با تجدید نظر، 1992 م، ص 280.
[5]. جی. ای اسلمنت، بهاءالله و عصر جدید، منشورات دارالنشر البهائیه فی البرازیل: ترجمه: ع. بشیر اللهی، ه. رحیمی، ف. سلیمانی، 1988 م، ص 78.