بهائیت در عراق (بخش اول )

سه شنبه, 31 ارديبهشت 1398 04:46 نوشته شده توسط  اندازه قلم کاهش اندازه قلم کاهش اندازه قلم افزایش اندازه قلم افزایش اندازه قلم

 بهائیت در ایران: در این مقاله که توسط فصلنامه روشنا بچاپ رسیده ، اقدامات تشکیلات را در کشوری مورد بررسی قرارگرفته،  که بهائیان در آن حضوری به قدمت ایجاد این فرقه دارند. منظور، کشور «عراق» است که نهتنها اولین زمزمههای تشکیل بهائیت، که زمینه آن، یعنی «شیخیه» نیز در همین سرزمین پا گرفت.

کشور عراق با پیشینه تاریخی بسیار کهن، از قدیمیترین مراکز تمدن آسیا و همواره به عنوان یکی از مهمترین کشورهای پرورش روحانیت و تشیع، مورد توجه بسیار مسلمانان بودهاست، تا جاییکه گرچه زادگاه تشیع، «مدینه» است، اما از قرن دوم و سوم هجری، «کوفه» پایگاه اصلی شیعیان به شمار رفته و تاریخ آن با تشیع درآمیختهاست. از منظر جغرافیایی، بیشتر شیعیان عراق در مناطق مرکز و جنوب آن -که پوشیده از جلگههای آبرفتی است- سکونت دارند. این نواحی، از منظر اقتصادی نیز اهمیتی فراوان دارد، زیرا علاوه بر بخش عمده زمینهای کشاورزی، ذخایر نفتی بسیاری هم در این منطقه، موجود است.

با توجه به حساسیت بر منطقه غرب آسیا و همجواری و پیوند دیرینه ایران و عراق، این کشور مورد دسیسه منفعتطلبان بسیاری قرار گرفتهاست. نقش پررنگ تشیع و مراجع تقلید در سامانبخشی به تحرکات مردمی علیه استعمارگران، موجب شد برای خنثی کردن روشنگری پیشوایان تشیع، موجی از فرقهها و مکاتب افراطی یا واپسگرا در میان علمآموزان حوزه دین، شکل گرفته و توسط بدخواهان اسلام و مسلمین، پر و بال داده شوند.

عوامل تاریخی متعددی موجب ایجاد جریانهایی بدعتگذار نظیر شیعیگرایی غلوگرایانه «شیخیه» شدند که آموزههای خود را از کلاسهای فردی به نام «شیخ احمد احسائی» کسب کرده بودند؛ «شخصی که نه معلوم است از کجا آمده و به کجا رفته، این مرد یکدفعه در حوزه علمیه نجف، سبز شد... اختلافاتی در حوزه نجف به وجود آورد و علما، او را تکفیر کردند....و بدین ترتیب با ایجاد جنگ داخلی میان شیعه و سنی...عداوت و کینهها را بار دیگر برای مدتی مشتعل ساخت. غائله این مرد مرموز با فراری شدن و یا مرگ او خاتمه نمییابد، بلکه تازه بهرهبرداری استعمارگران شروع میشود...بهائیگری و شیخیگری و چندین رشته بدعت و انحراف دیگر که نضج نگرفت و در همان نطفه خفه شد، از آثار وجود شوم همین عنصر مرموز و خطرناک است(1)

شیخ احمد احسائی و پیروانش با بدعتگذاری و تغییر اصول تشیع، به رکن رابعی معتقد بودند که دستاویز «علیمحمد شیرازی» برای راهاندازی بابیه در ایران شد. بابیها که گروهی افراطی و تروریست بودند، با هدف اشغال انحصاری ایالتهای آذربایجان، مازندران، خراسان، فارس و عراق و پیادهسازی تمام و کمال آموزههای فرقه در این مناطق، علیه حکومت، شورش کرده و خونریزیهای بسیاری به راه انداختند.

در ماجرای ترور ناموفق «ناصرالدین شاه» توسط بابیان، «حسینعلی نوری» (اولین سرکردهبهائیت که خود را «بهاءا...» نامید) به‌‌عنوان یکی از عوامل ترور، دستگیر شده و قاعدتاً در انتظار اعدام بود، اما در حالی که دیگر همدستانش اعدام شدند، حکم اعدام وی پس از چهار ماه با حمایت کامل کنسول روسیه، به تبعید تقلیل یافته و از زندان آزاد شد! حسینعلی پس از آزادی، به روسیه دعوت شد، با این حال شخصاً سفر به عراق را ترجیح داده و با همراهی محافظین روس(!) به عراق -که آن زمان، بخشی از قلمرو عثمانی بود- رفت.

او در سالهای نخست سکونت در عراق، همچنان تحت اطاعت «یحیی صبح ازل»(وصی باب) بود، اما با گذشت چند سال، سخنان تازهای سر داده و از بغداد به شمال عراق رفت. پس از سپری کردن دو سال در میان دراویش «نقشبندیه» و «قادریه» این کشور، دوباره به بغداد بازگشت. در این اوان بر اثر کثرت آزار و جدال بابیان، حکومت عثمانی به درخواست دولت ایران، پیروان این فرقه را به مکانی دیگر انتقال میدهد. «منابع معتبر بهائی، تصریح دارند که بابیان مهاجر، شبهای تار به دزدیدن کفش، کلاه، پول و پوشاک زوار شیعه در اماکن مقدسه میپرداختند و به اعتراف خود حسینعلی نوری "در اموال ناس من غیر اذن تصرف مینمودند و نهب و غارت و سفک دماء را از اعمال حسنه میشمردند." افزون بر این، در میان خود بابیها نیز بازار آشوبگری و آدمکشی رونق داشت و به قول عزیه (خواهر حسینعلی) بهاء در این فجایع، بیدخالت نبود (2) زمانی که بابیان، حسینعلی نوری و طرفدارانش در کربلا حضور داشتند، وقایع دلخراش و کشتارها، به قدری زیاد شد که مردم بومی کربلا از ترس قمه بهدستان و قدارهبندهای بابی، نمیتوانستند بعد از تاریکی شب به کوچه بیایند. به دلیل شکافی که میان اعضای فرقه ایجاد شده بود، فجایع بسیاری در عراق به بار آمد. گروهی با رهبری زیرزمینی حسینعلی نوری، به قلع و قمع دیگر بابیها میپرداختند. آنها مخالفان خود را در روز روشن، میان بازار، با خنجر و قمه، پارهپاره کرده و سپس اجسادشان را به دجله میانداختند.

 در کتاب «تنبیهالنائمین» نوشته «عزیه خانم»، خواهر مسلمانِ حسینعلی نوری آمدهاست: "برادر! شما در کربلا کاری کردید که روی شمر و یزید، سفید شد. ای برادر، تو که خود را مظهر رجعت حسین میپنداری و این را به مردم قالب میکنی، مردم میگویند تا آنجایی که شنیدهایم حسین مظهر محبت، الفت، مهر و وفاداری بودهاست. بهتر بود شما ادعای رجعت شمر و یزید را میکردید. مردم در کوچه و بازار دم میگیرند که: اگر حسینعلی مظهر حسینبنعلی است،هزار رحمت حق بر روان پاک یزید!"(3)

خلاصه با وقوع این حوادث، حکومت عثمانی، حسینعلی و اطرافیانش را از بغداد به استانبول، ادرنه و پس از آن به «عکا»تبعید کرد اما پیش از این نقل مکان، حسینعلی نوری، برای نخستین بار در باغ «نجیب پاشا» (باغ «نجیبیه» که بعداً بهائیان، آن را باغ «رضوان» نام نهادند. که خارج از بغداد قرار داشت، ادعای «من یظهر اللهی» کرد و آغاز بهائیت را سر داد. بنابراین عراق از نظر جغرافیایی، به نوعی زادگاه بهائیت است؛ هرچند اشاعه و پیشبرد این فرقه پس از آن، از سرزمینهای اشغالی پیگیری گردید.

در واقع استعمار انگلیس، با همدستی صهیونیستهای اروپایی در حساسترین منطقه استراتژیک جهان، زمینه پایهگذاری دولت صهیونیستی اسرائیل را فراهم ساخت تا در یکی از مهمترین نقاط تلاقی سه قاره دنیا یعنی آسیا، اروپا و آفریقا و در قلب ذخایر انرژی خاورمیانه که مرکز تراکم جمعیت مسلمانان و هسته مرکزی اسلام قرار دارد، دولت صهیونیستی در نقش ژاندارم بینالمللی، پاسدار منافع حیاتی استکبار و امپریالیسم(4) و پناهگاهی امن برای مزدورانی نظیر بهائیت گردد. به قدرت رساندن خاندان «ملکفیصل» در عراق توسط بریتانیا نیز با چنین هدفی در هماهنگی کامل بود.

به هر روی، پس از اخراج بابیان و بهائیان، عراق دستخوش تحولات بسیاری شده و بهائیت تا حدودی در این کشور به حاشیه میرود. هرچند تشکیلات همواره مترصد فرصتی برای ابراز وجود بوده و از کشوری با جامعه شیعی به این راحتی دست نمیکشد. در این سالها به کمک رژیم صهیونیستی، مرکز اصلی تشکیلات بهائی که آن را بیتالعدل مینامند در «حیفا» واقع در سرزمینهای اشغالی ایجاد و به سرعت فعال شد.

بعد از چندین سال، «صدام حسین»که از اعضای حزب بعث بود، در 1358ه.ش رئیس جمهور عراق گردید. اگرچه در سال 1349ه.ش فعالیت مراکز تشکیلاتی بهائی در کشور عراق توسط حزب بعث تعلیق شد، اما عملکرد و موضعگیری بهائیان، نشانگر ارادت این گروه به دشمنان اسلام است، حتی اگر این دشمن، خود را مسلمان بخواند. در حمله متجاوزانه صدام در سال 1359ه.ش به جمهوری اسلامی ایران، چهره جدیدی از بهائیت، برای مردم کشورمان رو شد.

یکی از متبریان این فرقه بیان میکند: "در شرایطی که بمبهای عراقی به شهرهای ایران میخورد، بهائیان شادمانه ندای «یا جمال مبارک! شکرت را سرمیدادند و از قول عکانشینان میگفتند: صدامحسین، انسان شایستهای است که از طرف جمال مبارک مأمور شدهاست تا ایران را آزاد کند و باعث رهایی بهائیان شود. همچنین، هرگاه رادیوهای بیگانه اعلام میداشتند که رزمندگان ایرانی در یکی از جبههها با شکست روبهرو شدهاند، بهائیان به رقص و پایکوبی پرداخته و چون حرف بیتالعدل را حرف جمال مبارک میدانستند، این شعار را سر میدادند که "فرموده بیتالعدل محقق خواهد شد،"  جمال مبارک شکر او میگفتند: هرچه بیشتر از اینها در جنگ کشته شود، دل ما خنکتر میشود(5)

یا در برخی شرایط، بهائیان با سکوت جانبدارانه، در راستای تأمین منافع کشور عراق قدم برمیداشتند. در سالهای جنگ«استان کرمانشاه، یکی از مناطقی بود که بهائیت در آنجا حضوری بسیار پررنگ داشت. این استان، مرز کشورهای ایران و عراق را تشکیل میداد و دروازه ورود به کشور ایران، در منطقه غرب محسوب میشود... در این استان نیز همانند سایر استانهای کشور، تعدادی بهائی استقرار یافته و زندگی میکردند، لیکن به دلیل حضور نیروهای نظامی در آنجا، تعداد زیادتری از بهائیان در قالب محل خدمت و زندگی به آن استان نقل مکان کرده و از این طریق، اهداف بیتالعدل را دنبال مینمودند. به عنوان سادهترین و در عین حال مستندترین دلیل در این خصوص، میتوان به تلاش رژیم بعث عراق و منافقین بعد از قبول قطعنامه 598 در تیرماه 1367 توسط دولت اسلامی ایران اشاره داشت که میخواستند در قالب یک عملیات نظامی، از این مسیر وارد کشور شده و به اصطلاح، نظام را ساقط نمایند.»(6)

نقاب بهائیت در عراق معاصر با ورود آمریکا

حمله نیروهای آمریکایی به عراق در سال 1381ه.ش، فصل جدیدی از اقدامات فرقه بهائیت را رقم زد. از همان آغازِ ورود آمریکاییها، تشکیلات بهائی، تحرکات مشکوکی را در این کشور آغاز کرد. این تشکیلات سعی نمود چهرهای جدید و صلحطلب از خود نشان دهد. هرچند در این میان، گزارشهایی با این مضمون منتشر شد که اگرچه بهائیان در همه جا «عدم جواز بر حمل اسلحه»را از اصول خود معرفی میکنند و این را بهانه عدم مقابله با متجاوزان، بهخصوص در هشت سال دفاع مقدس قرار داده بودند، اما در جنگ آمریکا با عراق، علیه مسلمانان، اسلحه به دست گرفته و مردم مسلمان عراق را میکشتند.(7)

به هر حال، از زمان اشغال عراق، خلأ فکری و فرهنگی به وجود آمده در این کشور، فضای مناسبی را برای جریانهای ضددینی و غربی فراهم کرد تا در جهت انحراف اخلاقی و فکری ملت عراق، اقدام کنند. در واقع اشغال نظامی عراق، مقدمهای برای اشغال فکری این کشور و سرکوب ارزشهای اخلاقی و فرهنگی در آن جامعه بود.

در این میان، جنگ فرهنگی پیچیدهای میان مسلمانان و جریانهای معاند اسلام، نظیر کمونیستها، لیبرالها، اسلامگرایان تحت تأثیر افکار غرب (امثال «سید احمد قبانچی» او همچنین برخی قومیتهای عربی، مثل پرچمداران بعثی درگرفت که بهائیت از این آب گلآلود، نهایت سوءاستفاده را کرد.

گروههای نامبرده، اهدافی نظیر: تأثیر بر حوزههای علمیه، متفکران اسلامگرا و خط مقاومت، انتقاد از قوانین و احکام اسلامی، بهویژه در خصوص حقوق بشر، زیر سؤال بردن توانایی اسلام برای اداره کشور و تأسیس حکومتی سالم، سیاهنمایی انقلاب اسلامی ایران و فعالیتهای فرهنگی جمهوری اسلامی ایران در عراق و... را دنبال میکردند. چنین فضایی، شرایطی مساعد برای انتشار و رواج تفکرات امثال بهائیت را در مقابل فرهنگ اسلامی-شیعی، همچنین ایجاد اختلاف و تفرقه میان شیعیان عراق و ایران، فراهم نمود.

از آغاز قرن بیستم، اشغالگران انگلیسی سعی داشتند اصول حکومتی مد نظر خود را به فرهنگ عراق تزریق کنند. بعدها اشغالگران آمریکایی نیز در راستای نفوذ سیاسی، فرهنگی و اجتماعی به شرق تلاش کردند. نقش پررنگ آمریکا در تدوین زیرساختهای سیاسی حکومت عراق، یکی از بارزترین نشانههای این رویکرد است. بنابراین، یک سال پس از حضور آمریکا در عراق، بهائیت که قَیِمان استعمارگر خویش را در آنجا یکهتاز دیده بود، فرصت را مناسب دانست تا پایگاههای تشکیلاتی خود را به طور مستقیم در این کشور برپا نماید. به این ترتیب به جز محفل ملی، چهار محفل محلی دیگر در شهرهای مختلف عراق راهاندازی کردند و این شروعی بود برای پیادهسازی نقشههای تشکیلات در عراق.

برای توضیح برنامههای بهائیت در عراق، میتوان این فعالیتها را ذیل سه بخش کلیدستهبندی کرد:

1- اقدام در جهت معرفی و تثبیت بهائیت در عراق به عنوان دین و اخذ رسمیتهای مورد نیاز.

2- اقدام در راستای ایجاد اوقاف بهائی و خریداری و ابتیاع اماکن مربوط به تاریخ بهائیت در عراق.

3- انجام فعالیتهای بهائی در جهت اجرای اهداف نقشه پنج ساله بهائی، شامل تأسیس محافل جدید، انجام فعالیتهای آموزشی و اجرای دستورالعملهای مرکز جهانی بهائی.

00000

پی نوشتها :

 

1- جواهری، میکائیل، بهائیت پادجنبش تجدید حیات ملت ایران، تهران: مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، 1392، ص116.

2- همان، ص423.

3- عزیه خانم، تنبیه النائمین، ص12.

4- زاوش، ح.م، نقش فراماسونها در رویدادهای تاریخی و اجتماعی ایران، ج2، صص16-15.

5- عسگری، شاداب، بهائیان نظامی در حکومت پهلوی دوم، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1396، ص330.

6- همان، ص304.

7- اعترافات جالب 9 نجاتیافته از بهائیت، سایت مشرق، 4/3/1392.‌

ادامه دارد

 

 

خواندن 717 دفعه
این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)

آخرین ویرایش در چهارشنبه, 01 خرداد 1398 04:05

معرفی رهبران بهائیت

  • زرین تاج قزوینی

     

    زرین تاج قزوینی (فاطمه یا ام السلمه) مشهور به طاهره قُرهالعَین یا طاهره بَرَغانی (زاده 1228 قمری برابر با 1823 میلادی در قزوین - درگذشته 1268 قمری برابر با 1850 میلادی).

     

    ادامه مطلب...
  • شوقي افندي

    شوقي افندي ملقب به شوقي رباني (1314-1377/1336ش) فرزند ارشد دختر عبدالبهاء بود که بنا به وصيت وي، در رساله اي موسوم به الواح و وصايا به جانشيني وي منصوب شده بود.

    ادامه مطلب...
  • علی محمد باب

    علی محمد باب شیرازی، موسس بابیت است. او شاگرد سید کاظم رشتی بود که با بهره گیری از افکار شیخیه، ادعای بابیت، امامت، خدایی و … کرد و در آخر توبه نامه نوشت و خود را هیچ دانست.

    ادامه مطلب...
  • سید کاظم رشتی

    سيد كاظم رشتي بن سيد قاسم بن سيدحبيب از سادات حسيني مدينه ، زبده ترين شاگرد شيخ احمد احسائي بود که پس از مرگ شيخ رهبري  شيخيه را برعهده گرفت.

    ادامه مطلب...
  • عباس افندی (عبدالبهاء)

    عباس افندي (1260-1340) ملقب به عبدالبهاء، پسر ارشد ميرزا حسينعلي است و نزد بهائيان جانشين وي محسوب مي گردد.

    ادامه مطلب...

مبارزان با بهائیت

cache/resized/ccaca808332350bd352314a8e6bdb7dd.jpg
یکی از حوادث مهم زندگی آیت الله بروجردی تقارن سال
cache/resized/a2c88199bdee2998adc4f97d46fdb662.jpg
ملا محمد سعید بارفروشی معروف به سعید العلما یکی