آن جا که درداستان اصحاب کهف ، خداوند مي فرمايد :سَيقُولُونَ ثَلاثَةٌ رابِعُهُمْ کَلْبُهُمْ وَ يقُولُونَ خَمْسَةٌ سادِسُهُمْ کَلْبُهُمْ رَجْماً بِالْغَيبِ وَ يقُولُونَ سَبْعَةٌ وَثامِنُهُمْ کَلْبُهُمْ قُلْ رَبِّي أَعْلَمُ بِعِدَّتِهِم ترجمه : خواهند گفت که اصحاب کهف سه نفر بودند و سگ آن ها چهارمينشان بود و يا خواهندگفت که پنج نفر بوده اند و ششمينشان گشان بود و يا خواهند گفت که هفت نفر بودند وهشتمينشان ، سگشان بود ....آيا مي شود گفت که قرآن کتاب الهي نيست ، چون اگر واقعا از جانب خدا بود تعداد دقيقشان رامي گفت ؟لذا خوانندگان سايت توجه کنند که بيان اختلاف مردم در مسأله اي در کتابي آسماني ، نشاندهنده ي باطل بودن کتاب آسماني نيست . وبعد مثل اينکه خودش هم متوجه شده باشد اعتراضش وارد نيست از طريق ديگري سعي درپوشاندن عيب کتاب آسماني خود نموده و چنين ادامه داد:دوم : اختلاف در بيان تعداد مؤمنين به حضرت نوح ، ممکن است مربوط به درجات ايمان آنان باشد .و لذا هر دو عدد درست باشد . مثلا ممکن است که 72 نفر به نوح ايمان آورده باشند و سوار برکشتي شده باشند و از آن تعداد ، 40 نفر داراي مراتب بالاتري از ايمان باشند . بنابراين ، با اينديدگاه هر دو عدد مي تواند صحيح باشد و اين را بايد از معجزات ايقان به شمار آورد ."
نخستين پاسخ را استاد جو يا ارائه دادند که فرمود " قياس عبارت ايقان با آيه شريفه فوق الذکرقياس مع الفارق است زيرا عبارت ايقان کلام خود بهاست و عبارت قرآن نقل سخن مردم است" .اما عين عبارت جويا: خدمت دوست بهائی و موقر سلام عرض مي کنم. هر چند در نوشته ي شما غلط هاي املاييو انشايي نيست؛ اما مع الاسف دو غلط مفهومي بسيار بزرگ وجود دارد که کار را خراب تر ازداشتن غلط املايي و انشايي
مي کند. دوست عزيز اولا احتمالا جناب عالي کتاب مستطاب ايقان را در اختيار نداريد.چون اگر کتاب را در اختيار داشتيد و عبارت قبل از اين سخن را مي خوانديد، ملاحظه مي فرموديد که جناب بهاء الله اين سخنان را از قول مردم نمي فرمايد؛ بلکهمي گويد: لهذا بعضي از حکايات انبياء مجملا در اين الواح ذکر مي شود تا معلوم و مبرهن آيد که در جميع اعصار و ...به اين ترتيب بر خلاف آن چه که از قول قرآن آورديد که
سيقولون: يعني مردم خواهند گفت، اينجا خود خدا( يعني جناب بهاء الله) مي فرمايد ولي دقيقا نمي داند که تعداد ايمان آورندگان چندنفر بودند.خطاي بزرگ ديگرتان آن است که گويا شما فراموش کرده ايد که تاويل و تفسير آيات در بهائيت بهکلي ممنوع و حرام است و احدي را نرسد که الواح نازله ي از ناحيه ي جمال قدم را تاويل وتفسير کند. بنابراين سخنان بعدي شما هم با عرض معذرت، باد هواست. }در اين هنگام ميلي
بهايي به کمک متين بهايي آمد تا اثبات کند در روايات هم عبارات ترديد آميزوجود دارد و نبايد در عبارات ترديدي به ميرزا حسينعلي ايراد گرفت.او عبرتي را از صحيح ترمذي نقل کرد:{ترمذى به سند خود از ابوسعيد خدرى از پيامبر اکرم (ص) نقل کرده که فرمود: «همانا در ميان امّتم مهدى است که خروج خواهد کرد ودر مدت پنج يا هفت يا نه سال حکومت خواهد نمود»(صحيح ترمذى، ج 3، ص 343) }رعد مسلمان نيز اقدام به پاسخ نموده چنين گفت:{اگر اين حديث که آورده شده صحيح باشد ، باز اشکال وارده به
ايقان از بين نمي رود ، زيرا اگراين سخن بها الله از طرف خودش بود و آن را به خداوند منسوب نمي کرد آن زمان استدلال جناب تيموري{ميلي} صحيح بود ولي مشکل اساسي آنجا است که کتاب ايقان را از نازل شده از جانب خدا مي دانيد و مي گوييد مطالب اين کتاب از جانب خداوند به بها الله رسيده است . وقتي کتابي منسوب به خداوند شد و به عنوان کلام خداوند مطرح شد ديگر ترديد در آن معنا ندارد که مثلانعوذ
باللهً خداوند نمي داند اصحاب نوح 40 نفر يا 72 نفر بوده اند آن خداوندي که ما مي شناسيم « عليم بکل شي ء » و « علام الغيوب » است و ترديد در سخنانش معنا ندارد و درقرآن حتي يک مورد هم پيدا نمي کنيد که خداوند در مورد دانستن مطلبي ترديد کند .نکته ديگر آنکه جناب بها الله مي گويد : « در حقّ جميع آن مظاهر قبل و بعد حکم سلطنت وجميع صفات و اسماء ثابت و محقّق است زيرا که مظاهر صفات غيبيه و
مطالع اسرار الهيه اند »( ايقان ص 69 ) و در جاي ديگر مي گويد : « علم ايشان از علم او و قدرت ايشان از قدرت او وسلطنت ايشان از سلطنت او و جمال ايشان از جمال او و ظهور ايشان از ظهور او. و ايشانندمخازن علوم ربّاني و مواقع حکمت صمداني و مظاهرفيض نا متناهي و مطالع شمس لايزالي چنانچه مي فرمايد: "لا فَرقَ بَينَکَ و بَينَهُم إلّا بانَّهُم عِبادُکَ وَ خَلقُکَ." » ( يعني هيچ فرقي بينآنها و خدا نيست الا اينکه آنها بنده
خداوند هستند ، ايقان ، ص 64 ) و اعتقاد بهائيت بر اين استکه مظاهر الهيه از جميع غيب آگاهند ، حال با فرض اين اعتقاد چگونه ممکن است بها الله از يکمورد جزئي آگاه نباشد ؟؟؟؟مشخص است که اين ادعاي بها الله که مظاهر الهيه بر همه غيب آگاهي دارند با نداستن تعداداصحاب نوح (ع) که يک مورد جزئي است تناقض دارد « افلا يتدبرون القرآن و لو کان من عند غيرالله لوجدوا فيه اختلافاً کثيرا » ( نسا 82 )
و بعد در پاسخ سخن بهايي که گفته بود" ايقان کتاب الهي است نبايد از آن غلط گرفت"گفت:" اگر منظورتان از کلام خدا ، کتاب ايقان است ، پس از اين کتاب هيچ ايرادي بر آن نبايد گرفت ،سخن نابجايي است زيرا تشخيص اينکه ، کتابي از جانب خدا باشد اين است که در آن تناقض واشتباه نباشد و ما بايد اول تشخيص دهيم کتابي از جانب خداست يا نه بعد به سراغ حکمتهاي آن برويم ."
اما پاسخ رعدي به ادعاي حکمت دار بودن اين ترديد ها هم جالب است بیان کردید : اينکه بها الله بين دو مورد ترديد کرده است حکمت است !!! آيا ندانستن مطلب ،حکمت است ممکن است نعوذ بالله خداوند بين دو عدد ترديد داشته باشد و بگويد يا 40 نفربودند يا 72 نفر ، دقيقاً در ذهنم نيست ترديد کردن بين دو عدد ، کاري حکيمانه است اگربها الله اصل اعداد را عنوان نمي کرد سخن شما صحيح بود که مثلاً از روي حکمت است ولي وقتي اعداد را بيان کرد ديگر ترديد در مطالب حکيمانه معنا ندارد ....خيلي از احاديث هم وجود دارند که در مورد احکام اسلامي نيست و فقط آينده نگري است .همانطور که گفته شد آنچيزي که مربوط به احکام اسلامي مي شود وحي بوده است و غير ازآن وحي نيست .
بگذاريد ابتدا تکليف وحي و علم غيب روشن شود :آنچيزي که مربوط به احکام اسلامي و هدايت بشر مي شود ، پيامبر بايد از آن اطلاع داشته باشد چون وظيفه اصليش هدايت مردم است و در احکام اسلامي ترديد
معنا ندارد که مثلاً پيامبر(ص) بفرمايد دقيق نمي دانم نماز صبح دو رکعت است يا 3 رکعت و يا مثلا بفرمايد دقيق نميدانم امامان بعد از من 12 نفر هستند يا 13 نفر ، و غير از مسائل احکام اسلامي که پيامبر (ص)بايد به طور کامل بداند ، مسئله ديگري مثل علم به آينده و ... لازمه پيامبريش نيست و لازم نيست بداند ولي مي بينيم که دربعضي موارد پيامبر يا امام پيش بيني حوادث آينده را کرده اند ،اين بخاطر مقام قربي
است که نسبت به خداوند دارند و خداوند آنها را به بعضي از حوادث آينده آگاه کرده است و اگر مي بينيم که ائمه در بعضي از مسائل جزئي حوادث آينده ترديد مي کنندبخاطر اين است که خداوند بيشتر از اين در اختيارشان نگذاشته است و اشکالي هم وجودندارد .قرآن هم براي هدايت و راهنمايي مردم نازل شده است و بايد از جانب خداوند باشد و ترديد درمسائل آن که مثلاً اصحاب کهف 300 سال يا 400 سال در غار
بودند معنا ندارد زيرا از جانب خدااست و براي هدايت مردم است و نبايد در آن ترديد وشک و شبهه باشد . با اين توضيحاتسوالات بنده هنوز پاسخ داده نشده است :1 – اگر ايقان از طرف خداوند نازل شده ، اين ترديد در سخن براي چيست مگر خداوند به طوردقيق تعداد اصحاب نوح (ع) را نمي داند 2- مظاهر الهيه که به قول شما از همه چيز با خبرند ، چرا در اين مورد جزئي ، اطلاع دقيق ندارند. از همه جالب تر مچ گيري عالمانه جويا از حضرات بهايي بود که نشان مي داد براي اثبات خودشان حاضرند به هر تحريف و خيانتي دست بزنند:{سابقه ي پشوايان و مبلغان بهايي چنان است که گاهي به عمد يا به سهو، آيات و رواياتي را به صورت
بريده و ناقص و حتي تحريف شده، نقل مي کنند تا به منظور تبليغاتي خويش دست يايند.نمونه ي بارز اين کار ناشايست و خيانت آميز در کارنامه ي شخص بهاء الله موجود است که يک نمونه ي آن را در بحث با جناب اسپرينگ( که ديگر غيبت کبري اختيار فرمود) ديديم. ايشان از قول حضرت بهاء الله و از کتاب اقتدارات ايشان حديثي را نقل کرده بود که امام زمان عليه السلام درجابلقا به سر مي برد و بنده هر چه از ايشان
تقاضا کردم که مدرک اين حديث کجاست، از بندهاصرار و از ايشان غيبت و ديگر به کلي حاجي حاجي مکه. يعني ديگر روي ماه ايشان را در سايت نديديم که نديديم. همين ميلياردر پر مدعا هم حديثي در تاپيک قائميت نقل کرد که چون آوردندنباله ي حديث کاملا به زيانش بود، از آوردن آن خودداري ورزيد و وقتي حقير دنباله ي حديث رااوردم ديگر آن بحث را پي نگرفت. اين رويه در ميان ديگر مبلغان بهايي نيز متاسفانه مرسوم است. چنان که ميرزا نعيم اصفهاني هم در کتاب مثلا استدلاليه اش همين کار را کرده است وحديث را بريده و ناقص مطرح کرده و خودش و بهائيت را به اين ترتيب بي آبروترکرده است. همينکار را باز هم جناب ميلياردر مرتکب شده است. بنده به قسم حضرت عباس عرض مي کنم که عمرا اين جناب کتاب صحيح ترمذي را ديده باشد. حتي نمي داند که ترمذي چگونه تلفظ مي شود( يعني با فتحه يا کسره يا ضمه ي ت) چنان که عرض کردم از روي کتاب ها رونويسي مي کندتازه آن هم ناقص و عمدا نيمه نصفه. حديثي را که ايشان آورده است، من به صورت کامل نقل مي کنم تا دروغ گويي و بي سوادي و خيانت اين جناب که به راستي موجب افتخار براي بهائيت است، براي بارچندم آشکار شود. حديث به نقل مرحوم مجلسي از صحيح ترمذي اين است: قَالَالْحَافِظُ التِّرْمِذِي حَدِيثٌ حَسَنٌ وَ قَدْ رُوِي مِنْ غَيرِ وَجْهِ أَبِي سَعِيدٍ عَنِ النَّبِي ص وَ عَنْ
أَبِي سَعِيدٍ أَنَّ النَّبِي ص قَالَ يکُونُ فِي أُمَّتِي الْمَهْدِي إِنْ قُصِرَ فَسَبْعٌ وَ إِلَّا فَتِسْعٌ يتَنَعَّمُ فِيهِ أُمَّتِي نِعْمَةً لَمْ يتَنَعَّمُوا مِثْلَهَا قَطُّ تُؤْتِي الْأَرْضُ أُکُلَهَا وَ لَا تَدَّخِرُ مِنْهُمْ شَيئاً وَ الْمَالُ يوْمَئِذٍکُدُوسٌ يقُومُالرَّجُلُ فَيقُولُ يا مَهْدِي أَعْطِنِي فَيقُولُ خُذْ ترمذي مي گويد: حديث حسني است( حديث حسن يعني حديثي که در رتبه ي بعد حديث موثق قرار دارد) ترمذي مي گويد: که از غير طريق ابو سعيد خدري و نيز از ابو سعيد خدري نقل شده که پيامبر خدا فرمود: در امت من مهدي خواهد بود. دوران حکومت او اگر کوتاه باشد هفت سال والا نه سال خواهد بود. امت من در دوران حکومت او از نعمت بهره مند خواهند شد، به گونه ايکه هرگز آن گونه بهره مند نشده بودند. زمين تمامي خوردني هايش را عرضه مي دارد و چيزي رااز بندگان در دل و درون خود ذخيره نمي
کند و مال و ثروت در آن روزگار مانند تپه و توده ي روي هم انباشته، جمع مي شود چنان که هر کس که از جاي برمي خيزد و مي گويد: اي مهدي! به من ازاين اموال بده، آن حضرت مي فرمايد: برگير. اينک اي خوانندگان گرامي و فرهيخته به وجدان خويش مراجعه کنيد و ببينيد که اين جناب ميلباردر به تبعيت از پيشوايان و مبلغان ديگر بهايي چگونه در نقل حديث خيانت مي کند و حديث نيمه و نصفه نقل مي کند. از دو حال خارج نيست:يا اين جناب و هرکس ديگري که به اين حديث متمسک مي شود، آن را قبول دارد، يا ندارد. اگرقبول دارد، بفرماييد کجا در دوران باب و نيز پس از او -که او را قائم و مهدي مي دانند-وضعيت اقتصادي مردم چنان شد که در اين حديث آمده است؟ و اگر حديث را قبول ندارد، چرا به آن استناد مي کند. و بالاخره آن که در کجاي حديث آن چيزي که اين جناب گفته، آمده است. پيامبرخدا کجا با ترديد سخن گفته است؟ پيامبر فرموده است که ممکن است حکومت آن حضرت هفت سال طول بکشد و ممکن
است نه سال طول بکشد. يعني بستگي به اعمال مردم دارد. اگرشاکر و سپاسگزار باشند دوران حکومت امام زمان حتي ممکن است بيشتر هم طول بکشد.حال بنگريد و قضاوت فرماييد اين مطلب با آن چيزي که جناب بهاء الله در ايقان آورده است که پيروان نوح 40 نفر يا 70 نفر بودند، يکي است.نکته ي آخر آن که تازه همه ي اين سخن ها در صورتي است که صدور حديث از رسول خداقطعي باشد. چون صدور ايقان از جناب بهاء
الله قطعي است، ولي صدور همه ي احاديث ازرسول خدا قطعي نيست. اين مطلب البته چيزي نيست که امثال ميلياردر معنا و مفهوم آن رامتوجه شوند ولي اهل مي دانند که روايات ظني الصدورند نه قطعي الصدور.به طور خلاصه، حديث مورد استناد، دقيقا نفي ادعاي پوچ و دروغين باب را مي کند که خود رامهدي امت معرفي کرد. زيرا آن نشانه که در حديث آمده است که خيلي هم روشن است وحکايت از بي نيازي اقتصادي در دوران حضرت مهدي دارد، به هيچ روي در روزگار باب و نيز پس ازاو رخ نداد. چنان که از عدل و داد هم که از نشانه هاي ظهور مهدي است، خبري نيست. ودر يک کامنت ديگر افزودند :{البته بنده هم بر اساس آيه ي شريفه ي قرآن معتقدم که: و ما ينطق عن الهوي ان هو الاوحي يوحي. اما حديث رسول خدا بيانگر يک شرط است نه آن که ترديد در مطلب داشته باشد.إِنْ قُصِرَ فَسَبْعٌ وَ إِلَّا فَتِسْعٌه جمله يک بار ديگر دقت
کنيد. اگر دوران حکومت امام زمان کوتاه باشد، هفت سال و اگر نه، نه سال خواهد بود. اين سخن را برابر نهيد با آن چه که بهاء الله گفته است. قياس غلط است. بهاءالله به راستي نمي دانسته که تعداد ياران حضرت نوح چند نفر بوده اند؛ اما سخن رسول خدابيانگر يک شرط است. ربطي به هم ندارند. }از جناب جويا و جناب رعدي که با پاسخ هاشان بر غناي بحث افزودند متشکرم