رهبران بهائی، برای ضروری جلوه دادن ظهور دین جدیدی پس از اسلام، همواره تلاش داشتند تا تعالیم خود را نیاز جهان امروز معرفی کنند. از اینرو دومین پیشوای بهائیت عبدالبهاء، با برشمردن چند آموزهی به ظاهر ابداعی و نیاز روز بشریت، آنها را منتسب به پیامبرخواندهی این فرقه نموده است: «تعالیم حضرت بهاءالله فی الحقیقه مثل ندارد، روح این عصر است و نور این قرن؛ نهایت اعتراض این بود اگر نفسی میگفت در انجیل هم شبیه این تعالیم هست میگفتیم از جملهی این تعالیم وحدت عالم انسانی است، این در کدام کتاب است نشان بدهید؛ و صلح عمومی است، این در کدام کتاب است؛ و دین باید سببب الفت و محبّت باشد، اگر نباشد عدم دین بهتر است در کدام کتاب است و دین باید مطابق با عقل سلیم و علم صحیح باشد، این در کدام کتاب است و مساوات بین رجال و نساء در کدام کتاب است و ترک تعصب مذهبی و دینی و تعصب وطنی و تعصب سیاسی و تعصب جنسی است و این در کدام کتاب است».(1)
اما گذشته از اینکه تعالیم به ظاهر ابداعی بهائیت، در واقع کپیبرداری از سایر ادیان و مکاتب فکری هستند (2)، لازم است بدانیم که اختلاف عبدالبهاء در ذکر آنها، خود گواهی بر انتساب به دور از واقعیت این تعالیم، به پیامبرخواندهی بهائی میباشد.
چرا که با بررسی اسناد بهائی، درمییابیم جناب عبدالبهاء به فاصلهی کمتر از یکسال، تعالیمی متفاوت را به پدر خود منتسب نموده است!
همچنان که وی در تاریخ در 13 اُکتبر 1911 م در لندن، اصول تعالیم حسینعلی بهاء را در قالب یازده اصل معرفی میکند: «اولاً: تحری حقیقت، ثانیاً: وحدت عالم انسانی، ثالثاً: دین اساس اُلفت و محبّت است، رابعاً: دین و علم توأم است از یکدیگر انفکاک ننمایند، خامساً: تعصب دینی و تعصب جنسی و تعصب سیاسی و تعصب وطنی هادم (: مخرب) بنیان انسانی است، سادساً: مساوات بین بشر است و اُخوت تام... حقوق عمومی یکسان و این از لوازم ذاتیه هیئت اجتماعیه است، سابعاً: تعدیل معیشت نوع بشر، ثامناً: صلح اکبر و تشکیل محکمه کبری، تاسعاً: دین از سیاست جداست، عاشراً: تربیت و تعلیم و ترقی و رعایت و حرمت زنان، زیرا آنان در زندگانی شریک و سهیم مردانند و از حیث انسانی یکسانند، حادی عشر: استفاضه از فیوضات روح القدس».(3)
این در حالیست که تنها هشت ماه پس از آن در 8 ژوئن 1912 م در فیلادلفیا، تعالیم بهاء، را در قالب دوازده اصل ارائه نموده است: «اول: تحری حقیقت، دوم: وحدت عالم انسانی، ثالث: دین باید سبب اُلفت باشد، چهارم: دین باید مطابق با علم باشد، پنجم: تعصب جنسی، تعصب دینی تعصب مذهبی تعصب وطنی تعصی سیاسی، هادم بنیان انسانی است، ششم: تعدیل معیشت حیات، هفتم: مساوات حقوق بشر نزد خدا، هشتم: تعلیم و تربیت یکسان، نُهم: وحدت لسان (زبان)، دهم: وحدت رجال و نساء... ممکن نیست سعادت عالم انسانی کامل گردد مگر به مساوات کامله زنان و مردان، یازدهم: صلح عمومی و تشکیل محکمه کبری، دوازدهم: روح انسانی محتاج به نفثات روح القدس».(4)
همانگونه که مشاهده نمودیم، جناب عبدالبهاء در سخنرانی 1911 خود در لندن، جدایی دین از سیاست را به عنوان یکی از تعالیم یازدهگانه بهائیت برشمرده اما در سخنرانی فیلادلفیا در 1912، آن را فراموش کرده و یا جزء اصول دوازدهگانه بهائیت ندانسته است. همچنین در سال 1912، تعلیمی به نام وحدت زبان و خط را به تعالیم دوازدهگانهی بهائیت افزوده است. از طرفی در لندن، تربیت و ترقی زنان و یکسانی زنها با مردها از لحاظ انسانیت، جزء اصول بهائیت دانسته شده، اما در فیلادلفیا، بر خلاف اصول علمی و عقلی، بر مساوات کامل زنان با مردان تأکید شده است.
بنابراین چگونه پس از مرگ جناب بهاء و در فاصلهای کوتاه بین دو سخنرانی عبدالبهاء، تعالیم حسینعلی بهاء تغییر کردهاند؟! آیا اصول تقلیدی که عبدالبهاء بر خلاف احکام و باور پدرش، بیشتر آنها را در سفرهای خود به آمریکا و اروپا مطرح نمود را میتوان به بهائیت منتسب دانست؟!
پینوشت:
1- عباس افندی، خطابات، لانگنهاین آلمان غربی: لجنهی ملّی نشر آثار امری، بیتا، ج 3، ص 78.
2- جهت مطالعهی بیشتر، بنگرید به مقالهی: تعالیمی تقلیدی: علّت بعثت حسینعلیبهاء !
3- عباس افندی، خطابات، لانگنهاین آلمان: لجنهی ملّی نشر آثار امری، بیتا، ج 1، صص 33-30.
4- همان، ج 2، صص 151-144.