نخستین امتیاز و برجسته ترین عنوان دین مقدس اسلام توحید است، دین اسلام بت پرستی و ستاره پرستی و آتش پرستی بت پرستان و صابئین و زردشتیان را برانداخته و با نظریه شرک نصاری و یهود که در میان این دو ملت رواج یافته بود، شدیدا مبارزه کرده است. در قرآن مجید می فرماید: رب اجعل هذا البلد آمنا و اجنبنی و بنی ان نعبد الاصنام فلما افلت قال یا قوم انی بریء مما تشرکون الحمد لله الذی خلق السموات و الارض و جعل الظلمات و النور (ابراهیم/35)، الحمد لله الذی لم یتخذ ولدا و لم یکن له شریک و قالوا اتخذ الرحمن ولدا سبحانه بل عباد مکرمون (الاسراء/111)، قل هو الله احد الله الصمد لم یلد و لم یولد(توحید/1-3).
بزرگترین و مداوم ترین عبادت و عمل برای مسلمین بجا آوردن نماز است که هر فردی از مسلمانان موظف است در پنج وقت از بیست و چهار ساعت آنرا بجا آورد.
و چون به دقت در ظاهر و باطن نماز بررسی کنیم، در تمام مراحل و اطوار آن (شهادت به توحید در اذان و اقامه، حصر عبادت در حمد، توحید در سوره، تسبیح و تنزیه در رکوع و سجده، شهادت به توحید در تشهد) حقیقت توحید جلوه گر می شود.
این حقیقت از برجسته ترین تعلیمات اولیه اسلام است، و نه تنها مسلمین از این حقیقت استفاده کردند، بلکه ملت های دیگر نیز به تدریج به انحراف و موهون بودن اعتقاد خود برخورده و به سوی مکتب توحید قدم برداشتند.
تعجب در اینجا است که بعد از دوازده قرن و بعد از روشن شدن حقیقت توحید در جهان سید باب و میرزا بهاء بعد از آنکه تحت تاثیر کلمات سست شیخیه واقع می شوند و پس از آنکه در نتیجه آمیزش با عرفاء و دراویش کلیات مطالب عرفانی را یاد می گیرند و پس از سیطره تمدن جدید اروپا در قلوب آنان و جوانان هوی پرست مکتب جدیدی که آمیخته از این سه قسمت است باز کرده و هوی پرست، به دور خود جمع کرده و به تناسب روز و به اقتضای مقام آنچه به عقل محدود و فکر کوتاه خود تشخیص داده اند گفته اند.
سید باب در محله اول و بعد از فوت سید رشتی که می خواست افراد پراکنده و مضطرب شیخیه را به سوی خود جلب کند، دعوی رکن رابع می کند، و سپس برای جلب عوام مردم دعوی سفارت و بابیت حضرت ولی عصر علیه السلام می کند، و بعد از مدتی که گرم می شود دعوی مهدویت و ولایت می نماید، و چون به خیال خود در این مرحله نیز پیشرفت می کند شروع به ساختن احکام و قوانین کرده و ادعای رسالت و نبوت می کند، و برای اینکه این اختلافات را به هم دیگر ارتباط بدهد از مکتب عرفان پیروی کرده و خود را مظهر همه چیز و حتی الوهیت و ربوبیت معرفی می کند.
البته بعد از سید باب، میرزا بهاء نیز این روش را تعقیب کرده است، او می گوید: و لو ادعوک باسمک الاول یخاطبنی مظهر هذا الاسم (میرزا بهاء) و یقول ما انت تذکره انه یرجع الی نفسی ان افتح بصرک لترانی اولا قبل کل اول و آخرا بعد کل آخر و ظاهرا فوق کل شیئی- و هر گاه که می خوانم تو را به اسم (الاول) مظهر این اسم مرا خطاب می کند که آنچه تو ذکر آن می کنی برگشت آن به سوی من است، چشم خود را باز کن تا مرا مشاهده کنی که اول هستم پیش از هر اولی و آخر هستم بعد از هر آخری و ظاهر هستم فوق همه اشیاء.
باز می گوید: و اخبرتهم بلسان مظهر نفسک و مطلع احدیتک انه ینطق فی کل شیئی باننی انا الله لا اله الا انا ان یا خلقی ایای فانظرون و جعلت هذه الکلمة ذکری بین عبادک و آیة عزی فی مملکتک- و خبر داده بودی به زبان کسی که مظهر نفس و مطلع احدیت تو است اینکه اظهار خواهد کرد در مقابل همه اشیاء که من خداوندم و بجز من خدایی نیست و ای مخلوق من بسوی من ناظر باشید، پس این جمله را ذکر من قرار دادی در میان بندگان خود و علامت عزت من شد در روی مملکت خودت.
از این کلام میرزا بهاء معلوم میشود که: زبان ایشان همیشه جمله (انا الله لا اله الا انا) بوده و خود را اول و آخر موجودات می دانسته است، و آیا این وجود مبارکی که دعوی می کند قدیم و ازلی و آفریننده موجودات و معبود جهان است، روح و جسم جناب میرزا است یا روح تنهای او است و چگونه در این جهان طبیعت محدود به بدن شده و متولد گشته و رشد و ترقی پیدا کرده و سپس از دست مخلوقات خود هزاران شکنجه و عذاب و گرفتاری دیده است؟ و اقلا نتوانسته است این ابتلاءات و زجر و حبس و فشار را از خود دور کرده و یا امراض و ضعف و شکستگی بدن خود را بر طرف نماید.
معلوم نیست با این همه ضعف که تمام انسان های معمولی دارا هستند چگونه ادعای خدایی کرده، و حتی یک برتری از خود نسبت به انسان های دیگر از خود نشان نداده است. البته حب ریاست هر چقدر زیادتر باشد، عقل انسان را زائل کرده و بجز آن مقام به چیز دیگر فکر نمی کند. باز جالب تر از همه اینست که یک مشت مردم به این موارد فکر نکرده و به اراجیف علی محمد باب و حسینعلی نوری ایمان آوردند.