«و لَمّا کانَ لا یَجوزُ أن یَقعَ علی اللهِ شیء لا لَفظاً و لا معنیً، وَجَبَ أن یَکون ما یُمکِن أن یعرف مُتضمنَّاً لِآثارِ صِفاته لِیَستَدلَّ بِها عَلیه... (1)؛ از آن جایی که اطلاق چیزی، اعم از لفظ و معنا بر خدا جایز نیست، باید چیزی را در نظر بگیریم که قابل شناخت باشد و صفات الهی را در بر بگیرد تا از آن بر خداوند دلالت شود. اسم معنوی از اسم لفظی شایستهتر است؛ زیرا آثار دلالت کننده بر خدا میتواند از آن اسم معنوی صادر شود و از آنجایی که اسم معنوی به دلیل توسعهاش جمیع صفات الهی را دربر میگیرد، باید آن اسم (که عامل شناسایی خداوند به بعض جوانب اوست) شامل تمام اسماء باشد تا بر آثار کمال مطلق، بینیازی، قدس مطلق و یگانگی ذاتی، ذاتاً دلالت کند و این خصوصیت جز در اسمای حُسنایی که خدا برای خود اختیار کرده است، یافت نمیشود. این اسماء با دلالت ذاتی بر آن معانی قدسی دلالت میکند که همان وجود پیامبر (صلّی الله علیه و آله) است، چون اهلبیت (علیه السلام) همان اسمای حُسنایی هستند که خدا دستور داده او را به آن اسماء بخوانند که آنها معانیاش هستند».
اما لازم است بدانیم که این نظریات شیخ احمد احسایی، با اشکالاتی مواجه است، از جمله:
اول: جمهور شیعهی امامیه بر آنند که خداوند دارای صفات ثبوتی (نظیر علم و قدرت و...) است که عین ذات هستند و نه مخلوق او. اما در آثار شیخیه، صفات ذاتی خدا چیزی غیر از خدا است و مخلوق او خوانده میشوند! لذاست که عالم جلیل القدر سیدعلی قاضی، دربارهی اظهارات فوق شیخ احمد میگوید: «این شیخ میخواهد در این کتاب ثابت کند که ذات خدا دارای اسم و رسمی نیست، بلکه همه کارهایی که ایجاد میشود مربوط به اسماء و صفات خداست. بنابراین، شیخ احسائی، خدا را مفهومی پوچ، بدون اثر و خارج از اسماء و صفات میداند و این عین شرک است».(2)
دوم: نتیجهی نفی اطلاق هرگونه اسم و صفتی بر خدا و تحقق صفات الهی در اهلبیت (علیهم السلام)، اساساً مفهوم توحید را دچار تزلزل ساخته و به غلوّ در مقام ایشان میانجامد. اعتقادی که معصومین (علیهم السلام) از آن برائت جستهاند.(3)
پینوشت:
1- احمد احسایی، شرح الزیارة الجامعه الکبیره، کرمان: چاپخانه سعادت، 1356 ش، ج 1، صص 460-459.
2- احمد حاجقلی و جمعی از نویسندگان، فرقههای انحرافی، قم: مرکز تخصصی مهدویت، 1395، ص 59، به نقل از: روح مجرد، ص 402.
3- شیخ طوسی، الأمالی، بیجا: دار الثقافة، 1414 ق، ص 650.