عبدالبهاء فرزند و جانشین بهاء کسی بود که تا حدودی به آیین بهائیت و بهائیان سر و سامان داد، او پس از تسلط بر اوضاع برای اینکه زمینه را بطور کلی برای اشخاص دیگر تنگ گرفته و هیچگونه مقتضی برای دعاوی دیگر باقی نگذارد، مدت مسلک پدرش را تعیین می کند.
عبدالبهاء گوید: ظهور منتهی به مکلم طور (میرزا بهاء) شد و تا هزار سال بل صد هزار سال این کور امتداد خواهد یافت، مقصود اینست که قبل از الف کسی سزاوار تکلم به حرفی نیست ولو مقام ولایت باشد، کتاب اقدس مرجع جمیع امم و احکام الهی در آن مصرح، احکام غیر مذکوره راجع به قرار بیت العدل. (1)
عبدالبهاء در این مورد اشتباهاتی کرده است:
1-مکلم طور یعنی کسی که در کوه طور با حضرت موسی علیه السلام سخن می گفت، و او خدا است، و ظهور او به آن معنائی که درست است (به معنای ظهور اولیاء و مظاهر حق) اختصاص به ظهور میرزا بهاء ندارد و بلکه همیشه و در همه جا و با همه مظاهر جلوه دارد و خود سخن گفتن و یا ایجاد سخن در طور هم یکی از ظهورات او است.
و اگر میرزا بهاء مکلم طور بوده است نه خدا، چطور شده است که تا بحال ظهور نکرده بود؟ و آیا بعد از هزار سال هم مکلم طور ظهور خواهد کرد یا غیر او؟ و اگر غیر او باشد ناچار باید قویتر از مکلم طور باشد؟
2- امتداد این ظهور هزار سال است یا صد هزار سال؟ و این اختلاف یعنی صد مقابل قابل حل نیست؟
3- اگر قبل از هزار سال کسی قابل تکلم به حرفی نیست، پس خود عبدالبهاء که دعوی ولایت و بالاتر از مقام ولایت می کند چیست؟
4- مکلم طور چگونه نتوانسته احکام واقعی و آسمانی را در کتاب اقدس بیان کند؟ و چگونه راضی شده است به احکام ظاهری که به تصویب جمعیت مختلف بیت العدل تعیین می شود؟ و آیا مکلم نمی توانست به اندازه افراد بیت العدل فکر و تدبیر داشته باشد؟
5- عبدالبهاء در همه جا می گوید که انبیاء باید به اختلاف زمان ظهوراتی داشته باشند، چگونه شده است که ظهور پدرش را تا صد هزار سال امتداد می دهد؟
6- عبدالبهاء با این تعبیر (مکلم الطور) بت پرستی و تحدید الوهیت و شرک مسیحیت را تجدید کرده و رسما تصریح می کند که میرزا بهاء خداوند بهائیان است، چنانکه مسیحیان درباره حضرت عیسی گفته اند، و این مطلب را خود میرزا بهاء به تعبیر واضح تر و صریح تر قبل از عبدالبهاء گفته است.
و عبدالبهاء در جایی دیگر گوید: از احادیث و اخبار به ما رسیده یوم ظهور، آن حضرت به کلمه ای تکلم می فرماید، و نقباء کل از آن کلمه علیا اجتناب می نمایند و فرار اختیار می کنند، آیا آن کلمه چیست که اعلی الخلق از حق اعراض می نمایند؟ ای معشر جهلاء آن کلمه اینست و در این حین می فرماید: هو در قمیص انا ظاهر، و مکنون بانا المشهود، ناطق، نشنیده فرار نمودید، بگو اینست آن کلمه که از سطوتش فرائص کل مرتعد ... الخ. (2)
میرزا بهاء در اینجا برای اینکه دعوی باطل خود را صورتی داده و یک مشت افراد بی اطلاع را از مرحله توحید و خداپرستی منحرف کند، آن کلمه ای را که حضرت ولی عصر علیه السلام اظهار می کند، به دعوی الوهیت زده و با این بیان ادعاء موهوم و سخن باطل خود را به گوش مردم می رساند.
میرزا بهاء تصریح می کند که خدا در پیراهن وجود من ظاهر و حقیقت پوشیده که وجود حق است با وجود من آشکار گشته است.
و روی این تعبیر، قدرت خدا علم خدا نفوذ خدا در وجود مبارک میرزا بهاء ظاهر و تحقق پیدا کرده است . و البته در این صورت امتداد این ظهور هزار سال و بلکه صد هزار سال سزاوار است که امتداد داشته باشد.
چیزی که جالب است، چطور شده است که نقباء و اولیاء خداوند که پیوسته با انوار و تجلیات حق مربوطند از جناب میرزا که حق است اعراض می کنند؟ و چگونه میرزا بهاء با آن علم بی پایان الفاظ مغلوط و مطالب موهون ذکر نموده اند؟ و چگونه این وجودی که قدرت تمامی دارد نمی تواند برادر و خواهر و پسر خود را هدایت کرده و حقیقت را به آنها بنماید؟
1- مکاتیب، جلد 3 صفحه 500
2- اشراقات، صفحه 138