عبدالبهاء، دومین رهبر بهائیان، پس از پدر خویش، حسینعلیبهاء، برای معقول جلوه دادن سخنان پدر، سهم عمدهای در تصحیح، توجیه و تأویل گفتههای وی داشته است. عبدالبهاء در توجیه بهاءپرستی به جای خداپرستی چنین گفته است: «اعلم أن حقیقة الالوهیة الذات البحث و المجهول النعت لا ترکه العقول و...(1)بدان که حقیقت الوهیت ذات خالص و مجهولی است؛ عقلها و چشمها نمیتوانند توصیف او را درک کنند و فهمها و افکار نمیتوانند بر آن احاطه پیدا کنند؛ پس ما راه و راهنمایی برای درک این امر جلیل نداریم، پس از آنجا که راه مسدود است و در پی شناخت او بودن مردود و عنوانی که بر او اطلاق شود وجود ندارد و در نزد اهل اشراق صفتی ندارد، پس مجبوریم رجوع کنیم به سوی مطلع نور و مرکز ظهور خدا و مشرق آیات و محل صدور کلمات او و هرچند از ستایش خدا و اوصاف و اسماء نیک او صحبت شود، همه برمیگردد به همان منعوت که مظهر اوست (حسینعلیبهاء) و ما چارهای نداریم جز اینکه در تمام شئون خودمان به سوی این مرکز معهود و مظهر موعود متوجه شویم وگرنه لازم میآید که یک حقیقت خیالی و موهومی را عبادت و پرستش کرده باشیم».
عباسافندی در این توجیه اولاً تصور خدا ممکن را غیر ممکن میداند و ثانیاً در عبادت، احاطهی علمی را لازم میداند. پس نمیشود خدا را عبادت کرد، بلکه ناچار باید متوجه مظهر الهی باشیم و در حین عبادت، با تمام شئون، مظهر الهی مقصدمان باشد.
جواب: این سخن که تصور خدا و حقیقت الوهیت به طور کل محال است، سخن نادرستی است؛ زیرا: اولاً: اساساً اگر ذات حق به هیچوجه قابل تصور نبود همانطور که امکان معرفت و شناسایی و تصدیق نداشت امکان انکار و بلکه شک هم نداشت، ما تا چیزی را به نحوی از أنحاء تصور نکنیم نه میتوانیم وجودش را انکار کنیم و نه میتوانیم در وجودش شک کنیم و حتی نمیتوانیم مدعی شویم که نمیتوانیم او را تصور کنیم. بنابراین تصور خدا امری ممکن است. البته تصور خداوند از نوع تصور ماهیات نیست تا لازم آید ذهن قبلاً به فرد و مصداق آن از راه حواس ظاهره یا باطنه رسیده باشد تا بتواند آن را تخیل و سپس تعقل نماید، بلکه این تصور از نوع تصور آن سلسله معانی و مفاهیمی است که معقولات ثانیه فلسفی نامیده میشوند، از قبیل مفهوم وجود، وجوب، قُدم، علیت و... اینگونه تصورات که انتزاعی میباشند نه مسبوقند به صورت حسی و نه به صورت خیالی، بلکه عقل مستقیماً آنها را از صور حسی و خیالی انتزاع میکند، با این تفاوت که تصور خداوند از ناحیه ترکیب چند مفهوم از این مفاهیم یا مفهومی از نوع ماهیات صورت میگیرد، از قبیل مفهوم واجبالوجود، علت نخستین، خالق کل، کمال مطلق و امثال اینها.(2) بنابراین تصور خدا ممکن است؛ اما تحت یک عنوان انتزاعی از قبیل خالق کل، همچنین برای ذهن نیز ادراک صفات باری تعالی که همه نامحدود و نامتناهی میباشند میسر است.
ثانیاً: این عقیدهای که عبدالبهاء بیان نموده است، سدّ باب معرفت به خالق است. بر اساس این عقیده، یا باید از شکاکان پیروی کنیم که قائل شویم فکر بشر نمیتواند به خدا دسترسی داشته باشد و یا باید عقیدهی معطّله را بپذیریم که میگویند خدا را با عقل نمیتوان شناخت.(3)امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) در رد این ادعاهای باطل، فرموده است: «لم یطلع العقول عل تحدید صفته و لم یحجبها عن الواجب معرفته؛(4) عقلها را اجازت نداده که حدود و صفات او را مشخص کنند؛ اما در عین حال، آنها را از مقدار لازم معرفت، ممنوع نساخته است و پردهای میان عقول و آن مقدار واجب قرار نداده است».
چگونه بپذیریم راه شناخت خدا مسدود است در حالی که خداوند تبارک و تعالی آسمان و زمین و افلاک را برای راه یافت آدمی به معرفت خدا آفریده است: «وَفِي الْأَرْضِ آيَاتٌ لِّلْمُوقِنِينَ؛ وَفِي أَنفُسِكُمْ أَفَلَا تُبْصِرُونَ؛ (ذاریات/21-20) و در زمین آیاتی برای جویندگان یقین است که در وجود خود شما (نیز آیاتی است) آیا نمیبینید؟»
ثالثاً: اگر توجه به پروردگار برای بشر غیرممکن است پس چگونه باب و بهاء را مرأت و مظهر پروردگار میدانید؛ مگر ممکن است تجلّی و مظهر بودن، بدون تحقق توجه و ارتباط صورت میگیرد، در حالی که تحقق این امر، از عبادت و پرستش بالاتر است و محتاج توجه کامل و فناء تعبیر میشود.(5)
پینوشت:
1- عباس عبدالبهاء، مکاتیب، مصر: چاپخانه کردستان العلیه، 1328 ـ ق/1910 م، ج 1، ص 188.
2- مرتضی مطهری، مجموعه آثار، تهران: انتشارات صدرا، اول، 1420 ق، ج 6، ص 1005.
3- همان، ج6، ص 1005-1004.
4- امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام)، نهجالبلاغه، خطبه 48.
5- ر.ک:ح، م، ت، محاکمه و بررسی باب و بهاء، تهران: انتشارات مصطفوی، سوم، 1344 ش، ج 1، ص 76.