"به عرض شریف عالی میرساند، رقیمه کریمه توسط آقا سیّد علی متقی عزّوصول یافت.
اوّلاً بدون هیچگونه مجامله از این حسّ زنده دینی و علاقه شدید ربّانی که در حضرتعالی دریافتم بیاندازه مقدِّر و متشکّرم. باور بفرمائید در این مدّت طولانی که بنده وارد این راه شدهام و آقایان روحانیین طهران عموماً و بسیاری از قمیین مطّلع شدهاند، به استثناء جناب آقای شریعتمداری قم احدی تا کنون حتّی ابراز یک کلمه خداقوّتی نکرده تا چه رسد به همکاری و تشریک مساعی. خداوند بر علوّ درجات مرحوم آیت اللّه صدر و مرحوم صدر بزرگ و مرحوم آیت اللّه قمی بیفزاید که احساسات بیآلایش روحانی آن بزرگواران عصاره و نقاوه شده کم و بیش از زوایای وجود جنابعالی بروز و ظهور میکند. امید است در ظلّ ولایت اعلیحضرت ولی عصر(أرواحنا فداه) به ترویج دین و تشیید مبانی آیین مسدّد و مؤیّد شوید.
در ثانی جناب آقای معظم له تشریف آوردند و مثل آنکه میل میداشتند که در ظرف نیم ساعت – یک ساعت تمام اصول و فروع مبارزه با فرقه ضالّه را تعلّم فرمایند و به ایشان عرض شد این وادی وقت ممتدّ و طولانی لازم دارد: اولاً برای آموختن مطالب و ثانیاً برای پرداخت و به عمل آوردنش؛ زیرا که این علم، علم عملی است، نه نظری. و به علاوه طرفیت اهل علم یعنی کسانی که ملبّس به لباس روحانیتند با آنها مصلحت نیست و در هر حال به نفع آنها تمام میشود. باید جوانهای متدیّن بااستعداد از غیر این لباس تهیّه شود و با آنها به میدان بروند تا اگر غالب شدند اثر زیادی داشته باشد و اگر مغلوب شدند مهم نباشد. علی العجاله من برای آگاهی شخص شما چند کتاب را معرفی میکنم؛ بخرید و دقیقاً بخوانید تا خودتان اگر احیاناً مصادف با آنها شدید خیلی از مطالب، نفیاً و اثباتاً بیگانه نباشید و [به] دفع الوقت گرفتار نشوید.
و امّا فکر اساسی این است که اگر یکی دو نفر جوان مستعدّ که اهل آن حدود باشند و در طهران به تحصیل مشغول باشند به ما معرّفی کنید ما آنها را به یاری صاحب الزّمان در مدّت یکی دو سال مجهّز میکنیم که در آن حدود بروند و در مقابل آنها سنگری محکم ببندند و خلق را از شرور تبلیغاتی آنان راحت و آسوده نمایند. ایشان جواب دادند که یک چنین زمینه فراهم نیست. در هر حال ما اگر بخواهیم خلق را از شکوک و شبهات این حزب گمراه خلاص کنیم به غیر از این، طریق مؤثّر ثابت دیگری نداریم. برای هر استان و شهرستان و دهستان چاره اساسی همین است و بس. از اطلاله کلام عذر میخواهم و در مظانّ اجابات ملتمس دعایم.
محمود حلبی
تعویق در عرض جواب به واسطه کسالتی است که هنوز هم بقایائی دارد. دعا بفرمائید بر طرف شود."
(صدرنامه، ج۲، کتابشناسی شیعه، تابستان۹۹، ص۱۳۴۸)
هر چند که این نامه حاوی چند نکتهی مهمّ است، امّا فعلاً به بررسی یکی از آن نکات بسنده مینمایم. در مطالب مختلف و به کرّات ذکر شد که تأییدات مراجع تقلید پیرامون شخص شیخ محمود حلبی و انجمن حجتیّه، به ویژه قبل از پیروزی انقلاب اسلامی، نه تنها عجیب نیست بلکه اگر جز این بود، عجیب مینمود. چرا که از ظاهر امر اینگونه نمایان بود که فرقهی ضالّهی بهائیّت با نفوذ و قدرت فراوان، در صدد پیشرفت و گسترش روزافزون است و تنها گروهی که به صورت تشکیلاتی در برابر آن مبارزه مینماید، انجمن حجتیّه است. امّا این که در پس این ظاهر ستودنی، چه بود و چه شد، خارج از موضوع این نوشتار بوده و در دیگر مطالب بدان پرداخته شده است.
از این رو یکی از شاهرگهای حیات انجمن حجتیّه، تأییدات و اجازات شرعیهای بوده که مستقیم یا باواسطه، موفق به کسب آنها شده و هرگاه خود را در معرض نقد و اعتراض یافته، به سنگری که از آبروی مراجع عظام هزینه کرده و برای خود ساخته، پناه برده است. از سالها پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، تمسّک به اسناد و خاطرات مربوط به پشتیبانی مراجع از انجمن، مشق تمام ناشدنی اعضای این گروه بوده تا مبادا فراموش نمایند که چه بزرگانی از آنان حمایت نمودهاند! به عنوان نمونه در یادنامهای که به مناسبت دوّمین سالگرد درگذشت شیخ محمود حلبی منتشر شده، آمده است:
" چه بگوییم از روحانی والامقامی که بر ارج و قدر کارش در زمینه تبلیغ و ترویج معالم دین و دفاع و پاسداری از حریم ولایت امام عصر (علیه السّلام) همه و همهی آیات عظام معاصر او، از مرحوم آیت اللّه العظمی بروجردی(رحمت الله علیه) به بعد، بی هیچ استثناء، آری بی هیچ استثناء، مکرّراً زبان و قلم به تأییدش برگشودند و شفاهی و کتبی، ضمن تقدیر از او و کارهایش، پیروان خویش را به مصرف سهم مبارک امام (عجّل اللّه تعالی فرجه) و نذور و زکوات و دیگر وجوه بِریّه در این راه تشویق و تحریص مینمودند!؟»(آفاق انتظار، نشر آفاق، ۱۳۷۹، ص۲۰)
حال سئوال اینجاست که باید اینگونه عبارات شاگردان شیخ را باور نماییم یا این جملهی خود شیخ را که در نامهی فوق مینویسد: " باور بفرمائید در این مدّت طولانی که بنده وارد این راه شدهام و آقایان روحانیین طهران عموماً و بسیاری از قمیین مطّلع شدهاند، به استثناء جناب آقای شریعتمداری قم احدی تا کنون حتّی ابراز یک کلمه خداقوّتی نکرده تا چه رسد به همکاری و تشریک مساعی." !!!؟؟؟
شاید این پاسخ به ذهن تبادر نماید که ممکن است نامه فوق به زمانی بازگردد که هنوز هیچ بزرگی به شیخ محمود حلبی خداقوّتی نگفته به استثناء جناب شریعتمداری و دیگر تأییدات، مربوط به پس از زمان نگارش این نامه است. از آنجا که متأسفانه تاریخ نگارش این نامه ذکر نشده است، پس چارهای نیست جز بررسی تاریخ نامه بر اساس شواهد و قرائن!
به یقین نامه فوق مربوط به قبل از پیروزی انقلاب اسلامی میباشد چرا که به برکت پیدایش نظام جمهوری اسلامی، بهائیّت جایگاه سابق خود را از دست داد و نه بهائیان، آنگونه که در نامه توصیف شده است در "هر استان و شهرستان و دهستان” فعّالیّت داشتند و نه دیگر سبک مبارزه انجمن با آنان از طریق همان جلسات مناظره بود ” تا اگر غالب شدند اثر زیادی داشته باشد و اگر مغلوب شدند مهم نباشد.” با پیروزی انقلاب اسلامی، روش مبارزه با بهائیّت حتّی در انجمن حجتیّه نیز تغییر اساسی یافت. ضمن این که به نفع خود انجمن است اگر تاریخ نامه را به قبل از انقلاب موکول نماییم، چرا که در غیر این صورت به واسطه تعدّد تأییدات مراجع تا بعد از پیروزی انقلاب، دروغ بودن ادّعای شیخ محمود حلبی به راحتی قابل اثبات است.
امّا قدیمیترین تاریخی را که میتوان با اغماض بسیار بسیار فراوان، برای این نامه در نظر گرفت، سال ۱۳۳۳ه.ش میباشد. چرا که آیت اللّه سیّد صدر الدّین صدر(رحمت الله علیه) در دی ماه سال ۱۳۳۲ه.ش رحلت فرمودهاند و در این نامه نیز برای ایشان از لفظ "مرحوم” استفاده شده است.
از سوی دیگر تاریخ آغاز مبارزه شیخ محمود حلبی با بهائیّت در تهران، به سال ۱۳۳۳ ه.ش باز میگردد. و مشخص است که این نامه در زمان مبارزه شیخ در تهران نگاشته شده چرا که مینویسد: ” امّا فکر اساسی این است که اگر یکی دو نفر جوان مستعدّ که اهل آن حدود باشند و در طهران به تحصیل مشغول باشند به ما معرّفی کنید ما آنها را به یاری صاحب الزّمان در مدّت یکی دو سال مجهّز میکنیم.” و با دیگر توصیفاتی که از نحوه مبارزه با بهائیّت در نامه آورده، کاملاً روشن است که این سند مربوط به سالها پس از تأسیس انجمن است، امّا ما باز هم جانب احتیاط را مراعات نموده و تاریخ نامه فوق را به بدو آغاز مبارزه شیخ در تهران ارجاع دادیم و زمانی که هنوز او در آغاز راه شناخت و جذب و تربیت جوانان مستعد برای آموزش مبارزه با بهائیّت است، چه رسد به آن که کار تشکیلاتش بدانجا رسیده باشد که در نامه توصیف مینماید!!
از سوی دیگر یادآوری این نکته لازم است که وی مینویسد: « در این مدّت طولانی که بنده وارد این راه شدهام»!! اگر منظور ایشان از این عبارت را همان ورودشان به تهران و شروع به کادرسازی برای مبارزه با بهائیّت بدانیم که باز هم مؤیّدی میشود بر این موضوع که نامه فوق به سالها پس از تأسیس انجمن باز میگردد. امّا باز هم از روی رعایت احتمالات و تلاش برای قضاوت صحیح، این عبارت را اینگونه حمل مینماییم که شیخ، سالهای مبارزهاش با بهائیت در مشهد را در نظر گرفته است.
نام کتبی که طبق قرار مذکور در نامه، باید معرفی میشده نیز، ضمیمه نامه نگشته است تا شاید از آن طریق میتوانستیم محدودهی دقیقتری را برای بازه زمانی نگارش این نامه در نظر بگیریم. لذا با چشمپوشی از مطالب فوق، به جرأت میتوان گفت که این نامه بین سالهای ۱۳۳۳ تا ۱۳۵۶ ه.ش نگاشته شده است.
امّا ماجرا به اینجا ختم نمیشود! مسئله آن است که گویا شیخ محمود حلبی در هنگام نگارش این نامه، تأییدات مرجع واحد جهان تشیّع، مرحوم حضرت آیت اللّه العظمی بروجردی(رحمت الله علیه) را به کلّی فراموش نموده است!! دستخطهایی از ایشان خطاب به رهبر انجمن وجود دارد که برخی از آنها حتّی مربوط به قبل از سال ۱۳۳۳ه.ش و حضور شیخ در تهران است! مگر نه این است که یکی دیگر از استنادات انجمنیها در مورد تأییدات مراجع، ذکر ماجرای دعوت آیت الله بروجردی از شیخ برای سخنرانی در نقد فلسفه در قم است؟ تاریخ این دعوت به سال ۱۳۲۶ ه.ش باز میگردد و این همان ایّامی است که شیخ در مشهد نیز به مبارزه با بهائیّت مشغول است. عجبا اگر آیت الله بروجردی در این سفر، به او خدا قوّتی نگفته باشد!! همچنین به عنوان نمونه، در دستخطی که از آیت اللّه بروجردی خطاب به شیخ در تاریخ ۱۲ مهر ۱۳۲۹ ه.ش نگاشته شده و نزد نگارنده موجود است، این عبارت دیده میشود: «دوام تأییدات جنابعالی را در ترویج شریعت مقدسه از خداوند تعالی مسئلت مینماید.» شاید این عبارت از منظر شیخ محمود حلبی خدا قوّت محسوب نمیشود!
منتظر نامههای بعدی باشید …
نویسنده : رضا اکبری آهنگر