مقدمه
عصر قاجار مقارن است با قرن نوزدهم؛ قرنى که مردم اروپا تحت تأثیر تحولات و تغییرات نوین، در آستانه توسعه و پیشرفت قرار گرفتند و انقلاب صنعتى را خلق کردند. در همین زمان، قاجارها در ایران به دلیل نظام بسته حکومتى خویش این شرایط را خوب درک نکرده، راه را براى ورود کشورهایى چون انگلستان که براى توسعه منافع خویش در پى نفوذ در خاورمیانه بودند، هموار نمودند. انگلیسىها اولین کشورى را که در راستاى رسیدن به اهداف خویش مورد توجه قرار دادند ایران بود، زیرا شرایط جغرافیاى سیاسى ایران شرایط مناسبى را براى انگلیسىها فراهم مىکرد. آنها در ایران با یک مانع جدى، یعنى علماى شیعه که استعمار ستیزى را در رأس سیاستهاى خویش قرار داده بودند، روبهرو شدند. انگلیسىها ترجیح مىدادند بیشتر از سیاستهاى پنهان استفاده کنند تا سیاستهاى آشکار. این شرایط مناسب را کشمکشهاى مذهبى علماى اخبارى و اصولى شیعه براى آنها فراهم کرد. انگلیسىها سیاست فرقهسازى را از طریق همین تنشها ایجاد کردند.
فرقه بابیه که دیدگاههاى اخبارى داشتند براى مقابله با علماى اصولى شیعه ابتدا از روسها و سپس انگلیسىها استفاده کردند. هر چند در عصر ناصرالدین شاه سرسختانه با آنها مقابله شد و رهبر آنها سیدعلى باب به دستور امیرکبیر اعدام شد، اما تداوم حرکت آنها از سوى بهائیت با چهره کاملاً متفاوت، خود را نشان داد. سیاستهاى پنهان آنها در ایران و خارج از ایران که از سوى انگلیسىها حمایت مىشد، نهایتا در عصر پهلوى به نتیجه رسید، اما چون آنها برخلاف بابیه با چهره کاملاً ضد دینى وارد عرصه سیاست شده و آشکارا از سیاستهاى رژیم پهلوى، سیاستهاى انگلیس، امریکا و اسرائیل حمایت کردند، در این دوره به عنوان عاملان استعمار از سوى علما و مردم شناسایى شدند.
مناسبات ایران و انگلیس در قرن نوزدهم
در قرن نوزدهم میلادى، همزمان با حکومت قاجار، انگلیسىها با تکیه بر انقلاب صنعتى توانستند در آستانه توسعه و پیشرفت قرار گیرند. توسعه تجارت، پیدایش طبقه نیرومند تجار و سرمایهدار، دستیابى به مواد خام و اولیه مورد نیاز صنایع به مقدار فراوان و ارزان، استفاده از نیروى کارِ بردگان، تکیه بر نیروى دریایى مجهز و پیشرفته و کارآمد، توسعه روزافزون اطلاعات علمى و فنى، پیشرفت و تحول در شیوههاى کشاورزى و دامدارى و برقرارى آزادىهاى سیاسى و(1)... این کشور را در ردیف کشورهاى مقتدرى قرار داد که مىتوانست راه نفوذ به کشورهاى ضعیف و توسعه نیافته را براى خویش هموار سازد.
هم زمان با این تحولات عظیم در کشور انگلستان، ایران سیر قهقرایى را مىپیمود. تداوم حکومت استبدادى و قاجارى نمودن ایران، از عوامل مؤثرى بود که راه را براى استعمار ایران هموار کرد. از بررسى جایگاه و نقش فرمانروا در ایران بر مىآید که تمام تصمیمگیرىها، بهویژه در مورد امور خارجى کشور و عقد قراردادهاى سیاسى و اقتصادى، ارتباط مستقیمى با طرز تفکر، جهانبینى و آگاهى پادشاه از مسائل سیاسى و تحولات جهانى داشت. همچنین از متون تاریخى و اسناد و مدارک مربوط به دوره قاجاریه(2) مشخص مىشود که پادشاهان عصر قاجار، بهویژه فتحعلى شاه، محمد شاه و ناصرالدین شاه در حصارهاى تنگ بینش استبدادى که شباهت زیادى به بینش رهبران ایلات و قبایل داشت، محصور بودند و از تحولات بینالمللى نیز آگاهى بسیار ناچیزى داشتند.(3) شکست متعدد ایرانىها از روسها و تحمیل دو عهدنامه گلستان و ترکمانچاى که به از دست رفتن بخشهاى وسیعى از سرزمین ایران منجر شد،(4) نتیجه همین تنگ نظرىها که ویژگى حکومت استبدادى است، بود.
استبدادى بودن حکومت قاجارها، ساختار اقتصادى ایران را نیز در آستانه بحران قرار داد، زیرا در این دوره، ایران بیرون از مدار اقتصاد جهانى قرار داشت و به قبول نقش حاشیهاى در معاملات اقتصادى تن داده بود. جان فوران، از جمله اندیشمندانى است که به مقاومت شکننده ایران در عرصه اقتصاد جهانى اشاره مىکند و از شیوه تولید سرمایهدارى جدیدى سخن مىگوید که پا به عرصه وجود نهاده(5) و ابتکار عمل را از قاجارها گرفته بود. از این رو، شیوه حکومت قاجارها، ایران را در آستانه وابستگى کامل قرار داد. از دیدگاه جان فوران وابستگى، جنبههاى سیاسى، اقتصادى و ایدئولوژیکى دارد. این وابستگى را قدرت نظامى به ایران تحمیل کرد و سلطه اقتصادى در پى سلطه نظامى آمد(6) و سرانجام انگلستان بهراحتى توانست ایران را در موضع انفعال قرار دهد.
ورود انگلستان به ایران در واقع، برخورد دو تفکر سنت و مدرنیته بود که به دلیل ضعف قاجارها تفکر دوم، سلطه و استعمار را در ایران تسریع بخشید. از سوى دیگر، ایران به دلیل شرایط ژئوپولیتیکى و استراتژیکى و دارا بودن مرز مشترک با هند مىتوانست دروازه ورود رقباى انگلیس، از جمله روسیه و فرانسه باشد، از این رو انگلیسىها ایران را به عنوان پایگاهى نظامى در نظر گرفتند و با تحمیل قراردادهاى مجمل در سال 1224ق/1809م و مفصّل در سال 1227ق/1812م(7) نه تنها حضور خود را در ایران مستحکم کردند، بلکه موفق شدند با سلطه اقتصادى، امتیازهاى قابل توجهى را از ایرانیان اخذ کنند. امتیاز رویتر از جمله آنهاست که بر اساس آن، کلیه منابع طبیعى ایران به یک سرمایهدار یهودى واگذار شد.(8) حضور انگلیسىها در ایران با ایجاد مؤسسات و انجمنهاى فراماسونرى تا اواخر دوره قاجار ادامه یافت و در دوران حکومت پهلوى نیز ایرانیان همچنان از سلطه استعمار رنج مىکشیدند.
واکنش انگلیسىها در مقابل سیاست ضد استعمارى روحانیون
ناکارآمدى نظام سیاسى حکومت قاجار که به ورود استعمار انگلیس در ایران منجر شد، علماى شیعه را به عنوان کارآمدترین عنصر سیاسى ـ دینى، در مقابل انگلیسىها قرار داد. با رسمى شدن مذهب تشیع در عصر صفویه و حمایت گسترده آنها از علماى شیعه و دخالت دادن آنها در امر حکومت،(9) بسترهاى مناسب براى فعالیت علما در عصر قاجار فراهم شد. آنها رادیکالترین اندیشههاى سیاسى خود را نه تنها براى مقابله با حکومت استبدادى قاجارها مطرح کردند، بلکه با تکیه بر دین برهانى و با ابزارى به نام اجتهاد، با هرگونه سلطهگرى و سلطهپذیرى به ستیز برخاسته و در جهان اسلام، از جمله ایران، هدایتگر جنبشهاى ضد استعمارى شدند. تحریم تنباکو که با فتواى مرجع عالیقدر شیعه میرزا رضا شیرازى صورت گرفت(10) و استبداد قاجار و استعمار انگلیس را کاملاً مستأصل کرد، بیانگر نقش برجسته علما در این دوره بوده است.
از سوى دیگر، در همین زمان با تحولى که در فقه شیعه صورت گرفت و موجب هماهنگى و دقت بیشتر در استنباطهاى فقهاى اصولى شد، این امر از اعتبار عمومى فقهاى اخبارى که در رقابت علمى با اصولیان بودند، کاست. به نظر فقهاى اصولى با استفاده از علم اصول که اصول لفظیه (یعنى دقت در الفاظ) و اصول عملیه (یعنى مراجعه به عقل در شرایط خاص در تبیین وحى) را شامل مىشود، مىتوان با دقت به وحى الهى دست یافت، اما از نظر اخبارىها به کارگیرى عقل به علت خطاپذیر بودن آن در تفسیر و تبیین وحى، مجاز نیست.(11) در نتیجه همین اختلافات بود که مکتب شیخیه با ادعاى داشتن ارتباط با امام معصوم، راه را براى ظهور مکتب بابیه هموار نمود تا آنها نیز پا را فراتر نهاده، با جایگزین کردن شخصیتگرایى به جاى شریعت گرایى، زمینه ایجاد فرقههاى شبه دینى و الحادى و در نتیجه، سوء استفادههاى استعمار انگلیس و حمایت از آنها را براى ضربه زدن به مذهب تشیع و علماى شیعه فراهم سازند.
بابیه و سپس میراثخواران تفکر آنها، یعنى بهائیان که در تاریخ به پیروان مسلکهاى استعمارى شهرت دارند، در تهاجم به دین و هویت ملى، در پى سه هدف بودند: 1ـ خارج کردن دین از حوضه اجتماعى و در رأس آن، سیاست و حکومت، 2ـ توجیه استعمار در کشور به عنوان یگانه عامل تجدد و ترقى، 3ـ تثبیت نیروهاى غربگرا در ارکان سیاستگذارى و تصمیمگیرى کشور.(12)
سید محمدعلى شیرازى از شاگردان سید کاظم رشتى، در رأس این فرقه بود که با تکیه بر فلسفه مهدویت تشیع و استفاده از مقام بابیت، ابتدا خود را به عنوان نماینده امام زمان و سپس با ادعاى مهدویت و حتى ادعاى نبوت و نسخ دین اسلام،(13) شورشهاى دامنهدارى را در برخى از شهرهاى ایران، از جمله شیراز، اصفهان، زنجان، شاهرود و مازندران ایجاد کرد.(14) اندیشههاى او برگرفته از اندیشه احمد احسایى، رهبر فرقه شیخیه بود. این مذهب یک نوع تشیع جدیدى است که در قرن دوازدهم هجرى از مذهب شیعه اثناعشرى منشعب شده است. شیخیه با این توجیه که امام غایب هم داراى دو جنبه، یعنى حقیقت، و صورت و حجاب است ـ جنبه حقیقت او روح است که همیشه ثابت است، ولى صورت و حجاب او که همان جسم عنصرى باشد، پیوسته در تغییر و دگرگونى است و از این رو، هر کسى که به مقام شیعى کامل رسد، مىتواند محل حلول حقیقت و روح امام غایب باشد؛ یعنى مىتواند جنبه حجاب و صورت او باشد ـ(15) زمینه را براى فعالیت بابیان فراهم کردند. سید محمدعلى شیرازى با تکیه بر مکتب شیخیه، تعالیم صوفیان، باطنیان و غالیان شیعه و با تأویل نادرست از آیات و احکام قرآن و تغییر و تبدیل قوانین و سنن اسلام،(16) عملاً در مقابل علماى شیعه قرار گرفت.
ناصرالدین شاه در آغاز تلاش کرد براى مقابله با علما از بابىها به عنوان سپر بلا بهرهبردارى کند(17) که خواست کشورهایى چون روسیه و انگلستان بود. آنها نیز براى مقابله با سیاستهاى ضد استعمارى علما بهرهبردارىهاى لازم را از بابىها کردند و با دامن زدن به کشمکشهاى دینى، راه را براى نفوذ هر چه بیشتر آنها در ایران فراهم نمودند.
در میان این توطئهها نهایتا دوراندیشىها، تلاشها و نهایتا فتواى علما بود که به ثمر نشست و با قتل محمدعلى باب (1267ق/1850م) توسط امیرکبیر، اوضاع آرامتر شد. هر چند محمدعلى باب بارها در مقابل علما توبه کرده بود،(18) اما همواره مترصد فرصت بود تا قدرت را به چنگ آورد. از این رو بعد از مرگ او نیز که بابیان گمان مىکردند به دستور ناصرالدین شاه بوده است، آرام ننشستند و نقشه قتل ناصرالدین شاه را برنامهریزى کردند،(19) اما بهجایى نرسیدند و از این زمان به بعد ناصرالدین شاه نیز شخصا در قتل و سرکوب بابیان شرکت کرد، بهطورى که بسیارى از آنها از جمله حسینعلى نورى (بهاءاللّه) و برادرش یحیى (صبح ازل) از ایران تبعید شدند. در واقع، شکلگیرى فرقه بهائیت از همین زمان بود.
رهبران بهائى به عنوان سر سپردگان انگلیس در خارج از ایران، تلاشهاى خود را معطوف به تبلیغ و ترویج این فرقه کردند و در مقابله با علماى شیعه باز هم آرام ننشستند. سالها بعد از مرگ ناصرالدین شاه عبدالبهاء، رهبر بهائیان براى ستیز با برخى از احکام حماسى و تحرک بخش اسلام، مثل احکام جهاد، در الواح خود و مکررا به انکار مسئله جهاد پرداخته و مردم را تشویق مىکرد تا از پیرامون علما دور شوند.(20)
ارتباط انگلیسىها با انجمنهاى فراماسونرى و بهائیان در ایران
در راستاى سیاستهاى انگلیس در ایران فردى به نام مانکجى لیمجى هوشنگ هاتریا که از زردشتیان ایرانى تبعه هند بود و از زمان محمد شاه خدمات قابل توجهى به انگلیسىها نموده بود، مجددا در زمان ناصرالدین شاه به ایران آمد. او براى حمایت از بهائیان ایران با مستمسک قراردادن نظام باستانگرایى، تلاش کرد با ایجاد تغییراتى در بین زردشتیان، آنها را از تأثیرات بومىـ ایرانى اسلامى دور سازد و آنها را به بهائیت متمایل کند.(21) از سوى دیگر به دلیل شرایط نامناسبى که درپى اعدام محمدعلى باب و تبعید بسیارى از رهبران بهائى ایجاد شده بود، بهائیان ترجیح دادند از براندازى نرم که از طریق حضور در محافل مخفى صورت مىگرفت، استفاده کنند. مانکجى که خود از بانیان این گونه محافل در ایران بود، بىتردید از اینگونه ناراضیان بهره ممکن را مىبرد، و بهائیان نیز در مقابلِ حکومت به حمایت چنین فردى نیاز داشتند. بهدلیل حمایتهاى مانکجى از بهائیان بود که امروز آنها از این شخص به نیکى یاد کرده و در کتابهاى خویش از او تمجید مىکنند. تورج امین، تاریخ نویس بهائى معاصر، که مجموعه اسناد زرتشیان موجود در سازمان اسناد را جمعآورى کرده و در قالب کتابى تحت عنوان اسناد زرتشتیان ایران تألیف نموده است، با تمجید فراوان از مانکجى یاد کرده تا به گونهاى نسبت به ایشان اداى دین کند.(22)
مانکجى علاوه بر ترویج باستانگرایى و بهائىگرى، در ایجاد محافل فراماسونرى که نقش تعیین کنندهاى در انحراف نهضت مشروطیت داشت، شرکت کرد و با حمایت او بهائیان نیز وارد این انجمن شدند. هر چند منابع عصر قاجار به دلیل کوتاه بودن زمان فعالیت این انجمن که به دستور ناصرالدین شاه برچیده شد(23) و نیز سرّى بودن فعالیت اعضاى آن، در مورد بهائیان و حضور آنان در این انجمن سکوت کردهاند، اما ـ هم چنان که عنوان خواهد شد ـ به دلیل وجود اشتراکات فکرى بین فراماسونرها و بهائیان، حضور آنها در این محافل، بعید به نظر نمىرسد.
فراماسونرى یا انجمنهاى مخفى که از سوى ایرانیان به عنوان «سلاح سرّى انگلیسىها شهرت دارد» فعالیت خود را در دوره ناصرالدین شاه آغاز کرد و کسانى چون، مانکجى و ملکمخان، این انجمن را محافظهکارانه به سوى اهداف انگلیسىها سوق دادند. محققان و اندیشمندان انگلیسى، از جمله دنیس رایت که از دیپلماتهاى انگلیسى در ایران بودهاند، از چهرههایى چون ملکمخان به نیکى یاد کرده(24) و با معرفى چنین اشخاصى، به ذهن مخاطب خویش القا مىکنند که ایرانیان خود مروج فراماسونرى در ایران بودهاند و از اینکه ایرانیان این انجمن را سلاح سرّى انگلیسىها مىدانند به عنوان یک افسانه یاد مىکند(25) و نتیجه مىگیرد که هیچ مدرک قانع کنندهاى نیافتهایم که اعتقاد ایرانىها را نسبت به استفاده شیطانى انگلیسىها از فراماسونرى تأیید کند. او معتقد است که انگلیسىها هیچ کوششى یا تلاش قابل توجهى براى جلب افراد به مجامع فراماسونرى و وابسته ساختن لژهاى ایرانى با مجامع فراماسونرى خودشان به عمل نیاوردند و ابتکار عمل در این زمینه در دست ایرانیان بوده است.(26) این در حالى است که بسیارى از نویسندگان معاصر، از جمله اسماعیل رائین از رابطهاى که در سالهاى بعد (در دوره پهلوى) بین لژ بزرگ اسکاتلند و محافل فراماسونرى ایران برقرار شد و دستکم ده لژ ایرانى در کنترل استادان اعظم اسکاتلند قرار داشتند و این رابطه به اوج خود رسید، پرده برمىدارد. همچنین اسناد فراماسونرى که از سوى مؤسسه مطالعات و پژوهشهاى سیاسى انتشار یافته است، از هماهنگى آشکار و پنهان بعضى از اعضاى فراماسونرى با سیاستهاى انگلیس در ایران سخن به میان رفته است.(27)
اسناد انتشار یافته، ثابت مىکند که تشکیل یک محفل ماسونى، تمهید مناسبى براى سازماندهى اجتماعى نیروهایى در چارچوب تشکیلاتى غیرنظامى بود که مىتوانست فرصت مناسبى براى تحکیم مناسبات استعمارى در ایران ایجاد کند؛ مناسباتى که در مقاطع حساس تاریخى، ضامن منافع استعمارى در ایران بود.(28) بهائیان نیز به دلیل وجود اشتراکات فکرى بین بهائیت و لژهاى فراماسونرى، از سیاستهاى آنها بیشتر استقبال کردند. داشتن خداى ناسوتى و ترکیبى (انسان + خدا) آزادى رعیت از قید احکام و اخلاق، داعیه حکومت جهانى و تفکرات جهان وطنى، ضدیت با اسلام و مسیحیت، از جمله تفکرات مشترک آنان بود.(29) این گونه سیاستها بود که علمایى چون شیخ فضلاللّه را در مقابل بهائیان به عنوان کارگزاران استعمار قرار داد. اصولاً یکى از دلایل مخالفت او با انقلاب مشروطه به دلیل حضور فعال بهائیان در عرصه سیاست و به چالش کشاندن دین اسلام و توهین علیه مقدسات دینى در مطبوعات بود.(30) از این رو شیخ فضلاللّه نورى در لوایحى که منتشر کرد به حذف آنها براى حفظ اسلام اشاره نمود و تأکید کرد که بهائیان مثل شیطان مشغول وسوسه و رهزنى و فریبندگى «عوام اضل کالانعام» هستند.(31) به این دلیل یکى از شروط پذیرش مجلس از سوى ایشان اجراى احکام شرع در باره بابىها و بهائیت بود.(32)
ادامه دارد
000000
پی نوشتها :
1-سجاد راعى گلوجه، قاجاریه افغانستان و قراردادهاى استعمارى ، ص 18 .
2- جرج. ن. کرزن، ایران و قضیه ایران، ج 2، ص 326-327؛ ویلز، سفرنامه، ص 153، 291 و 355؛ ناظم الاسلام کرمانى، تاریخ بیدارى ایرانیان، ص 99-105 و محمد على کاتوزیان، تضاد دولت و ملت، ص 73-104 .
3-سجاد راعى گلوجه، همان، ص 28 .
4-براى اطلاع بیشتر، ر.ک: عبدالرضا هوشنگ مهدوى، تاریخ روابط خارجى ایران، ص 232-236 .
5-جان فوران، مقاومت شکننده، تاریخ تحولات اجتماعى ایران، ص 22 .
6- همان، ص 223 .
7-هوشنگ مهدوى، همان، ص 218-223 .
8- همان، ص 289 .
9-آن. ک. اس. لمبتون، دولت و حکومت در اسلام، ص 427-436. همچنین ر.ک: رسول جعفریان، صفویه در عرصه دین، فرهنگ و سیاست، ج 1، ص 191-249 .
10-ناظم الاسلام کرمانى، همان، ص 11-45 .
11- سیدسعید زاهدانى، بهائیت در ایران، ص 287 .
12-مظفر نامدار، «استعمار و مسلکهاى شبه دینى»، مجله ایام، ش 29، ص 1382، ص 48 .
13-یوسف فضایى، تحقیق در تاریخ و عقاید شیخىگرى، بهائىگرى و کسروىگرایى، ص 86-95 .
14-براى بررسى این شورشها، ر.ک: محمد جعفر خورموجى، حقایق الاخبار ناصرى، ص 58-59 .
15- یوسف فضایى، همان، ص 57 .
16- مشایخ فریدنى و عبدالحسین شهیدى، مدخل «باب»، دایرة المعارف تشیع، ج 3، ص 4 .
17-یرواند آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ص 23 .
18-اعتضاد السلطنه، فتنه باب، ص 16 .
19-بهرام افراسیابى، تاریخ جامع بهائیت، ص 271 .
20- مظفرنامدار، همان، ص 49 ، به نقل از: اخبار امرى، سال 1351، ص 18 .
21-موسى فقیه حقانى، «بهائیت و سرویس اطلاعاتى انگلستان»، مجله ایام، ش 29، س 1382، ص 18. همچنین براى آگاهى از حمایت انگلیسىها از بهائیان، ر.ک: سفرنامه ویلز، ص 198، 203 و 205 .
22- موسى فقیه حقانى، همان، ص 19 .
23-صادق زیبا کلام، سنت و مدرنیته، ص 271 .
24-دنیس رایت، ایرانیان در میان انگلیسىها، ص 300 .
25-همان، ص 301 .
26- همان، ص 308 .
27-مؤسسه مطالعات و پژوهشهاى سیاسى، اسناد فراماسونرى در ایران، ج 1، ص 34. همچنین ر.ک: مرکز اسناد انقلاب اسلامى، فراماسونرها، روتارینها و لاینزهاى ایران .
28-همان، ص 35 .
29- حسین میر، تشکیلات فراماسونرى در ایران، ص 207 .
30-عبدالرحیم ذاکر حسین، مطبوعات سیاسى ایران در عصر مشروطیت، ص 65 .
31-احمد کسروى، تاریخ مشروطه، ص 420 .
32- على دوانى، نهضت روحانیون ایران، ص 121 .