مبلّغان بهائی ادعا دارند تداوم فیض الهی فقط در فرض بعثت پیامبران و نزول ادیان جدید امکان پذیر است، همچنان که عبدالبهاء گفتهاند: «جمیع امور تجدّد یافته پس باید که حقیقت دین الهی نیز تجدّد یابد...».(1)
بر فرض پذیرش این ادعا ، پس چرا پیشوایان بهائیت، عملاً با ادعای خاتمیت خود، انسانها را از فیض الهی تا پانصد هزار سال(2)، یا 365 میلیون سال دیگر (3) و یا شاید هم تا إلی الابد (4)محروم کردهاند؟! آیا این راهکار خلاقانهی فرقهی بهائیت برای رفع نیاز بشر به تداوم فیض از طریق ارسال پیامبران میباشد؟!
مبلغان ادعا میکنند هرچند ممکن است پس از بهاءالله پیامبری دیگر مبعوث نگردد، اما در این زمان اعضای بیت العدل، واسطهی فیض الهی میان پروردگار و مردم خواهند بود؛ لذا در عصر حاضر، فیض الهی فقط از طریق مؤسسات و تشکیلات جهانی بهائیت میتواند به بشریت خواهد رسید . چرا که از دید بهاءالله، تصمیمات هیئت نُه نفرهی بیتالعدل، تصمیم خدا و مصون از خطاست.(5) همچنان که شوقی افندی، دورهی پس از بهاءالله و عبدالبهاء را «عصر تکوین» نام نهاده و دربارهی ادارهی بهائیتِ پس از بهاءالله گفته است: «درگذشت حضرت عبدالبهاء عصر اوّل آئین بهایی را که موسوم به «عصر رسولی» است خاتمه داد و عصر دیگری را بنام «عصر تکوین» آغاز نمود. عصر تکوین شاهد ارتفاع نظم اداری بهایی است، نظمی که حضرت باب به آن بشارت داده و حضرت بهاءالله قوانین و قواعدش را وضع فرموده و حضرت عبدالبهاء حدود و کیفیتش را در الواح وصایایش تعیین نموده است و حال پیروان امر بهایی پایه و اساسش را در شوراهای ملّی و محلّی استقرار میبخشند ... این نظم اداری بهایی بر خلاف تشکیلات دیگری که پس از رحلت صاحبان ادیان گذشته بوجود آمد، اساسش الهی است و مبتنی بر حدود و احکام و تعالیم و مؤسّساتی است که حضرت بهاءالله خود صریحاً در آثار مبارکش نازل فرموده و وظایفش نیز کاملاً طبق تبیینات حضرت عبدالبهاء، مبین منصوص کتب مقدّسه بهایی، به مرحله اجراء در میآید».(6)
در پاسخ به اینادعا باید متذکر شد ، چگونه میتوان مسئولیت واسطهی فیض و هدایت الهیِ انسانهای این عصر را به دست هیئتی نُه نفره از انسانهایی عادی سپرد که با آراء انسانهای ممکن الخطاء انتخاب شدهاند؟! از طرفی، فاجعه اینجاست که بر اساس دستور پیشوایان بهائیت، همین هیئت نُه نفره نیز بدون وجود ولی امر مشروعیت ندارد. چرا که در دیدگاه شوقی افندی، واسطهی فیض الهی و آگاه به آینده و عواقب امور، تنها ولی امر است و نبود او، مشروعیتی برای نظام رهبری بهائیت باقی نخواهد گذاشت: «هرگاه ولایت امر از نظم بدیع حضرت بهاءالله منتزع شود، اساس این نظم متزلزل و إلی الأبد محروم از اصل توارثی میگردد که به فرمودهی حضرت عبدالبهاء در جمیع شرایع الاهی نیز برقرار بوده است».[7] اولین ولی امر بهائی همچنین، فقدان ولی امر را مساوی با قطع هدایت دانسته و گفته است: «بدون این مؤسّسه (ولایت امری) وحدت امرالله در خطر افتد و بنیانش متزلزل گردد و از منزلتش بکاهد و از واسطه فیضی که بر عواقب امور در طی دهور احاطه دارد بالمرّه بی نصیب ماند و هدایتی که جهت تعیین حدود و وظائف تقنینیهی منتخبین ضروری است سلب شود».(8)
بنابراین حتی طبق مبنای بهائیت، مؤسسهی نامشروع بیت العدل نمیتواند جایگزین مصداق تداوم فیض ادعایی این فرقه گردد.
پینوشت:
1- عباس افندی، مکاتیب، مصر: فرج الله زکی الکردی، 1921 م، ج 3، ص 332.
2- عباس افندی، مکاتیب، نسخهی الکترونیکی، ج 2، ص 76.
3- اشراق خاوری، رحیق مختوم، بیجا: لجنهی ملّی نشر آثار امری، 103 بدیع، ج 1، ص 320 و 321.
4- حسینعلی نوری، اقتدارات و چند لوح دیگر، نسخهی الکترونیکی، ص 327.
5- حسینعلی نوری، اشراقات و چند لوح دیگر، نسخهی الکترونیکی، ص 79.
6- شوقی افندی، ندا به اهل عالم، ترجمه و اقتباس: هوشمند فتح اعظم، کانادا: مؤسسه معارف بهائی، 1993 م، ص 7-8.
7- شوقی افندی، دور بهائی، لانگنهاین آلمان: لجنهی ملّی نشر آثار امری، نشر سوم، 1988 م، ص 82.
8- همان، ص 83.