بهائیان و ادعای صلح‌طلبی

یکشنبه, 10 مرداد 1400 05:24 نوشته شده توسط  اندازه قلم کاهش اندازه قلم کاهش اندازه قلم افزایش اندازه قلم افزایش اندازه قلم

 نویسنده مطلب : محمدحسین خوش مسلک

«سرِ ناسزایان برافراشتن

و زایشان، امیدِ بِهی داشتن

سرِ رشته‌ی خویش، گم کردن است

به جِیب اندرون، مار پروردن است!» ۱

بهائیت در ایران برداشت از فصلنامه روشنا : تجربه و بررسی اجتماعی-تاریخی نشان داده آن دسته از فرقه‌های مذهبی که در ظاهر حول تفکرات عصر جدید و مسائلی مربوط به روابط و برنامه‌های اجتماعی متمرکز شدند، مورد استقبال بیشتری قرار گرفته‌اند، از این‌رو تشکیلات بهائی، از زمان سفر «عباس افندی» (دومین سرکرده بهائیت) به اروپا و آمریکا، سعی کرد با ایجاد تحولاتی در ظاهر و تبلیغات فرقه، راه‌های جدیدی برای جذب و جلب نظر ایجاد کند. عباس افندی، آمیزه‌ای از خط فکری بهائی را به‌نحوی‌که با سلیقه مدرن هماهنگ باشد و به مذاق مخاطب امروزی خوش بیاید، تنظیم و اصولی را تحت عنوان «تعالیم دوازده‌گانه بهائی» به‌عنوان ۱۲ بندی که بهائیت به آن پای‌بند بوده و در راستای دستیابی به آن‌ها گام برمی‌دارد، ارائه کرد؛ اصولی که علی‌رغم ادعای بهائیت، بدیع نبوده و عمدتاً با عملکرد فرقه نیز در تضاد می‌باشد! بااین‌وجود بهائیان، با استفاده از این اصول، تبلیغات گسترده‌ای در جهت امروزی شمردن فرقه بهائیت، به راه انداخته‌اند. «صلح عمومی» از جمله این ۱۲ اصل است که نوشتار حاضر، به نقد این ادعا و چندوچون آن، ذیل نقشه‌های این تشکیلات می‌پردازد.

برای شروع، باید دید منظور بهائیت از «صلح عمومی» چیست؟ این مفهوم را در متون سرکردگان فرقه، بررسی کرده و در ادامه به توضیح آن می‌پردازیم.

عباس افندی در این‌باره می‌گوید: «تا صلح عمومی بلند نگردد و محکمه کبرای عالم انسانی تشکیل نشود و جمیع امور ما بالاختلاف دول و ملل در آن محکمه قطع و فصل نگردد عالم آفرینش آسایش نیابد نمایندگان دولت‌ها و ملت‌ها که در این محکمه جمع می‌شوند باید قطع نظر از ملیت، خود را نماینده حقیقی نوع بشر دانند.» ۲  و این‌طور ادامه می‌دهد: «علاوه‌بر تشکیل حکومت‌های محلی و ملی، حکومت جهانی به‌منظور تحقق وحدت عالم انسانی ضروری است.»۳ نکته قابل‌توجه آنکه در مقابل این حکومت جهانی، به بی‌وطنی و عدم تعهد نسبت به آب و خاک به‌عنوان کشور، متذکر می‌شود: «فخر برای کسی که وطن خود را دوست دارد وجود ندارد، بلکه برای کسی است که عالم را دوست داشته باشد.» ۴ چنانچه بی‌وطنی در مردم نهادینه و به خیال بهائیت، محکمه مد نظرشان برگزار شود: «با طلوع نظم بدیع جهانی و تأسیس جامعه متحد جهانی، وقایع بسیاری در عالم رخ خواهد داد، دوره‌ی بلوغ تمام نوع انسانی اعلام و تمام ملل و نحل ارض، آن را جشن خواهد گرفت. آن‌وقت است که صلح اعظم برافراشته خواهد شد.» ۵

یکی از نکات کلیدی در این سخنان، اشاره به مفهوم بی‌وطنی است که رنگ و لعاب داده‌شده آن را در کلید واژه «جهانی شدن» می‌توان مشاهده کرد. مفهومی که جنبه‌های مختلفی دارد و نسبت‌به مخاطبان، معنا و هدف متفاوتی می‌پذیرد. سرمایه‌سالاری جهانی، در مراحل رقابت آزاد یا استعمار، از این‌دست نسخه‌ها را برای در دست گرفتن منابع کشورهای ضعیف‌تر می‌پیچد. جهانی شدن، علی‌رغم ظاهر خیرخواهانه و چشم‌نوازش، پیامدهای خطرناکی برای کشورها به‌همراه داشته‌است. عرق وطن و پای‌بندی به چارچوب‌های ملی در سطح معقول، از عوامل مهم ایستادگی علیه بیگانگان و درجا نزدن به حساب می‌آید. همان‌طور که امروزه متخصصان معتقدند: «جهانی شدن، به‌جای آزادسازی دولت‌ها و کسب‌وکارها، آن‌ها را بیشتر در هم تنید. با گسترش شبکه‌های دیجیتال و جریان‌های مالی و زنجیره‌های تامین در سراسر جهان، کشورها-به‌ویژه آمریکا-شروع کردند به استفاده از این پدیده‌ها به‌عنوان تورهایی برای به دام انداختن یکدیگر.» ۶

بنابراین نکته‌ای که وجود دارد این است که باید دید حرف از بی‌وطنی و جهانی شدن، خطاب به چه گروهی بیان می‌شود؟ کشور ستمگر یا ستمکش؟ چراکه این پدیده، برای مستعمره‌ها یا کشورهای در خطر استعمار، می‌تواند به عنصری با ماهیت ضد ستم تبدیل‌شده و باعث تلاش برای آزادی از امپریالیسم و کسب استقلال ملی باشد که قطعا قابل دفاع است اما بهائیت، به دلیل زدوبندهای محرمانه‌ای که با امپریالیسم جهانی داشت، این ملیت‌گرایی را برنمی‌تابید.

هرچند به‌طورکلی، این مفهوم با شکست مواجه شده و حتی برای کشورهایی با قدرت بیشتر نیز «جهانی شدن ثابت کرده‌است که نیرویی برای آزادسازی نیست، بلکه منبع جدیدی برای آسیب‌پذیری، رقابت و کنترل است؛ شبکه‌ها نشان داده‌اند که در مقایسه با زنجیره‌های جدید، مسیرهای کمتری برای آزادی فراهم می‌کنند در جهانی شدگی زنجیره‌ای، کشورها به واسطه وابستگی متقابل، به‌هم پیوند خواهند خورد و این وابستگی، آن‌ها را وسوسه خواهد کرد از طریق جاسوسی و فشار اقتصادی، رقبای خودشان را در تنگنا قرار دهند، درعین‌حال که سعی می‌کنند حملات متقابل و مشابه رقبا را دفع کنند خود جهانی شدن می‌تواند به گونه جدیدی از کشمکش و تعارض ختم شود. با گسترش شبکه‌های اقتصادی و اطلاعاتی، بسیاری از آن‌ها حول نقاط کنترل واحدی به‌هم پیوستند و برخی دولت‌ها یاد گرفتند که از این مراکز قدرت به‌عنوان سلاح در برابر رقبایشان استفاده کنند.» ۷

در نتیجه مشخص می‌شود وقتی بهائیت از صلح عمومی حرف می‌زند، به نوعی در خدمت اربابان غربی و آمریکایی‌اش فعالیت می‌کند و هدفش تنها تسلیم کردن دیگران، در مقابل اقدامات زیاده‌خواهانه آنان می‌باشد. در ادامه و در توضیح تأسیس حکومت، سران فرقه مدعی‌اند که با اجرای نظم بدیع، همه مردم دنیا به فرقه بهائیت می‌گروند و حکومت جهانی بهائی تشکیل می‌گردد. در این‌مورد، مرور آثار بهائی، نشان می‌دهد که بهائیت برای تشکیل حکومت، نقشه‌ای بلندمدت دارد تا طی آن، حکومت مادی و معنوی دنیا در دستان این تشکیلات قرار گیرد. «شوقی افندی» (سومین سرکرده تشکیلات) در مواضع مختلف اعلام نموده که «هدف از تشکیل نظام اداری و فعالیت‌های مؤسسات بهائی، زمینه‌سازی جهت نیل به جامعه ذهبی و کسب مدیریت سیاسی جامعه است.» ۸

از طرفی، بهائیت معتقد به بدیع یا نوآورانه بودن اصول ادعایی خویش است، حال‌آنکه حتی در این‌مورد خاص، یعنی «صلح» چنین ادعایی کاملاً بی‌جاست، چراکه در ادیان الهی و کتب جامعه‌شناسی و اخلاقی گذشته نیز از این مفهوم به انحاء مختلف سخن گفته‌شده که در این مجال، قصد پرداختن به این جنبه مشخص را نداریم.

به‌هرحال مشخص شد بهائیت می‌خواهد خود را سردمدار صلح در دنیا معرفی کند، ولی آیا خود توانسته به این ادعای خویش، حتی در کوچک‌ترین ابعاد اجتماعی پای‌بند باشد؟ برای پاسخ به این سؤال، به بررسی متون فرقه و عملکرد آنان در این زمینه می‌پردازیم. در ابتدا لازم است بدانیم در جستجوی چه هستیم و از چه منظری به صلح می‌نگریم؟ درصورتی‌که «صلح» را نه به شکلی نمادین و عینی، بلکه به صورتی سلبی، نوعی فقدان خشونت یا چیزی مانند «سلامتی از منظر نبود بیماری» بنگریم، در این حالت، وجود بیماری مهلک و خانمان‌سوزی چون بهائیت، با صلح جهانی در تضاد خواهد بود؛ چراکه، این فرقه بیان می‌دارد که دین [ به‌منظور خاص آن‌ها بهائیت ] باید سبب الفت باشد، حال‌آنکه با درگیری‌های درون فرقه‌ای بهائیان و توهین‌هایی که سردمدارانشان برای کسب قدرت به نزدیک‌ترین افراد خانواده خود داشتند، حتی شنیدن این جمله از بهائیان، مضحک است! در تاریخ، موارد بسیاری از بی‌اخلاقی و نزاع میان فرقه‌ای از این گروه، ثبت‌شده و اقدامات امروز بهائیان نیز مؤید عدم صلاحیت تشکیلات بهائی برای ادعای صلح و حتی صحبت از آن است. درادامه نمونه‌هایی هرچند اندک از این‌دست اقدامات تشکیلات بهائیت، ذکر می‌شود.

اول از همه این‌که بهائیت، شاخه‌ای از بابیت بود که سردمدارانشان تا سال‌ها خود را بابی می‌دانستند و حتی امروز هم از بابیت و مؤسس آن، «علی‌محمد شیرازی» به‌خوبی یاد می‌کنند؛ شخصی که آموزه‌هایش، سرشار از درنده‌خویی و خون‌ریزی است. وی، پیروانش را به «گردن زدن مخالفان، سوزاندن کتاب‌های غیر بابی، نهی از معاشرت با سایر ملل» ، «نابودی اماکن متبرکه‌ی غیر بابی و قتل‌عام همه کسانی که به بابیت ایمان نیاوردند» ۱۰ فرامی‌خواند. او که خیال حکومت را در سر می‌پروراند، دستور می‌دهد وقتی بابی‌ها بر مملکتی سیطره یافتند، حاکم بابی نباید هیچ غیر بابی را بر روی زمین باقی بگذارد! ۱۱ دستورهایی که پیروان بابی را به وحشی‌گری و کشتارهای گسترده‌ای سوق داد.

هرچند تشکیلات بهائی با وجود آگاهی از این تاریخ سیاه و پر از ترور، سعی در کتمان یا رد برخی دستورهای باب داشت تا خود را مترقی و متفاوت نشان دهد، اما به‌هرحال برای رسمیت بخشی و داشتن پشتوانه تاریخی، نمی‌توانند به چیزی جز فرقه علی‌محمد شیرازی متمسک شوند مخصوصاً که پیامبر خوانده بهائیان، خود، در ابتدا بابی و شریک جرم تمام وحشی‌گری‌های این قوم بوده و تا سال‌ها بعد از بهائی شدن نیز همچنان به دستورهای مسلک قبلی خود، پای‌بند باقی ماند.

البته مسئله فقط پشتوانه‌ای سرشار از توحش نیست؛ سال‌ها بعد، حسینعلی نوری به خانواده خود هم رحم نکرد. «عزیه نوری» خواهرش در کتاب «تنبیه النائمین» ، پرده از اقدامات تروریستی و خشونت‌بار بسیاری از بهائیان برداشته‌است. او درباره ترورهای برادرش در نامه‌ای مشهور به «رساله عمه» می‌نویسد: «با آن ادعای حسینی کردن، اشرار شمر کردار را به دور خود جمع نمودند. ازهر نفسی که غیر از رضای خاطر از ایشان نفسی برآمد، قطع کردند. از هر سری که جز تولای ایشان صدایی برآمد کوبیدند و از هر حلقی که غیر از خضوع به ایشان حرفی بیرون آمد، بریدند و در هر دلی که در او سوای محبت ایشان بود، شکافته‌اند. اصحاب طبقه اول که اسامیشان مذکور شد، از خوف آن جلادان خون‌خوار، به عزم زیارت اعتاب شریفه به جانب کربلا و نجف و برخی به اطراف دیگر هزیمت نمودند. «سید اسماعیل اصفهانی» را سر بریدند و «حاجی میرزا احمد کاشی کاشی» را شکم دریدند. «میرزا رضا» ، خالوی «حاجی سید محمد» را مغز سرش را به سنگ پراکندند و «میرزا علی» را پهلویش را دریده و به شاه‌راه عدمش راندند و غیر از این اشخاص، جمعی دیگر را در شب تار کشته اجساد آن‌ها را به دجله انداختند و بعضی را روز روشن در میان بازار حراج با خنجر و قمه، پاره‌پاره کردند» . ۱۲

شاید عده‌ای نوشته‌های این کتاب تاریخی را برنتابند، اما قطعا نص کتاب «اقدس» را نمی‌توانند انکار کنند. اقدس، کتابی نوشته حسینعلی نوری است که به گفته‌ی سومین سرکرده تشکیلات: «ام‌الکتاب بهائی بوده، احکامش حداقل هزار سال ثابت و لایتغیر باقی خواهد بود و همه جهان را فرا خواهد گرفت.» مواردی از قبیل «سوزاندن خطاکار» ، «داغ زدن به پیشانی دزد» ، نسبت بد و شر دادن به آنانی که سرکرده بهائیت را دوست نمی‌دارند و لزوم طرد آن‌ها از جامعه و ، ۹ تنها نمونه‌ای از خوی خون‌ریز و ضد صلح پیشوایان بهائی است که مؤسس بهائیت، به‌صراحت در این کتاب ثبت نموده‌است.

به‌راستی که نمی‌توان این مدعی پیامبری را حامل پیام صلح و وحدت دانست درحالی‌که برخلاف این ادعا، وی با مشرک خواندن تمام مخالفینش ۱۳ ، حکم به برخورد خشن با ایشان داده و گفته‌است: «أنتُم یا أحِباءالله کُونُوا سحاب الفَضل لِمَن آمَنَ بِالله و آیاتِه و عَذابُ المَحتُوم لِمَن کَفَرَبِالله و أمرِه: ای بهائیان! بر مؤمنین به خدا [بهائیت] و آیاتش، ابر رحمت و بر منکرین و مخالفین، عذاب حتمی باشید.» ۱۴ جالب آن که خود معترف است با آمدنش، نفرتی بی‌سابقه در دنیا پدید آورد: «اگرچه در این ایام رایحه حسدی وزیده که قسم به مربی وجود از غیب و شهود که از اول بنای وجود عالم با این‌که آن را اولی نه تا حال چنین غل و حسرت و بغضایی ظاهر نشده و نخواهد شد.»15

در دروغین بودن صلح‌طلبی بهائیت، همین بس‌که در طول تاریخ تمام سردمدارانش با وقاحت تمام، مجیزگو و یاریگر جنگ‌طلبان و استعمارگران بوده‌اند. به‌عنوان مثال، عباس افندی در سال ۱۹۱۲ م طی سخنرانی در آمریکا بیان می‌دارد: «آمریکا ملت نجیبی است و علم‌دار صلح در عالم. به جمیع آفاق نورافشان است. هیچ ملتی در آزادگی و فرزانگی و حسن‌نیت، مثل آمریکا نیست. سایر ملل، تأسیس صلح عمومی نتوانند ولی امریکا الحمدلله با همه عالم در صلح و آشتی است و سزاوار است عَلَم اخوت و صلح بین‌المللی را برافرازد.» ۱۶

این در حالی است که فقط در همان سال، آمریکا به حمله و اشغال در «کوبا» ، «پاناما» ، «هندوراس» و مشغول بود و نیروهای نظامی‌اش را به کشورهایی چون «هاوانا» و «نیکاراگوئه» می‌فرستاد. نجابت (!) این کشور به‌حدی بود که تا ۲۰ سال بعد هم، از جنگ‌های داخلی نیکاراگوئه پشتیبانی کرد تا آن‌جا را به مستعمره‌ای برای احتکار شرکت‌های آمریکایی تبدیل کند. بعید نیست این خوش‌خدمتی‌های بهائیان، برای هموار کردن راه چنین سودجویی‌هایی بوده باشد. همین است که «لیندون بی. جانسون» (رئیس‌جمهور وقت آمریکا) خطاب به محفل بهائیان آمریکا تصریح می‌کند: «هدف شما با هدف آمریکا یکی است» ۱۷

ازآنجاکه با وجود تمام این خوش‌خدمتی‌ها، هیچ‌وقت این فرقه قدرت و شمار درخور توجهی به دست نیاورد، سعی داشت با رفتن زیر پروبال قدرتمندان، خود را به هر نحوی سرپا نگه دارد. بهائیان، سعی دارند عدم توانایی خود را به صلح‌طلبی تعبیر کنند و به قول معروف «روغن ریخته را نذر امامزاده می‌کنند.» ولی اگر دستشان باز باشد، از هیچ اقدامی برای بهائی کردن همگان و حذف اغیار، فروگذار نخواهند بود.

نمونه دیگر فعالیت‌های ضد صلح بهائیت، در بحبوحه جنگ جهانی اول، قابل‌مشاهده است؛ زمانی‌که قوای استعماری انگلیس در صدد نابودی دولت مسلمان و به‌دنبال آن، تسخیر فلسطین بود تا مقدمات تاسیس دولت جعلی اسرائیل را فراهم آورد. عباس افندی، آذوقه‌هایش را برای نیرو گرفتن قوای استعمارگران در اختیار ارتش انگلستان گذاشته و به پاس این خیانت، از طرف امپراطور انگلستان، لقب «شوالیه» می‌گیرد.

از طرفی در سال ۱۹۳۴ م. در آغاز به قدرت رسیدن حزب نازی و شروع جنایات «هیتلر» ، «شوقی افندی» (سومین رهبر بهائیان)، خطاب به بهائیان آلمان، بیانیه‌ای صادر کرده و در آن، بر لزوم اطاعت مطلقه بهائیت از دولت نازی و پشتیبانی از سیاست‌های آن، تأکید می‌ورزد. ۱۸

اطاعت مطلق از جنایت‌کاری چون هیتلر، به‌معنای تأیید مشارکت بهائیان در جنگ طلبی‌های اوست. ممکن است مدعی شوند که بهائیت از همه حکومت‌ها تبعیت می‌کند، درحالی‌که در ماجرای حمله انگلستان به عثمانی که اتفاقاً دولت حاکم بر خود بهائیان هم بود، آشکارا خیانت کردند. دیگر فعالیت‌های فرقه تا امروز هم نشان داده هر جا که منطبق بر سیاست خود و اربابانشان باشد، نسبت‌به دولت‌های مختلف واکنش منفی نشان داده یا در صدد تخریب آن‌ها برآمده‌اند، پس این رسوایی برای فرقه بهائی به‌هیچ‌وجه قابل‌توجیه نیست.

صحبت از صلح عمومی، شعاری است که خود بهائیان هم به آن باور نداشته و سرانشان از ناتوانی در عملی کردن آن، اطمینان دارند، چراکه هم فرقه‌ای های خود را تروریست می‌دانند. تا جایی‌که شوقی افندی، از ترس کشته شدن توسط بهائیان، در منزل هیچ‌یک از آنان چیزی نمی‌خورد. ۱۹

از این‌دست مثال‌های تاریخی از جنایات بهائیان یا همکاری با جنایت‌کاران، بسیار است. امروز هم مشی تشکیلات همانست که بود. دست دوستی در دستان جنگ‌طلبان می‌گذارند و در راستای از میان برداشتن مخالفان خود، هر ترفندی به کار می‌بندند. از نقش داشتن در حمله آمریکا به عراق گرفته تا تحریم‌های آزاردهنده برای کشور ایران و مراوده با کارتل‌های اسلحه ضد ایرانی، همواره پای یک بهائی در میان بوده‌است. ۲۰

همین داعیه‌داران صلح، با همراهی باندهای قاچاق و احتکار، بارها موجب ایجاد وضعیت نابسامان اقتصادی و اجتماعی شده‌اند. در همین ایام همه‌گیری کرونا، جنایت عناصر وابسته به بهائیت در احتکار اقلام بهداشتی و دارویی، آن‌هم در اوج نیاز به این اقلام، باعث سوق دادن مردم سرزمین ایران به بیماری و نهایتاً مرگ می‌شود. شاید این بدخواهی، غیر از زیاده‌خواهی و طمع، ریشه در کینه و دشمنی این فرقه، نسبت به غیرخودی ها داشته باشد!

به‌این‌ترتیب صلح‌طلبی این فرقه، محدود به شعار بوده و گامی برای تحقق آن برنمی‌دارند، مگر در برخی کشورهای درگیر مشکلات داخلی و دخالت بیگانگان، که مردمانشان را به منفعل بودن و رضایت دادن برای به تاراج رفتن سرمایه‌هایشان سوق می‌دهند. همچنان که در یمن به‌جای اعتراض به تجاوز، مردم یمن را به صلح و بی‌خیالی فرامی‌خوانند! در واقع هدف سران بهائی، از ادعای مخالفت با جنگ، مقابله با دفاع ملت‌ها در مقابل بیگانگان و مهاجمان زیاده‌خواه (که اتفاقاً از حامیان و پدیدآورندگان بهائیت هستند) ، بوده‌است. چطور می‌شود با ظالم، صلح کرد؟ مگر با تسلیم شدن در برابر ظلم و ستمگری اش!

حرف از صلح و دوستی، لقمه‌ای بزرگ‌تر از دهان بهائیت است، چرا که، اگر قرار است با همه عالم در صلح باشند، نباید هم­فرقه‌ای های خود را به‌محض سرپیچی، طرد می‌کردند. موارد متعددی برای انواع طرد در بهائیت وجود دارد. گاهی در سطح «اداری» و گاه به‌طورکلی شخص را طرد می‌کنند که «طرد روحانی» نامیده می‌شود. بسیاری از متبریان، رنج و مشقات این نوع طردشدگی را که حتی مادر را از فرزند جدا می‌کنند، شرح داده‌اند که به‌خوبی نشان‌دهنده روحیه خشونت‌آمیز تشکیلات بهائی، حتی در حال حاضر است.

تمام آنچه در این نوشتار آمد، گوشه‌ای از جنایات و خشونت‌طلبی بهائیان است و هدف، آن بود که نشان دهیم بهائیت، در حد و اندازه صحبت از مسائلی چون «صلح» نیست و نمونه‌های بسیار دیگری از این‌دست وجود دارد که در این مجال نمی‌گنجد. هرچند تنها یک مثال نقض هم برای رد ادعای این تشکیلات، کافی است. اگر بهائیت، دم از صلح می‌زند، با هدف تبلیغات و درجایی، با هدف پیشبرد اهداف سران سلطه‌جوی خود می‌باشد.

پی‌نوشت:

۱. حکیم ابوالقاسم فردوسی.

2. مجموعه‌ای از مطالب دیانت بهائی، انتشارات امری ۱۳۱ بدی.

3. همان.

۴. همان.

۵. افندی، شوقی، توقیع قد اظهر فصل انجمن عالم.

۶. فارل، هنری و نیومن، آبراهام، «جهانی شدن پیام‌آور صلح بود، اما میدان جنگ شد» ، سایت ترجمان علوم انسانی، ۳ اسفند ۱۳۹۸.

۷. همان.

۸. افندی، شوقی، ظهور عدل الهی ص ۳2.

۹. افندی، عباس، الواح و وصایا، ص ۲۹۴.

۱۰. افندی، عباس، مکاتیب، ج ۲، ص ۲۶۶.

۱۱. حسینی طباطبائی، مصطفی، ماجرای باب و بها، تهران؛ راه نیکان، ۱۳۹۳، ص ۹۰.

12. نوری، عزیه، تنبیه النائمین، صص 12-11.

13. فاضل مازندرانی، اسرار الآثار، بی‌جا: بینا، بی‌تا، ج ۴، ص ۱۹۶.

۱۴. حسینعلی نوری، مجموعه الواح مبارکه، ص ۲۱۶.

۱۵. حسینعلی نوری ایقان، ص ۱۶۵.

۱۶. بهاءالله و عصر جدید، ص ۲۷۱.

۱۷. پیام رئیس‌جمهور آمریکا خطاب به محفل ملی بهائیان ایالات متحده‌ی آمریکا به‌مناسبت جشن صدمین سال اعلان عمومی بهائیت، شیکاگو، ایالت ایلینوی، ۶ اکتبر ۱۹۶۷.

۱۸. (نور هدایت الهی، ج ۱، ص ۵۴.) ؛ / ۱۹۴۳.

http://reference.bahai.org/en/t/se/LDG1/ldg1-35.html

۱۹. ماکسول، مری (روحیه) ، گوهر یکتا (خاطرات روحیه ماکسول) ، لندن، ص ۳۴۰.

۲۰. اشاره به ملاقات «کاویان صادق‌زاده» با «جان مک کین» .

خواندن 421 دفعه
این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)

معرفی رهبران بهائیت

  • زرین تاج قزوینی

     

    زرین تاج قزوینی (فاطمه یا ام السلمه) مشهور به طاهره قُرهالعَین یا طاهره بَرَغانی (زاده 1228 قمری برابر با 1823 میلادی در قزوین - درگذشته 1268 قمری برابر با 1850 میلادی).

     

    ادامه مطلب...
  • شوقي افندي

    شوقي افندي ملقب به شوقي رباني (1314-1377/1336ش) فرزند ارشد دختر عبدالبهاء بود که بنا به وصيت وي، در رساله اي موسوم به الواح و وصايا به جانشيني وي منصوب شده بود.

    ادامه مطلب...
  • علی محمد باب

    علی محمد باب شیرازی، موسس بابیت است. او شاگرد سید کاظم رشتی بود که با بهره گیری از افکار شیخیه، ادعای بابیت، امامت، خدایی و … کرد و در آخر توبه نامه نوشت و خود را هیچ دانست.

    ادامه مطلب...
  • سید کاظم رشتی

    سيد كاظم رشتي بن سيد قاسم بن سيدحبيب از سادات حسيني مدينه ، زبده ترين شاگرد شيخ احمد احسائي بود که پس از مرگ شيخ رهبري  شيخيه را برعهده گرفت.

    ادامه مطلب...
  • عباس افندی (عبدالبهاء)

    عباس افندي (1260-1340) ملقب به عبدالبهاء، پسر ارشد ميرزا حسينعلي است و نزد بهائيان جانشين وي محسوب مي گردد.

    ادامه مطلب...

مبارزان با بهائیت

cache/resized/ccaca808332350bd352314a8e6bdb7dd.jpg
یکی از حوادث مهم زندگی آیت الله بروجردی تقارن سال
cache/resized/a2c88199bdee2998adc4f97d46fdb662.jpg
ملا محمد سعید بارفروشی معروف به سعید العلما یکی