0000000
جرمی بنتام (1832 – 1748) فیلسوف و جامعه شناس اصلاحگرای انگلیسی ،ایده ای را در خصوص تربیت و اصلاح مجرمان پرخلاف و بدسابقه، که جامعه از اصلاح آنها ناامید میباشد مطرح کرد ، مبنی بر بازداشت و تحت نظر کامل و دائمی آنان، به گونه ای که کمترین فرصتی برای ارتکاب خلاف نیابند،تا به تدریج فکر انجام جرم و جنایت از فکر و ذهن انان زائل شود.
او برای تحقق ایده خود،زندانی را طراحی کرد تحت عنوان "همواره و در همه حال تحت نظر!" زندانی دایره شکل،و در چند طبقه،که زندانبانان، بر روی برجی بلند ،در نقطه وسط آن زندان،در فضای بسته ای که زندانیان قادر به رویت آنها نیستند؛ ولی انها زندانیان را کاملا تحت نظر دارند ، مستقر میشوند و هرگونه حرکت و رفتار آنان را زیر نظر می گیرند.
خوان کول، با ملاحظه عملکرد کنترلی و پلیسی مشاورین و معاونین (عصبه انتصابی جهت صیانت ) در جامعه بهائی، بهائیان را به زندانیان گرفتار در زندان طراحی شده توسط جرمی بنتام تشبیه میکند که مقامات کنترل گر و صیانتی بهائی انها را به شکل آزار دهنده، و همچون مجرمان، تحت نظر گرفته اند تا ازهرگونه احتمال حرکت آنها ، در مسیری مغایر با خواست و برنامه تشکیلات بهائی ممانعت کنند.
********
با وجود حجم زیاد نوشته و تحقیق درباره گروه های دینی امریکایی، برخی گروه ها از تحقیقات و پژوهش های دقیق کنار ماندهاند . در موارد زیادی، این عقاید و باورهای پژوهش نشده معاصر، تصاویر و برداشتهایی از خود ترویج میکنند، که تا حدّ زیادی ابعاد بیرونی و عملکردهای درونی آنها را پنهان و مکتوم نگاه می دارد. برخی از این گروه ها، مکانیسمهای نظارتی و کنترلیای را ایجاد کردهاند که پیروان ، و یا حتی مخالفان خود را ، از نوشتن درباره این امور منع میکند . برای مثال ، ساینتولوژی روشهای هراس آفرینی را علیه منتقدین به کار میگیرد . دیگران از حکم طرد و تکفیر استفاده میکنند که میتواند قدرت باز دارندگی شدید داشته باشد، و رابطة دوستی و خانوادگی بسیار دراز مدت را به مخاطره اندازد ! درعین حال، مشکل ما با کنترل های داخلی شدید آیین های تبلیغی این است که آنها با جوامع غربی توسعه یافته ناسازگارند .
یک راه حل برای مشکل این گروه ها، تلاش برای کنترل فشارگاه آنها است- روشنفکران سخنور، رسانهها، نهادهای خاص- و ایجاد فضای بیشتربرای پیروان و باورمندان عادی. این راه حل دارای منافع دیگری نیز میباشد، از جمله ایجاد هزینههای مختلف، برای افرادی که به نسبت متفاوتی اقدام به ایجاد فشار می نمایند .در اینجا قصد دارم به مکانیسمهای کنترل اجتماعی در جامعه بهائی امریکا بپردازم .
از جمله موارد و ابزارهای کنترل، سانسور اجباری پیش از انتشار هر نوشته و اثری است که هر فرد بهائی بخواهد درباره آئینش منتشر نماید. همچنین طرد اداری، تحریم، تکفیر و اخراج، و یا تهدید به تکفیر و اخراج، از مکانیسمهای کنترل بهائیان میباشد . مبانی ایدئولژیک این سیستمهای کنترلی چیست؟ در یک جامعه بدون طبقه روحانی، چگونه این تجمیع و اِعمال قدرت صورت می گیرد؟ مایلم تاکید کنم که در اینجا قصد بررسی اساس و محتوای بهائیت را ندارم، بلکه با واقعیات و عملکرد تکنولوژی کنترلی فعلی آنها سر و کار داریم . بسیاری از مطالبی که اینجا مطرح میکنم ممکن است قابل تعمیم به جوامع بهائی سایر کشورها نباشد، و تنها درباره امریکا صدق میکند .
هر شخص آشنا با ادبیات تبلیغی بهائی، از عبارت و توصیف مکانیسمهای کنترلی فوق الذکر دچار تعجب و شگفتی میشود. زیرا بهائیان، در رسانههای عمومی، در کنار گروه های وحدتگرا، دسته بندی میشوند. چرا باید سران بهائی خواهان ارائه تصویری لیبرال تر از واقعیت، از خود باشند؟ اولاً بخشی از نوشته ها و نصوص بهائی اساساً ماهیت لیبرالی دارند، و در نتیجه، حتی رهبران تشکیلات محافظه کار بهائی هم از سازمان ملل، وحدت نژادی، و حکومت قانون جانبداری میکنند. ولی هنگامی که موضوع به حاکمیت داخلی در سازمان و جامعه بهائی میرسد، همان رهبران، از این ابزارها و مکانیسمهای کنترلی برای وادار ساختن بهائیان نخبه و برجسته استفاده میکنند، درست همانند آن چیزی که در منطق مارکسیسم به "نظم و انظباط حزبی" تعبیر میشود. ثانیاً رهبران بهائی بخوبی آگاهند که اگر مطبوعات و رسانههای امریکایی متوجه شوند که آنها چگونه تشکیلات بهائی را اداره میکنند، نظر روزنامه نگاران را نسبت به خود از دست خواهند داد. ثالثاً حضور طبقه رهبری و روشنفکر بهائی- که افراد لیبرال و آزاد اندیش قدرتمندی در میان آنها است - و برخی اختلاف نظرات و تعارضات میان آنها منجربه برداشتهای خاص رهبری جامعه بهائی از سیاستها و خط مشی ها گردیده است. رابعاً، از دهه 1960 به بعد، بهائیت، که کیشی ایرانی و غیرمسیحی است ، نتوانسته افرادی از میان سفیدپوستان پروتستان و یا طبقه کارگرکاتولیک امریکایی را به خود جذب کند؛ و تنها افرادی با روحیة جمع گرا (پلورالیست) و دانشگاه دیده به آن اقبال کرده اند . لذا هر نوع اصرار آشکار و صریح بر عقاید و تفکرات بنیادگرایانه، و انتقاد و نکوهش از مبانی حقوق بشری، میتواند جامعه بهائی را از زمینه های مهم جلب پیروان جدید محروم سازد. از آنجا که افراد ضد لیبرال مناصب و پّست های کلیدی را تصاحب کرده اند، با ظرافت ایدئولوژی جامعه بهائی را شکل میدهند؛ این کار از طریق کنترل رسانه ها و تریبون ها، و ساکت کردن صدای آزاد اندیشان و لیبرالها صورت میگیرد. با استفاده از این روشها و تکنیک های پنهان کاری و منافقانه، قدرت همچنان در دست محافظه کاران باقی خواهد ماند، در حالی که لیبرالها حداکثر میتوانند در مناصب و سِمت های پایین و محلّی مشغول باشند؛ و هرگز متوجه نمیشوند که چگونه عملاً به حاشیه رانده میشوند!
در گذشته، کمبود آثار و نوشته هایی به جز ادبیات رسمی، مشکلاتی برای مطالعه و تزیید معلومات حدود 60000 بهائی امریکایی فراهم کرده است؛ ولی پیدایش اینترنت، فضای مجازی، شبکه های ایمیلی و اجتماعی، و فروم ها و مجامع مجازی، در دهه 1990 ، موجب ارائه تفکرات فردی بهائی به جامعه بهائی گردیده است. با توجه به آثار و مطالب انتشار یافته، پس از گفتگوها و مباحث ایمیلی و ملاحظه دیدگاههای شرکت کنندگان، مایلم برخی مکانیسم ها و شیوه های اصلی کنترل و سانسور به کار گرفته شده در جامعه بهائی امریکا را توضیح دهم.
صاحب این قلم مدت 25 سال به مطالعه آیین بهائی پرداخته، و در بیشتر این ایّام پیرو و طرفدار آن بوده است. جریان بهائی، در قرن نوزدهم، با استفاده از تفکرات منجی گرایانه و آخرالزمانی تشیّع دوازده امامی، در ایران آغاز شد. پس از تثبیت آن در ایران و خاورمیانه، در دهه 1890، بهائیت پا به امریکا گذاشت (پیتر اسمیت، 1987). مسئولان بهائی ادعا دارند که بهائیت یکی از گروه های دینی پراکنده در سراسر جهان است و از اواسط دهه 1980 ادعا میکنند که حدود 5 میلیون پیرو دارد (پیتر اسمیت و موژان مومن 1989)-عددی که از آن تاریخ تا کنون ثابت مانده، و احتمالاً از همان ابتدا با اغراق و بزرگ نمایی توام بوده است. اجازه دهید با یک بررسی اجمالی تاریخی شروع کنیم.
پیشینه تاریخی جامعه بهائیان امریکا
این آیین در سال 1863، توسط فردی ایرانی، بنام بهاءالله (1892-1817) در خاورمیانه بنا نهاده شد. او از تبعیدگاه خود در فلسطین، به تبلیغ و ترویج وحدت اساس ادیان و وحدت عالم انسانی پرداخت (خوان کول 1998). بهائیت در اوایل دهه 1890، با حمایت و پیگیری عبدالبها (فوت 1921) رهبر دوم بهائیان، وارد ایالات متحده امریکا شد ( استاکمن. 1995-1985). شوقی افندی ربانی، نوه عبدالبها، طی سالهای 1957-1921 رهبری جامعه جهانی بهائی را بر عهده داشت. او در زمان مرگ، فرزند و جانشینی، که بتواند در مقام "ولی امر" و مفسّر و مبیّن بهائیت بنشیند نداشت. پس از وقفهای، در سال 1963،بیتالعدل جهانی، متشکل از 9 مرد، در کانونشنی متشکل از اعضای محافل ملّی بهائی، انتخاب و در حیفای اسرائیل مستقر شد (اسمیت 1987). این جمع قانون گذار، که اجمالا توسط بهاءالله پیشنهاد، و برای اولین بار تشکیل شده بود، سریعاً تآیید و اعلام نمود که دیگر ولی امری نمیتواند تعیین شود (بیتالعدل جهانی، 1973:11). بیتالعدل یک نهاد انتصابی، به نام هیئت مشاورین قارهای را، ایجاد کرد تا به کار تبلیغ و تحکیم بپردازد-این کار عبارتست از تشویق به تبلیغ دیگران، و تحکیم عقیده در باورمندان پیشین ("اعضای هیئتهای معاونین" و "مساعدین"، در سطح محلّی به مشاورین کمک میکنند.) برخی از اعضای بیتالعدل جهانی از مسئولان عالیرتبه جامعه بهائی امریکا انتخاب شدند، و برای مدتی از دورهها، خلاء عملکرد بیتالعدل، توسط دبیرکل (منشی) پیشین محفل ملّی امریکا، پرمیشد. سپس، با انتصاب هیئتهای مشاورین توسط بیتالعدل، امور زمین مانده به آنها محوّل گردید. بیتالعدل رهبری برنامه افزایش تعداد بهائیان در میان فقرا، در کشورهای جنوب، به ویژه هند، را بر عهده داشت (اسمیت و مومن 1989). در حالی که رشد آمار در اروپا، در حد ناچیزی باقی ماند.
در سال 1963 تعداد افراد جامعه بهائیان امریکا حدود 10000 نفر بود. سپس جریانهایی همچون جنبش حقوق مدنی، جنگ ویتنام، شورش فرهنگی جوانان، و واترگیت تاثیرگذار شدند. سالهای آخرین دهه 1960 و دهه 1970، برای بسیاری از امریکاییها، دوران تغییر و تحول عمیق در قواعد و عرف های اجتماعی و نهادهای دولتی بود (بلّا 1976؛ ووت نو 1976). این نارضایتی، به ویژه، موجب افزایش بالقوه تعداد افراد متمایل به گروه های دینی کمتر شناخته شده گردید. ناگهان، برنامههای تبلیغ بهائیان، که قبلاً تاثیر اندکی داشت، موجب جذب ده ها هزار نفر بسوی بهائیت شد.
جمعیت بهائیان امریکا از 13000 عضو در سال 1969، به 18000 نفر در سال 1970، 31000 نفردر سال 1971؛ 40000 نفردر 1972، و 60000 نفر در 1974 بالغ گردید (استاکمن 1994:18) (توجه داشته باشید که گزارشهای استاکمن بر اساس آمار افراد ثبت نام شده در جامعه است که بطور رسمی انصراف ندادهاند؛ هرچند بسیاری از آنها دیگر تمایلی به بهائی بودن ندارند.) تعداد جوانان بهائی (سن15تا21سال) در سال 1968 اندک بود؛ ولی در اوایل دهه 1970 تعداد آنها به 19000تن رسید. هجوم جوانان موجب اصطکاکهایی با بهائیان سالمند گردید. درصد زیادی از جوانان بهائی شده، از بهائیت کنارهگیری کردند (نگاه کنید به مقاله پگی کیتون در هالینگر 199صص271-264). برخی از آنها که باقی ماندند شروع به اخذ مدارج عالیه کردند، و برای اولین بار تعداد روشنفکران بهائی افزایش قابل توجهی یافت، هرچند آنها در میان کل بهائیان محو شدند. تشکیلات بهائی با این روشنفکران "دارای فرهنگ گفتمان انتقادی" دچار مشکل شد(گولدنر، 1979). تشکیلات بهائی، تا سال 1978 ادعا می کرد که 77396 عضو دارد؛ هرچند تأیید میکند که تنها از 48357 نفر از آنها آدرس دارد؛ و تعداد جوانان، به کمتر از 3500 نفر کاهش یافته است (گزارش محفل ملی بهائیان امریکا، 1979).
گرچه در دهه 1970 هزاران نفر از سیاهان، در کارولینای جنوبی و مناطق شمالی جورجیا، مجذوب تبلیغات تساوی نژادی و رفع تبعیض نژادی بهائی شدند؛ ولی این افراد علایق و پیوند دینی پیشین خود با کلیسای مسیحی را، رها نکردند (هاردِستی 1993). اکثریت اعضای محفل ملی بهائیان امریکا، ازجوانان دهه 1940و1950 هستند - آن زمان که تعداد اعضای جامعه بهائی آمریکا چیزی حدود 5000 نفر بود – و همگی پیر و جا افتاده بوده و عملکردی شبیه یک کلوب بسته و انحصاری را دارند. به نظر میرسد آنها نگران شده بودند که مبادا ثبات وضعیت جامعه بهائی پیشین، بر اثر حضور افراد تازه وارد، دچار آشفتگی و تلاطم شود. با توجه به اینکه افراد تازه وارد شناخت درستی از قوانین بهائی نداشتند و بسیاری از آنها دچار سوء تفاهم شده بودند؛ و یا مبتدیان، غالباً به دور از شناخت و تصور صحیحی از مقررات تشکیلات بهائی بودند، لذا نظم امور کاملاً به هم خورده بود.
به گفته یک شاهد عینی، دکتر فیروز کاظم زاده، از اعضای قدیمی محفل ملّی بهائیان امریکا، که در آن زمان استاد رشته تاریخ روسیه در دانشگاه ییل بود، نگران بود که جامعه بهائی منابع، مالی یا انسانی، برای هجوم جدیدی از سیاهان فقیر جنوبی را ندارد؛ و نظرش این بود که منابع موجود برای جذب و حفظ هزاران نفری که قبلاً وارد شده بودند به کار گرفته شود (مصاحبه شخصی، 16مه1997). ولی دیگر اعضای کمتر محافظه کار محفل ملّی بهائیان، قویاً بر این باور بودند که باید اجازه داد راه برای امواج جدید مبتدیان باز شود ؛ ولی اینها در بحث شکست خورده و نظرشان تأیید نشد. بنابراین، محفل ملی، با ظرافت، کمپین تبلیغی در جنوب را متوقف کرد. این مطلب توسط سایر منابع نیز تأیید میشود؛ از جمله پیام ارسالی به گروه اینترنتی تالیسمان (که طی سالهای 96-1994توسط دکتر جان والبریج، استاد رشته مطالعات خاورمیانه، در دانشگاه ایندیانا، اداره میشد). در آنجا مکاتبهای گزارش شده که میگوید یک بهائی سیاهپوست آفریقایی-امریکایی، که تجربه و تبحّر زیادی در تزیید معلومات بهائی، برای تازه کیشان، در کارولینای جنوبی داشت؛ اظهار داشته که مطالعات او درباره 25 سال انتخابات و اعضای محفل ملّی بهائیان امریکا بیانگر آن است که تغییر بسیار ناچیزی در ترکیب نژادی اعضای محفل ملّی وجود داشته، و همواره نسبت خاصی از هر نژاد، در محفل حفظ شده (نوعی حضور نمادین؟) لذا دست اندرکاران محفل ملی بهائیان نگران بودند که تبلیغ گسترده در جنوب، میتواند منجر به انتخاب و حضور سیاهان بیشتری در انتخابات بعدی باشد. بنابراین، کمپین تبلیغ عمومی و گسترده متوقف گردید. (تالیسمان، آوریل 1996)
البته این یک نظر و عقیده است و میتواند صحیح نباشد، ولی مطلب نقل شده بیانگر آن است که برخی بهائیان سیاهپوست این احتمالات را پذیرفته بودند. روشن است که مقامات جامعه بهائی امریکا (برخلاف مسئولان جامعهی بهائی هند) تصمیم گرفتند روند تبلیغ و جذب مبتدی را کُند کنند و خود را از خطر افزایش و رشد کنترل نشده افراد تازه تصدیق، مصون نگهدارند. یک شاهد عینی به من اظهار داشت که جناب علی نخجوانی، عضو بیتالعدل، با این ادعا که این تصمیم، جامعه بهائی امریکا را یک نسل به عقب انداخته، از آن انتقاد کرد. از سوی دیگر، محفل ملّی هم تاکید داشت تا تازه بهائیان سیاهپوست جنوبی، ارزشهای بهائی را فرا بگیرند. از جمله اقدامات محفل ملّی در این زمینه، ایجاد یک ایستگاه رادیویی در کارولینای جنوبی بود.
رویداد مهم بعدی، عبارت بود از مهاجرت بیش از 12000 بهائی ایرانی به امریکا، از سال 1978تا اواسط دهه 1980. بهائیان امریکایی، در مجموع، واکنش مثبتی نشان دادند و پویش فعالی در حمایت از هم کیشان ایرانی خود آغاز، و برای آنها کمکهای مالی جمع کردند. ولی بیتالعدل جهانی رویکرد متفاوتی از خود نشان داد. بیتالعدل، ابتدا درباره خروج بهائیان از ایران سکوت کرد. همچنین کمترین اقدامی در حمایت از تلاش بهائیان ایرانی، برای خروج از ایران، بعمل نیاورد. و حتی بسیاری از بهائیانی را که موفق به خروج از کشور شدند، به خاطر تکذیب و انکار عقیده بهائی، تقبیح کرد. در موارد زیادی تلاش کرد بهائی بودن آنها را تأیید نکند تا به آنها پناهندگی سیاسی داده نشود . لذا بسیاری از آن افراد دچار مشکل و سختی شده، و بعضاً موقعیت آنها به خطر افتاد.
محفل ملّی بهائیان امریکا نیز همین موضع سخت و شدید را اتخاذ کرد، و از خوشامدگویی به این جمعیت بزرگ پناهنده به جامعه بهائی امریکا سرباز زد. آقای علی نخجوانی، عضو بیتالعدل، در سفر به امریکا، بصورت صریح و شفاف، و با شدت و خشونت هرچه تمامتر، از این سیاستها دفاع و جانبداری کرد. بیتالعدل جهانی از سیاست محفل ملّی بهائیان امریکا مبنی بر اِعمال فشار بر حکومت ایران، از طریق همکاری با سازمانهای حقوق بشری، حمایت کرد؛ ولی همزمان به سیاست خودداری از تأیید هویت بهائی پناهندگان ادامه داد.
دوره پس از 1979، زمان تغییرات بزرگ در امریکا بود. هجوم (بهائیان) ایرانی، که برخی از آنها سرانجام در جامعه پذیرفته شدند، کافی بود که جغرافیای جامعه بهائی دستخوش تغییر و تنوع شود. جامعه مذکور حال شامل سفیدپوستان، ایرانیان، و سیاهان آفریقایی/امریکایی تبار بود. کالیفرنیا و کارولینای جنوبی به قطبهای اصلی تبدیل شدند، ولی بهائیان تلاش کردند تا جوامع بهائی کوچکی در هر ایالت تشکیل دهند. لذا تا اواسط دهه 1990، حدود 1300 محفل محلی بهائی تشکیل،و بودجه سالانه 20 میلیون دلاری در نظر گرفته شد. (هرچند جمع کمکها و تبرعات دریافتی محفل از بهائیان در سال 1996 تنها 11 میلیون دلار بود، و متناسب با تورم افزایش نمییافت)
محفل ملّی ادعا میکند که تعداد بهائیان قبل از سال 2000 حدود 130000 بوده است . ولی حتی اگر اطفال را هم در نظر بگیریم این یک ادعای به شدت اغراق آمیز است. محفل ملّی بهائیان امریکا، طی یک تحقیق و بررسی از 300 جامعه محلی بهائی دریافت که تنها یک سوم از بهائیان، بطور منظم در ضیافت نوزده روزه ( یکی از برنامههای رسمی جامعه بهائی، که بهائیان- درصورت نداشتن عذر- موظف به شرکت در آن میباشند) شرکت میکنند. (گزارش محفل ملی بهائیان امریکا، 1997). کارکنان ویلمت (مرکز اصلی بهائیان درامریکا) اعلام کردهاند که تنها از حدود 60000 فرد بزرگسال بهائی آدرس صحیح دارند؛ و احتمالا تنها نیمی از این افراد را میتوان بهائی فعال یا مسئولیتپذیر درنظر گرفت. زیرا طبق رفتار و رویه کنونی محفل بهائیان امریکا، آن دسته از افرادی که از جامعه بهائی کنارهگیری کرده باشند، تنها در صورتی که نامهای مکتوب و صریح و رسمی، مبنی بر کنارهگیری و خروج از جامعه بهائیان و عدم اعتقاد به بهاءالله، به محفل ملی بهائیان امریکا بنویسند، محفل ملّی نام آنها را از لیست و آمار رسمی بهائیان حذف میکند. ولی غالب اشخاصی که جامعه بهائی را ترک میکنند، زحمت انجام چنین مکاتبهای را به خود نمیدهند.
یک بهائی داستان و شرح تلاش برای تماس با بهائیان در شهر کامپتون، کالیفرینا، در دهه 1980 را بیان کرده است. اسناد و سوابق رسمی حاکی از آن بود که محفل ملی بهائیان آدرس 22 بهائی را در آن شهر دارد. ولی تحقیقات و بررسیهای دقیق و پیگیرانه مشخص کرد که تنها 2 نفر در آن شهر خود را بهائی میدانند (مصاحبه شخصی، مه 1997)
شاید همه موارد این گونه نباشد، ولی به هر صورت این مورد روشنگر و گویا است. بعضاً مقامات بهائی ادعا میکنند حتی آندسته از افرادی که هیچگونه خبر و ردّی از آنان در دست نیست، ممکن است باور و وابستگی خود را به بهائیت از دست نداده باشند.
در یک آمارگیری رسمی، در سال 1990، در نیویورک، از 110000 خانواده امریکایی، که از آنها درباره باور و عقیده دینی آنها صورت گرفت، تنها 24 امریکایی خود را بهائی معرفی کردند. بر طبق این نظرسنجی، تعداد جمعیت بزرگسال بهائی امریکا، حدود 28000 نفر میباشد. یافتههای این نظرسنجی تأیید میکند که نباید بهائیانی که ارتباط خود را با فعالیتهای بهائی قطع کردهاند،و به جامعه بزرگتر پیوستهاند را بهائی دانست (کازمین ولاک من، 1992:صص 17و151، 287)
عقاید و سنّتهای منزویکننده
چه عقاید و رفتارها و سنتهایی است که مکانیسمها و نظامات کنترلی به اجراء درآمده توسط موسسات بهائی را تأیید میکند؟ از آنجا که در دهه های 1930 و 1940 از بهائیان خواسته شد تا برای فعالیتهای تبلیغی و مهاجرتی به مناطق و شهرهای مختلف بروند تا تعداد افراد بهائی برای تشکیل محفل محلّی بهائی به حد نصاب برسد (حداقل 9 فرد بهائی 21 ساله به بالا) ، لذا این افراد در گروه هایی از حدوداً تعداد انگشتان دو دست تا 40 نفر، در شهرهای ایالات متحده امریکا پراکنده شدند. تنها در چند شهر، جامعه بهائی با تعدادی بیش از این ارقام وجود دارد. میتوان تصور کرد که بهائیان اکثراً علاقمند به حضور در فعالیت جامعه بزرگتر (جامعه غیربهائی هر شهر و ایالت) باشند، زیرا آئین بهائی فاقد روحانیون رسمی و حرفهای است، و کلیه امور و فعالیتهای دینی باید توسط مسئولین و منتخبین بهائی و یا داوطلبان انجام شود. تاثیر دیگر سنت و فرهنگ بهائی این است که بهائیان فعال، اغلب برای تبلیغ به مناطق دور دست اعزام میشوند، و یا بخاطر فعالیت اداری زیاد، چنان سرشان شلوغ است که کمتر فرصت میکنند فامیل و دوستان غیربهائی را بینند، و بیشتر وابسته به شبکه ارتباطی و اجتماعی درون جامعه بهائی خود هستند، و از اینرو مستعد فشار برای انطباق یافتن، از سوی مؤسسات و نهادهای بهائی میباشند.
موضوع مهم دیگری که باعث جدایی و انزوای بهائیان از جامعه میشود ممنوعیت دخالت آنها در فعالیتهای سیاسی است. البته اوضاع و شرایط همیشه اینطور نبوده است. در قرن نوزدهم، بهائیان ایرانی، در مواقعی، در پُستهای بالای سیاسی شاغل بودند، و بعضی از تحصیلکردگان و روشنفکران آنها از فعالان جنبش مشروطهخواهی بودند، هر چند در نهایت، بهائیان از حکومت استبدادی جانبداری کردند. عبدالبها بین بهائیانی که در کشورهای دارای حکومت پادشاهی مطلقه زندگی میکنند و یا آنها که در کشورهای جمهوری (دموکراتیک) هستند، تقاوت قائل شد. " چون حکومت امریکا جمهوری است و حالت استبدادی ندارد، لذا لازم است که تمام شهروندان در انتخابات و امور جمهوریت شرکت کنند " (عبدالبهاء ، دوره 1916-1909،جلد 2،ص 342). براین اساس ، بهائیان اولیه در امریکا ، در امور سیاسی مشارکت فعال داشتند ، به عضویت احزاب در میآمدند ؛ و در مواردی به سمت سیاسی حکومتی منصوب میشدند .
در دهه 1930 ، شوقی افندی ، فعالیت بهائیان در امور سیاسی را ممنوع کرد . این موضوع به یکی از اصول مرام بهائیت تبدیل شده است (هورنزبی ص 339: 1982) این تصمیم شوقی ، تا حدی ، به علت برکناری بهائیان ایرانی ، در زمان حکومت دیکتاتوری پهلوی در ایران بوده است. به نظر میرسد پس از آن، شوقی افندی احساس کرد که این عرف و رفتار بهائیان ایران را به هنجاری برای بهائیان، در سطح جهانی، تبدیل کند. او همچنین براین عقیده بود که بحثهای سیاسی حزبی میتواند منجر به جناح بندی و قطبی شدن جوامع بهائی مهم، همچون بهائیان نیویورک شود. بهر صورت، در سال 1951 ، منشی شوقی افندی، از جانب او نوشت: ما باید دو کار انجام دهیم: اولاً از سیاست همچون طاعون و بیماری مهلک دوری کنیم؛ و ثانیاً در کشوری که زندگی میکنیم، از حکومت و دولتی که قدرت را در دست دارد ، اطاعت و پیروی کنیم. (هورنزبی ص 332: 1982). این نظر و دیدگاه شوقی افندی، در پیام مهم سال 1970 بیت العدل به جامعهی بهائیان آفریقا مورد تأیید قرار گرفت (بیت العدل جهانی 50-1976:44) و بعنوان یک ملاک و ارزش قدرتمند ثبت شد. به هر روی، بهائیان امریکایی نوعاً مشارکت در فعالیت سیاسی را تقبیح میکنند، و میتوان در مجموع دیدگاه و موضع آنها را "ضد لیبرالی" ارزیابی کرد.( هولمز ، 1993 ) همانگونه که در یک پست ایمیلی ابراز شده است:
" فرهنگ سیاسی در امریکا به شدت تحت تاثیر فرهنگ انقلابی و استقلال خواهی آن کشور، و نظرات متفکرانی همچون جان لاک، جفرسون، و استوارت میل شکل گرفته است. ویژگیهای این فرهنگ عبارتست از شک و بدگمانی نسبت به حاکمان و صاحبان قدرت، ترویج فردگرایی، استفاده از پروسهها و روندهای رقابت و هماوردی،و اعتراض و مقابله برای جلوگیری از هرگونه سوءاستفاده از قدرت. همه ما چنان تحت تاثیر این فرهنگ هستیم که برایمان مشکل است تصور کنیم بدون هرگونه مقابله و مخالفت جناحی بتوان به اصلاح و تغییر واقعی دست یافت" (آیول1993). عدم امکان عضویت بهائیان دراحزاب ، عدم امکان شرکت آنها در رأی گیریهای اولیه حزبی (که مستلزم عضویت در احزاب است) ، مخالفت آنها با رقابت و انتخابات حزبی ، عدم مشارکت در کمپینها و رقابتهای سیاسی ، یا حتّی خودداری از بیان دیدگاهها و مواضع سیاسی ، از توان اجتماعی بهائیان کاسته و آنها نمیتوانند مشارکت کاملی در امور جمهوریت داشته باشند، و یا در مواردی آنها را از جامعه بزرگ امریکا ایزوله میکند . در حقیقت، بهائیان نه تنها از عضویت در تشکیلات بزرگ سیاسی و احزاب، بلکه ازعضویت درسازمانهای بزرگی چون عفو بین الملل نیزمنع شدهاند. ( بیت العدل جهانی ، 1993 ). بهائیان مجاز به مشارکت در فعالیتهای مدنی سطح پایین، بویژه در سطح محلّی، میباشند. به این ترتیب بهائیان، نسبت به بقیه افراد امریکایی، در دسته بندیهای سیاسی کمتری شرکت دارند؛ و این موجب میشود تا رهبران تشکیلات بهائی قدرت و نفوذ بیشتری روی آنها داشته باشند.
یکی دیگر از مواردی که باعث انزوای بهائیان و محروم شدن آنها از حمایت اجتماعی افراد غیربهائی میگردد، نفی نهادها و ارزشهای رایج در جامعه امریکایی از سوی بهائیان است. بسیاری از بهائیان، ارزشها ، روشها، و جامعه امریکا را بعنوان " نظم کهنه جهانی" رها میکنند . قانون اساسی امریکا و اعلامیه حقوق بشر آن کشور غالباً از سوی بهائیان محافظه کار (متعصّب)، بعنوان ارزشهای کهنه ، و در درجه پایینتری از اهمیت، نسبت به ارزشها و قوانین منصوص در کتب بهائی ارزیابی کرده، و مورد انتقاد قرار میدهند. موضع گیری منفی بهائیان نسبت به جامعه فعلی امریکا از چند طریق صورت میگیرد . یکی از مهمترین و نمادینترین آنها، عقیده و باور عمومی و گستردهی بهائیان به چیزی است که آنرا "مصیبت یا فاجعه" مینامند؛ یک حادثه یا یک سلسله از حوادث آخرالزمانی، که به شدت جامعه امریکا را زیر و رو خواهد کرد؛ و زمینه را برای پذیرش گسترده بهائیت در امریکا فراهم خواهد کرد!(پیتر اسمیت 1982؛ پگی کیتون در کتاب هالینگر 1992:269). مسئولان جریان اکثریت بهائی در حیفا، برخلاف جریان اقلیت بهائی (گروه جِنسِن در مونتانا) از ارائه هرگونه تاریخ برای وقوع این مصیبت یا بلای آخرالزمانی طفره میروند. (طرفداران گروه بهائی اقلیت،به رهبری دان جنسن، پایان سال 2000 را بعنوان زمان وقوع بلای آخرالزمانی اعلام کرده بودند، که اتفاق خاصی بروز نکرد.)
بسیاری از بهائیان عقیده دارند که نهادهای روحانی آنها، در نهایت حکومت امریکا (و سایر حکومتها را) به کناری خواهند زد، به نحوی که حکومت دینی بهائی به جدایی دین و حکومت خاتمه خواهد داد. این عقیده اگرچه از سوی بهائیان لیبرال مورد انتقاد واقع شده، ولی اخیراً از سوی بیت العدل جهانی مورد حمایت قرار گرفته است ( بیت العدل جهانی، 1996؛ هاکنس 1996؛ والتر 1996؛ جانسون 1997).
از آنجا که تنها بهائیان در انتخابات و انتخاب مسئولان بهائی شرکت میکنند؛ بنابراین پس از تصاحب قدرت – اگرچه غیرمحتمل – از سوی بهائیان در امریکا هم تنها بهائیان ایفای نقش میکنند. این سیاست منجر به ایجاد اقلیت های مذهبی با اختیارات اجتماعی کمتر خواهد شد، شبیه آنچه که قبلاً در کشورهای خاورمیانه مشاهده میشد و اکنون نیز مواردی از آن یافت میشود .
اینکه بهائیان امریکا در قرن 21 از حکومت دینی طرفداری کنند حرف چرندی است؛ چرا که بنیانگذاران بهائیت در قرن 19، یعنی بهاءالله و عبدالبها، از بحث جدایی دین و حکومت، و دمکراسی چند حزبی طرفداری کردند؛ چرا که این روش را وسیلهای برای رعایت مدارا و تساهل نسبت به بهائیت در ایران شیعی میدانستند ( ژان کول، 1992). ایدهالهای مربوط به حکومت دینی، آشکارا یک هدف رادیکال خاورمیانهای است. بسیاری از بهائیان معاصر نمیدانند که ادعای حکومت مذهبی با آموزههای یکصد ساله بهاءالله ، عبدالبها و شوقی افندی در تعارض میباشد ( روبارتز ، 1993 )
بهائیان به نهادهای تشکیلاتی خود اختیارات گستردهای اعطاء کردهاند، چرا که بسیاری از آنها– برخلاف پروتستانها – آن نهادها را صرفاً چون کلیسا نمیدانند، بلکه بیشتر نهاد اولیه و جنینی حکومت دینی می انگارند. بسیاری از بهائیان امریکا، بیت العدل جهانی را یک نهاد مصون از خطا میدانند. این عقیده ناشی از برداشت از عبارت عربی استعمال شده از سوی عبدالبها است (معصوم). بسیاری از طرفداران بهائیت انکار میکنند که شوقی افندی حدود " مصونیت از خطای" بیت العدل را به قانونگذاری محدود کرده است؛ و حق آنها را در تفسیر نصوص بهایی نفی کرده است (شوقی ربّانی ، 1969 ، صفحات 151- 148 ). با پایان دوران ولایت امر، بهائیان متعصب (محافظه کار) تمایل زیادی برای اعطای حق انحصاری تفسیر متون – بصورت دُو فاکتو و عملی– به بیت العدل جهانی دارند. و بیت العدل هم به مخالفت جدّی برعلیه "اومانیسم غیردینی (secular Humanism) و روشهای مادی گرایانه در تحقیقات اکادمیک و مباحث تفسیری پرداخته است (بیت العدل جهانی 1997) . بسیاری از بهائیان بر این عقیده اند که فهم و شناخت و دریافتهای فردی خود را در برابر تصمیمات بیت العدل جهانی به کناری بگذارند و آشکارا از بیت العدل اطاعت کنند، و این کاری است که دقیقاً با ارزش فرد گرایی امریکایی در تعارض است. بهائیان لیبرال غربی، بطور خصوصی از این موضوع اظهار انزجار میکنند، ولی بنظر میرسد که آنها بشدّت در اقلیت باشند. اعتقاد به مصونیت از خطا میتواند بعنوان یک مکانیسم کنترلی قدرتمند عمل کند. یک بهائی انگلیسی پیشین توضیح داده است که در جریان کانونشن ملّی، در اواخر دهه 1970، با سخنان آقای فیلیپ هین ورث، (عضو محفل روحانی ملی بهائیان انگلستان)، هنگامیکه از اعضای حاضر در کانونشن پرسید آیا می خواهید با خواستههای بیت العدل جهانیِ مصون از خطا مخالفت کنید، نتیجۀ آرا تغییر کرد (گفتگوی خصوصی فوریه 1977). اگرچه محافل ملّی مصون از خطا تلقی نمیشوند، ولی در بین بسیاری از بهائیان امریکا این گرایش وجود دارد که تمام مؤسسات و نهادهای بهائی، در برخی مواقع، از هدایت ملکوتی و آسمانی برخوردار میشوند! اعتقاد به هدایت ملکوتی و آسمانی نهادها، بهائیان را به نوعی روشهای کنترل مستبدانه، از سوی کارگزاران بهایی، می کشاند؛ و از اینرو آنها به سوی سرزنش افراد قربانی، و طرد منتقدان و متهم ساختن آنها به ایجاد اختلاف گرایش پیدا میکنند (شوپه ، 1995؛ کالینز، 1991)
انتخابات الهی
مکانیسمهای کنترلی متعددی در خصوص نظام انتخاباتی و واقعیات قدرت در جامعه بهائی وجود دارد. بهائیان امریکایی اولیه فاقد "افراد روحانی" و "رهبران انتخاباتی" بودند. البته آنها اجازه ثبت نام برای عضویت در ادارات بهائی و انجام رقابت برای ورود به محفل بهایی را داشتند. وقتی بهائیان امریکایی اولیه از عبدالبها پرسیدند که انتخابات محافل محلّی چگونه باید انجام شود؛ او پاسخ داد که آنها باید طبق ضوابط انتخاباتی رایج در کشورشان عمل کنند (عبدالبها، 1916- 1908 ص 7 ،ج1) وان دِن هونارد میگوید در زمان عبدالبها، در امریکای شمالی، کاندیداتوری و ثبت نام و رقابت انتخاباتی در انتخابات بهائی روش رایج و استاندارد بود (وان دِن هونارد ، 1996 ، صفحات 8- 157 )
شوقی افندی، در اوایل دهۀ 1930، به پیروی از سنّت و رویّه بهائیان ایرانی، عرف تبلیغات و رقابت انتخاباتی را ممنوع و متوقف کرد. گرچه به ظاهر فعالیتهای رسمی انتخاباتی از آن زمان متوقف شد، و در شهرهای بزرگ، جامعه بهایی از شناخت و ارزیابی کاندیداهای ملّی محروم شدند، ولی مکانیسمهای غیررسمی تبلیغ و رقابت انتخاباتی ، خصوصاً از سوی افراد صاحب نفوذ و مستقر بر صندلی قدرت ، بطور گسترده به کار گرفته میشود.
نهادهای انتخابی بهائی، خیلی هم طرفدار انتخابات نیستند، و بدلخواه خود عمل میکنند. انتقاد عمومی برعلیه نهادهای بهائی مجاز نیست؛ گرچه گفته شده انتقاد خصوصی، به شکل نوشتن نامه انفرادی به نهادی خاص، یا تفسیر و توضیح در مجامعی که تنها بهائیان حضور دارند، میتواند مجاز شمرده شود( بیت العدل جهانی ، 1989 – 1988). انتقاد عمومی مداوم نسبت به نهادهای بهائی، از سوی یک فرد بهائی، میتواند او را در مظان نقض میثاق، و دریافت برچسب اقدام به حمله غیر صادقانه به دیانت بهایی نماید که مجازاتهای شدیدی در پی دارد. پس از هر رأی گیری، تمام جامعه بهائی باید از نتیجه انتخابات حمایت کنند، و دیگر اقلیت شکست خورده مجاز به ادامهی انتقاد نیست (هورنزبیHornsby ، 1983:31) .
بر طبق مفروضات این رویه، چنانچه خط مشی و سیاست اتخاذ شده ضعیف و نارسا باشد، جامعهی بهائی پس از مدتی به نارسایی آن پی میبرد؛ و سیاست جدیدی اتخاذ خواهد کرد. این نظریهی رفتار سیاسی، نیاز به توازن و بازبینی (حضوراقلیت منتقد) را نفی میکند .
قرار دادن هیئتهای منتخب فراتر از انتقادات عمومی، و ساکت ساختن اقلیتهای شکست خورده، تاثیرات قابل پیش بینی در سطح ملّی داشته است. از سال 1961 به این طرف، هیچیک از اعضای محفل ملّی بهائیان امریکا، که ازانتخاب مجدد انصراف نداده اند، جابجا نشدهاند . موارد احتمالی جا به جایی همه اضطراری و اجتناب ناپذیر بودهاند. از این گذشته، بنظر میرسد نظام کنونی رهبری بهایی بسیار مستعد پذیرش شبکههای خانوادگی و گروه بندی ها است.
برای مثال، خانم ویلما اِلیس، مادر رابرت هندرسن (منشی (دبیرکل) محفل روحانی ملی بهائیان) با آقای فیروز کاظم زاده (عضو محفل ملی) ازدواج کرده است. خود اِلیس قبلاً عضو محفل ملّی بوده و مناصب بهایی حساسی را در اختیار داشته است. درحال حاضر، او عضو هیئت مشاوران قاره ای امریکا است، که مشورت و خدمات دیگری را به اعضای محافل و نهادهای انتخابی، در سراسر امریکا، اعطاء میکند. دو تن دیگر از اعضای محفل ملّی، آقای جیمز و خانم دوروتی نلسون، هم زن و شوهر هستند. جیمز قاضی ارشد دادگاههای حقوقی لس آنجلس است. دوروتی هم قاضی شعبه 9 استیناف کالیفرنیا است. دو عضو دیگرمحفل ملّی، جوانا کنراد، کارمند بازنشسته دادگاه حقوقی لس آنجلس، و ویلیام دیویس، عضو اجرایی پیشین شعبه 9 دادگاه استیناف کالیفرنیا است. دیگر عضو کنونی محفل ملّی، یک خانم اهل داکوتای جنوبی، پاتریشیا لاک، اولین زن سرخپوست امریکایی عضو محفل ملّی است. او جایگزین شوهرش کِوین لاک شده است. مایکل مک مولن، جامعه شناس محقق دانشگاه هوستون (بهائی)، اعلام داشته که ممنوعیت تبلیغ و رقابت، امکان پیروزی افرادِ خارج از نهادهای قدرت بهائی را، در محفل ملّی تقلیل داده است. او اضافه میکند در سطح محلّی امکان جابجایی بیشتر است. حتی در این سطح، مباحث، حتی دیدگاههای اختلافی، راحتتر بحث و مبادله میشود و ترس از مخالفت رسمی کمتر است. ( ریفکین ، 1997 – اشتباهاً به Cole نسبت داد ه شده بود .)
بهائیان منتقد سیستم ادعا می کنند که نتایج انتخابات،از سه طریق تحریف و منحرف میشود
محفل ملّی بهائیان امریکا از همه امکانات تبلیغاتی، و نیز کنترل ابزارهای تبلیغاتی، مثل نشریه آمریکن بهائی (ارگان محفل ملّی بهائیان امریکا) برخوردار است. همچنین نوارهای ویدیویی تبلیغی به محافل محلّی ارسال می کند؛ افراد خود را برای برگزاری کنفرانس به اطراف و اکناف می فرستد؛ و به این ترتیب آنها بیشتر در معرض مشاهده و دید افراد هستند (و البته همهی هزینه ها از صندوق ملّی بهائیان پرداخت میشود.) این تبلیغات، خصوصاً زمانی که دیگران از هرگونه تبلیغ و رقابت محرومند، موثر و ارزشمند است.
2- آنها ادّعا میکنند که افراد عضو محفل و قدرتمند، معمولاً نزدیکان و آشنایان خود را برای انتخاب در مناصب تبلیغ و توصیه میکنند ، آنها را برای برگزاری کنفرانس اعزام میکنند ، آنها را برای تصدی سِمتهای مهمّ لجنه های ملّی منصوب میکنند ، و در مناسبتها و رویدادهای مهم عناوین خاص را به آنها ارزانی میکنند! (گفتگوی شخصی ، مه 1996) .
از آنجا که صحبت آشکار دربارۀ کاندیداها مجاز نیست، سیستم علامت دهی غیرمستقیم ظریف، و تبلیغات غیرمستقیم بسیار اهمیت دارد. در واقع، از نظر برخی افراد، این خود نوعی تبلیغات انتخاباتی است. در دهه هفتاد، یکی از نخبگان آفریقایی-امریکایی که در بحثهای تبلیغی مذهبی مهارت داشت گفته است: "از من پرسیدند که اگر بخواهم میتوانم عضو ارکسترمحفل روحانی ملّی بشوم"! برداشت او این بود که از نظر مردم، کسانیکه در مجالس بزرگ، مثل کانونشن ملی سالانه، به خواندن مناجات بپردازند از طرف قدرتهای موجود "متبرک و تایید" میشوند. ولی او پاسخ داده بود که علاقهای به خواندن دعا و مناجات ندارد. ( تالیسمان ، آوریل 1996 ) .
بدون شک رقابت برای عضویت در محفل ملّی، به چیزی بیش از توصیه های بالا نیاز دارد. ولی به هرصورت، اهمیت روشهای تبلیغ غیرمستقیم و خودنمایی و جلب توجه در کانونشن عید رضوان، قطعی است و نباید انرا دست کم گرفت.
3- برخی رقابتها، از سوی کاندیداهای غیررسمی، طی کنفرانس ها و سخنرانیها در سفرهای ملّی صورت میگیرد. اینگونه فعالیتها و تبلیغات، مادام که شخص از محفل ملّی انتقاد نکند؛ بطور واضح درخواست رأی به نفع خود نکند؛ و صبورانه در انتظار ورود به محفل بماند؛ مجاز و بدون اشکال است. بعضاً محفل ملّی با لغو برنامههای سخنرانی فردی... اینگونه تبلیغات را تعطیل میکند ...( آنون 1992). البته بهائیان محافظه کار و سنّتی، که انتخابات را امری قُدسی و الهی تلقی میکنند، هرگونه فعالیت و برنامه ریزی انتخاباتی را نفی میکنند!
مکانیسم های کنترلی و مجازاتها
رهبران بهائی از یکسری مکانیسمهای کنترلی برای فرم دادن به بیان و رفتار بهائیان استفاده میکنند . این موارد عبارتست از سلب حق رأی، توبیخ، درخواست برای سازش و تطبیق ، اتهام "ضعف در عهد و میثاق"، بازرسی و تحقیق و اعلام عمومی، و روشهای مختلف سانسور. بسیاری از این روشها بر علیه افرادی که پتانسیل رهبری دارند ... یا روشنفکران و افراد اقتصادی، که درگیر فعالیتهای اقتصادی مرتبط با بهائیت هستند، اِعمال میشود.
ممنوعیتها به نوعی موجب از بین رفتن تفکرات انتقادی، کنترل بیشتر گفتار بهائیان از سوی افراد اجرایی ... شده است. گروهی از بهائیان کالیفرنیایی، در دهه 1980 مبادرت به چاپ مجلّهی بهائی دیالوگ کردند . اگرچه مقالات برای کنترل و سانسور قبل از چاپ به محفل روحانی ملّی بهائیان ارائه میشد؛ مع الوصف، یک احساس عدم اعتماد نسبت به گروه نویسندگان لیبرال–چپ، بطور روز افزون در ویلمت و حیفا بروز کرد. در بهار 1988 ، سردبیران نشریه یک برنامهی اصلاحی 9 بندی را برای چاپ پیشنهاد کردند، "یک برنامه معتدل". در این مقاله به از بین رفتن فضای گفتگو، مخالفت با ادامۀ سانسور، و ایجاد محدودیت برای عضویت در محفل ملّی اشاره شده بود. متقابلاً آقایان هندرسون( منشی محفل) و کاظم زاده آنها را به رقابت منفی متهم کردند. نویسندگان و دبیران نشریه دیالوگ در کانونشن ملی 1988، در ویلمت، تقبیح شدند. اعضای محفل آنها را به اقدام برای کسب قدرت و خارج شدن از مسیر صحیح متهم کردند و رای به تعطیل آن دادند. (شول : 1997) ممنوعیت فعالیت تبلیغاتی آنچنان گسترده است که هرگونه فعالیت روشنفکرانه، و یا هرگونه ارتباطی که تحت کنترل محفل ملّی نباشد مورد سوء ظن قرار میگیرد .
کارگزاران تشکیلات بهایی تاکید زیادی بر اتفاق نظر و نزدیکی و یکسان سازی دیدگاهها در میان بهائیان، و اقدام برای جلوگیری از پیدایش فرهنگهای فرعی خودآگاهانه، که نوعی "احزاب" تلقی میشوند، که متمایل به تفرقه گرایی هستند ، دارند . علیرغم وجود تفاوتهای ایدئولژیک روشن لیبرالی و محافظه کارانه در میان بهائیان ، آنها از زدن چنین برچسب هایی به یکدیگر منع شدهاند . هر فرد دانشگاهی بهائی ، که جزء مقامات رسمی بهائی نباشد، بعنوان "کسی که دنبال طرفدار است" مورد سوء ظن میباشد.
یکی از مکانیسمهای کنترلی رهبران بهائی، "طرد اداری" بهائیان است . افراد بالغ (21ساله)، با پیوستن به بهائیت، دارای حق رای مستقیم برای انتخاب اعضای محفل محلّی، و سپس از طریق انتخاب هیئت منتخب برای کانونشن منطقه ای (District) و اعزام آنان به کانونشن ملّی (هرساله)، بطورغیرمستقیم، در انتخابات اعضای محفل ملّی شرکت میکنند. در انتخابات محافل محلّی و ملّی، 9 نفری که بالاترین آراء را کسب کنند، برای عضویت محفل انتخاب خواهند شد. هر 5 سال یکبار هم، اعضای محافل ملّی ، اعضای بیتالعدل جهانی را انتخاب میکنند. از دیگر اختیارات اداری فرد، عضویت در نهادهای انتخابی و شرکت در ضیافتهای 19 روزه است. تنها آن دسته از بهائیان که دارای حقوق اداری هستند میتوانند در مراسم ازدواج بهائی شرکت کنند؛ یا به جامعه بهائی کمک مالی کنند. حضور در بسیاری از کنفرانسها و حتّی مجامع اینترنتی، از قبیل بهائی – دیسکاس، برای بهائیان معتقد و بدون محرومیت مجاز است. محفل ملّی هم زمانی مبادرت به طرد شخص می کند که او بطور آشکار و علنی قوانین بهائی را مکرراً نقض کند: شرکت در فعالیتهای حزبی و سیاسی، عضویت در سازمان مذهبی غیر بهائی، نوشیدن الکل، قمار بازی، همجنسبازی، زندگی مشترک بدون انجام مراسم ازدواج بهائی، و یا نقض یک قانون مدنی نسبتاً جدی ( هورنزبی ، 1983 :صص 51-39 ) . کسانی که حقوق خود را از دست میدهند دیگر نمیتوانند در مجامع رسمی بهائی به ایراد سخنرانی بپردازند و یا اگر نویسنده باشند معمولاً نمیتوانند هیچ ناشر بهائی را متقاعد به چاپ کتب و نوشتۀ خود بکنند. در برخی موارد، محفل ملّی صرفاً بنابر ملاحظات سیاسی اقدام به طرد فرد میکند ؛ و این زمانی است که فرد، بطور علنی، و یا حتی در جمع خصوصی، اقدام به انتقاد (به قول محفل " بدگویی ") از عملکرد محفل ملّی بهائیان نماید.
در این مورد، در شبکه ایمیلی تالیسمان، در پاییز 1995، بحثی شد و طی آن لیبرالها متذکر شدند که در این موارد محفل روحانی ملی، هم بعنوان شاکی و هم بعنوان قاضی عمل میکند. اکثر افراد حاضر در بحث از عرف و رویه جاری دفاع کردند؛ زیرا این امر مبتنی بر دستور شوقی افندی به محافل روحانی ملّی است، و تاکید کرده بود که اگر عضوی از محفل هم با آن فرد مباحثه کرده و رو در رو بوده، نباید از مشارکت در تصمیم گیری برعلیه آن فرد خودداری کند !
بهائیانی هم که بطورعلنی با سیاستهای نهادهای بهائی مخالفت کنند (فرضاً از طریق ایمیل و وب سایت) ممکن است از لیست بهائیت حذف شوند و غیر بهایی تلقی شوند، همانطور که درباره مایکل مک کنی، نویسنده فانتزی نویس کانادایی، در ژوئیه 1997 اتفاق افتاد. بالاترین اتهام علیه فرد، اعلام او بعنوان ناقض عهد و میثاق است .
اگرچه خود بهاءالله سعی داشت تا به حکم طرد و تکفیر و نجاست خاتمه دهد، ولی امروزه بهائیان، همچون سایر کالتها ، حکم طرد و تکفیر را به کار میبرند. ریاست جامعه بهائی(که امروزه بیت العدل جهانی این مقام را دارا است) میتواند این مجازات را اِعمال کند. در حالیکه طرد اداری و محرومیت از حق رای به جنبههای روانی فرد کاری ندارد، ولی چنانچه فردی بعنوان ناقض عهد و میثاق معرفی شود میتواند دچار مجازاتهای روحی هم بشود. بهائیان نباید هیچگاه با ناقضان گفتگو و یا معاشرت داشته باشند ( هورنزبی ، 153-248 : 1983 ). دوستان و بستگان بهائی، حتی همسر فرد، باید با فرد ناقض میثاق قطع رابطه کنند. هرگونه پشتیبانی سازمانی از چنین فردی قطع میشود. این مجازات نوعا در مورد اشخاصی اعمال میشود که با ریاست جامعه بهایی تعارض پیدا کنند. این امر عمدتاً زمانی بروز میکند که اقدام فرد در نهایت منجر به ایجاد فرقه جدیدی در بهائیت شود؛ و یا فرد با چنین فرقهای رابطه برقرار کند . بعضاً مقامات بهائی افراد Ex-Bahai را هم ناقض میثاق اعلام میکنند .
در سال 1996در نیوزیلند، یک تازه بهائی که از قطع رابطه با دختر یک ناقض عهد خودداری کرده بود برای مقابله با فشار سیستم بهائی، بطور رسمی از بهائیت خارج شد. معذلک او رسماً از سوی بهائیت بعنوان ناقض میثاق معرفی شد (بیت العدل جهانی ،d 1996 ). افراد حتی ممکن است بخاطر ابراز عقیده مجازات و طرد شوند. اخیراً، در مورد یک بهائی لیبرال امریکایی، که انتقاداتی را نسبت به محفل ملی امریکا کرده، و خواستار اصلاحات در رویه های حقوقی بهائی شده بود، بیت العدل جهانی اعلام کرد اگر او به این روش خود ادامه دهد "او و تمام کسانیکه او با آنها ارتباط نزدیک دارد، خود را در تعارض مستقیم با عهد و میثاق خواهند یافت!"( بیت العدل جهانی ،b 1996 ). در فرهنگ بهائی، بیت العدل آنان را تهدید کرده بود که اگر به انتقادات خود نسبت به نهادهای بهائی ادامه دهند، حتی اگر کارشان منجر به تجزیه و شکاف در جامعه بهائی نشود، آنها طرد و اخراج خواهند شد. با افزایش امکانات و تسهیلات الکترونیک و سایتها، تهدید به طرد و اخراج افزایش یافته است.
گرچه مقامات بهایی وانمود میکنند که به امور شخصی و تجاری بهائیان کاری ندارند، ولی موکداً ابراز میدارند به فعالیتهای اقتصادی مرتبط با بهاییت توجه دارند. از اینرو، ساخت و فروش تزئینات و جواهرات مرتبط و منقوش با علائم بهائی کاملاً زیر نظر است و حتی ممکن است افرادی را از اشتغال به اینکار منع کنند. موزیکها و ترانههایی که توسط آهنگسازان و خوانندگان بهائی، با استفاده از اشعار حماسی و غزلیات بهایی تهیه و اجرا میشود باید قبلاً " بازبینی" شوند.
محفل روحانی ملی امریکا حتی بطورخصوصی به انتشاراتیهای بهائی اعلام داشته که در زمینه ادبیات مرتبط با بهائیت چه مواردی چاپ شود یا چاپ نشود؛ و حتی مواردی را در چاپ اول یا دوم کتابی حذف کنند (دنیس مک اِوئن ، 1992 : I )
در جریان برپایی کنگره جهانی بهائی در نیویورک، در سال 1991، محفل ملّی از همه بهائیان خواست بلیط پرواز را از یک آژانس مورد نظر محفل، ولو با قیمت گرانتر، بخرند. برخی آژانسهای خصوصی بهائی که قصد داشتند خدمات و بلیط های ارزان قیمتی عرضه کنند مورد تهدید محفل ملّی قرارگرفتند که حق رقابت ندارند. (گفتگوی خصوصی، 8مارس1996 و ضمایم دیگر)
علیرغم پیدایش عصر جدید و فرهنگهای آزاد منشانه، غالب تفاسیردرباره متون بهائی، در امریکا، تفاسیر لغوی و ادبی است، درست مثل پروتستانتیسم محافظه کار. همه دیدگاهها و برداشتهای تشکیلات اداری بهائی، مبتنی بر نوشتههای شوقی افندی درباره توسعه بهائیت در جوامع غربی است. گرچه یکی از تعالیم بهائیت تطابق دین با علم است؛ ولی عملاً بهائیان امریکایی متون و نصوص بهائی را بالاتر از علم تلقی میکنند! اخیراً مشاوران قاره ای شروع کردهاند به توصیه به افراد اکادمیک بهایی که به تفسیر ادبی خاصی از نصوص بهائی پایبند باشند تا در معرض خطر طرد و تکفیر و اخراج قرار نگیرند (استفان بیرکلند ، 1996)
یکی از مکانیسمهای بکار گرفته شده از سوی مسئولان بهایی برای ایجاد همسانی آیینی و رفتاری، انتقاد و تخطئه افراد و گویندگانی است که نقطه نظرات و برداشتهایی متفاوت با دیدگاه رسمی مسئولان بهائی دارند. بیت العدل جهانی هم از بهائیان خواسته است چنانچه فرد یا افرادی را یافتند که دیدگاه و گفتاری متفاوت از دیدگاه رسمی بهائیت دارند آنها را به تغییر فکر و همراهی با عهد و میثاق دعوت کند (بیت العدل جهانی ، 1996).
در یک کنفرانس ایمیلی تالیسمان، یک مهندس بهائی ایرانی – امریکایی تماس گرفت و لیبرالها را متهم کرد که درصددند تا " میثاق را از بین ببرند و یک گروه و فرقه جدید راه بیاندازند." (تالیسمان ، آوریل 1996).
اعلام دیدگاهها و مواضع رسمی، از دیگر مکانیسم های کنترلی مهم است. اگر اتهام نقض میثاق لیبرالها را به "راه" برنگرداند، در آنصورت بهائیان محافظه کار مورد آنها را به محفل و یا به یکی از افراد رو به ازدیاد روحانی- شکل " نهاد علما " گزارش خواهند نمود (Institution of the Learned ) .
در امریکای شمالی، این گروه متشکل از 4 مشاورقاره ای است که حدود 70 عضو هیئت معاونت زیر نظر آنها فعالیت میکنند، که هر یک از معاونین، به نوبه خود، حدود 60 مساعد (assistant) بعنوان همکار،زیر دست خود دارد. این کادر 4000 نفره از بهائیان فعال، به حفاظت و کنترل جامعه بهائی میپردازند. بعضی مواقع افراد رسمی سازمان با فرد "متهم" ملاقات و تلاش میکنند او را متقاعد نمایند به عقایدش وفادار بماند. مقامات رسمی سازمان برای افراد گزارش شده پرونده تشکیل داده، و آنها را از اشتغال در مناصب مهم کمیته (لجنه) ها، یا انتصاب بعنوان مساعد، و یا سخنرانی در مراسم رسمی بهائی وکنفرانس ها محروم میکنند .
در دهۀ 1980 یک بهائی حرفهای به گروهی از بهائیان امریکایی گفت که عبارت "حکومت جهانی" مورد استفاده بهائیان، چندان مورد قبول امریکائیان نیست و بهتر است بهائیان عبارت دیگری بجای آن پیدا کنند (تبعیت و انطباق با سخنان شوقی افندی در بهائیت یک ارزش محسوب شده، و گفتار فرد مزبور نوعی "نقض میثاق و سرکشی" محسوب میشود.) در نتیجه یکی از اعضای محفل ملّی، فرد مطمئنی را بطور خصوصی مامور کنترل آن شخص کرد ... به من گفته شده که آن عضو محفل ملی، یک شبکه از خبرچینان و جاسوسان در سطح ملّی برای خود تدارک دیده بود.
راس سامرز یک بهداشت کار اهل سیاتل است. او نقل میکند که در دهۀ 1970، قبل از سفر زیارتی به حیفا، پیامی از بیت العدل را مشاهده کرده، که در آن از بهائیان خواسته شده بود نوشته های ناقضان عهد و میثاق را نخوانند، ولی اینکار را ممنوع نکرده بود ... بعداً در سفر حیفا او این مطلب را به زایر دیگری گفت ... در بازگشت به سیاتل، یکی از مشاوران قارهای با اوتماس گرفت و او را در خانه اش ملاقات کرد و دربارۀ اظهارات او گفتگو کردند ... ! بنظر میرسد بهائی بودن به معنی زندگی تحت فشار و تحت کنترل و بازرسی است. فردی که به او اتهام زده شده، هیچ دسترسی به گزارش داده شده برعلیه او، و اینکه چه کسی به او اتهام زده؛ ندارد.
نظام سانسور
آیین بهائی یک سیستم سانسور و کنترل چاپ و نشر داخلی را برقرار کرده است (جانسون 1997 ، ریفیکین 1997) ؛ همانگونه که در بیشتر کشورهای خاورمیانه، از سوی دولتها، اعمال میشود. در بین نویسندگان بهائی، هر مطلبی که دربارۀ بهائیت نوشته شود، باید متناسب با سطح نویسنده و ناشر، توسطلجنه (کمیته) تالیفات امری ذیربط، در همان سطح (محلی، ملّی، بین المللی) کنترل و بازبینی شود. این روش، موجب بروز اختلاف و درگیری زیادی بین مسئولان رسمی و نویسندگان، طی سالها شده است. منتقدین میگویند این روش موجب شده تا روشنفکران و نخبگان بهائی نتوانند مطالب قابل توجهی ارائه کنند؛ برخی از نویسندگان از نوشتن دست بکشند، و نشریات بهائی از حالت مستقل خارج شده، و به شکل وابسته درآیند. یافتههای تحقیقات مبتکرانۀ دانشگاهیان، از نسل جدید بهائیان، بعضاً موجب بروز اختلاف و تعارض بین آنان و بهائیان محافظه کاری شده، که مسئول نهادهای کنترل و سانسور هستند. گرچه مسئولان رسمی بهائی میگویند کار سانسور (بررسی مکتوبات) "موقتی" است؛ ولی حقیقت اینست که اینکار تا بحال حدود یک قرن انجام شده ، و، بنابر اظهارات بیت العدل جهانی، اینکار برای مدت نامشخصی در آینده ادامه خواهد یافت .
بعضاً ادعا شده که کار کنترل و سانسور نشر موجب "حمایت" از نویسندگان است؛ ولی عملا اینکار به اعمال تنبیه و مجازات برای نویسندگان هم انجامیده است (نشریه دیالوگ). سانسور قبل از نشر، یکی از روشهای ابتدایی پیشگیری از ابراز هرگونه نظر نویسندگان بهائی درباره موضوعات اختلافی تاریخ معاصر بهائیت است. قابل ذکر است که از سال 1950 به این سو، مطلب خاصی درباره تاریخ بهائیت نوشته و منتشر نشده است. تاریخ معاصر از جمله امور ممنوعه بهائیت است؛ چرا که نوشتن تاریخ معاصر بهائی، مستلزم ارزیابی و ارزشگذاری عملکرد مسئولان و مقامات فعلی است. محافظه کاران بهائی غالباً ادعا میکنند که "سانسور پیش از نشر" عملاً مانعی بر سر راه چاپ یافته های تحقیقاتی نیست. ولی در سال 1988، بیت العدلِ تماماً مردانه، با انتشار یک تحقیق علمی و دانشگاهی، که اعلام داشته بود زنان هم میتوانند در بیت العدل جهانی به خدمت بپردازند، مخالفت کرد؛ و تاکید کرد تنها مردان میتوانند به عضویت بیت العدل درآیند.
اگرچه پیدایش شبکههای مجازی اجتماعی و گروه های مباحثه ایمیلی، چالش عمیقی فرا راه نظام بهائی سانسور داخلی بوجود آورده ، ولی نهادهای بهائی نیز مترصد ایجاد کنترل شدیدتر در محیط جدید هستند. برای مثال، سایت جامعه شناسی.دین. بهائیت (Soc.Religion.Bahai) که برجسته ترین سایت برای مباحث دینی بوده، و دارای لیست کاربران معتدل است؛ و متصدیان سایت علاقمندند که محافظه کار تلقی شوند ؛ و درباره سایت و خط مشی آن به یک محفل محلی و یک عضو هیئت معاونین گزارش می دهند؛ بعضی اوقات تذکرات و دستورالعملهایی از سوی مشاوران قاره ای دریافت می کنند! آنها ارائه و ارسال انتقاد نسبت به نهادهای بهائی، و یا هر عبارتی که حاکی از چالش عمیق نسبت به بهائیت ارتدکس و محافظه کار باشد را محدود و حذف می کنند؛ و یا در جریان مباحث و گفتگوها، وقفه بوجود میاورند! هنگامی که فردریک گلیشر بهائی، بحث و مجادله ای را بصورت جسورانه آغاز کرد، مسئولان سایت و اعضای مجمع مباحثه شدیداً با او مخالفت کردند و بر ضد او رأی دادند ...
نحوۀ مواجهه مقامات بهایی با مطالب سایتها، کنترل پس از نشر آنها است، و از این جهت کارشان شبیه به رفتار دولت سنگاپور است. گروه ها و مجامع مجازی و نامه های الکترونیک، اگرچه امکان مباحثات گسترده و بدون سانسور را فراهم آورده، در عین حال وسیله سودمندی برای کنترل افکار و ایده های اعضای بهائیت شده، و دریافت کنندگان ایمیلهای غیرمتعارف آنها را به مقامات بهائی ارسال میکنند. بسیاری از مقامات بهائی، و یا مقامات پیشین و مسئولان بهائی، فرصت یافتهاند تا این نوشتهها و مکاتبات را بخوانند. توضیحات زیر، از سوی یکی از مسئولان پیشین بهائی، که ترافیک نامههای الکترونیک افراد جامعۀ بهایی را کنترل میکرده ، موضوع را روشن میکند :
این شخص ... زمانیکه عضو هیئت معاونین( ABM ) بود، ارتباطات زیادی داشت و آن افراد به او میگفتند : این شرایط میتواند به نفع شما باشد. آیا میخواهید اطلاعاتی در اختیار شما قرار دهیم؟ و او همواره جواب مثبت میداد. لذا مکاتبات زیادی برای او ارسال میشد که او حتی نمیتوانست آنها را بخواند. او تنها برخی موارد محرمانه را مطالعه میکرد... (ارتباطات شخصی ، 23 سپتامبر 1996).
مقامات و مسئولان فعّال گزارشات و نامه های محرمانۀ بسیار بیشتری دریافت میکنند. نمونهای از گردش کار سیستم اینگونه است که یک خانم، در یکی از مجامع بحث اینترنتی (فروم)، با یک خانم بهائی ساکن فلوریدا ارتباط داشت پیامی به او ارسال کرد که در آینده زنان وارد بیت العدل جهانی– که در حال حاضر فقط مردان عضو آن هستند – خواهند شد. زن فلوریدایی یک کپی از آن پیام را به محفل محلی ذیربط خود فرستاد، که آنها هم آنرا برای عضو گروه مساعدین ارسال کردند. مقامات رسمی، در مورد دریافت این گزارشها، بعضاً گوینده و ارسال کننده را احضار کرده، و آنها را دعوت به سکوت میکنند.
بعضی مواقع مجازاتها سخت تر هم میشود. در آوریل 1996، مشاوران برعلیه یک گروه از روشنفکران لیبرال که درسایت تالیسمان مباحثه میکردند بیانیه ای صادر کرده و اخطار کردند که "اظهارات و بیانات آنها بر خلاف عهد و میثاق است ." (جانسون 1997) .
مباحث مطروحه در آن سایت عبارت ازموارد زیر بود:
· متون بهائی باید در چهارچوب تاریخ و ادبیات زمانی خاص آنها در خاورمیانه بررسی شود تا مفاهیم آنها بهتر شناخته شود .
· محدودیتهای بالقوه درباره مصونیت از خطای بیت العدل جهانی،
· امکان عضویت خانمها در نهاد بیت العدل جهانی؛
· کنترل و سانسور تحت عنوان " بررسی تألیفات و آثار" حذف شود ؛
· از عملکرد مسئولان پیشین بهایی هم انتقاداتی شده بود.
مقامات بهائی مباحث بالا را مصداق انتقاد علنی و گروهی دانسته و آنها را تهدید به "طرد" کردند. لذا آن جلسات اینترنتی تعطیل شد. برخی از افراد متهم شده، از جمله مولف، از بهائیت رسمی کناره گرفتند (گرچه او عقیده شخصی خود را حفظ کرد) و بقیه ساکت شدند. یکی از دانشگاهیان برجسته تهدید شد و اخطاری از مشاور قارهای، استفن بیرکلند، با مضمون زیر دریافت کرد:
دارالتبلیغ بین المللی از من خواسته است – و این مطلب به اطلاع بیت العدل جهانی نیز رسیده – به شما اخطار کنم که انتشار دیدگاههای شما برخلاف تعالیم بهائیت بوده و به امر بهائی لطمه وارد میکند. اگر شما بخواهید موارد بالا را جمع بندی و اعلام کنید میبینید که شما هم به تعارض مستقیم با "عهد و میثاق" کشانده میشوید. (بیرکلند، 1996)
این اخطاری است که اگر دریافت کننده به مفاد آن توجه نکند و ساکت نشود، در مرحله بعد یک پیمان شکن و ناقض عهد معرفی خواهد شد. از جمله پیامهای الکترونیکی (e-mail) که مشاور فوق الذکر بایگانی کرده و بعنوان شاهد مثال ضمیمه پرونده کرده و اظهار داشته که چنین مواردی قابل تحمل نخواهد بود، این عبارات بود که: " ماوراءالطبیعه بهائی مبتنی بر افکار نوافلاطونی میباشد؛ دیگر اینکه بر خلاف اظهارات عبدالبها، سقراط در بیت المقدس گفتگو و مذاکره ای با پیامبران بنی اسرائیل نداشته است؛ یا اینکه بیت العدل جهانی در تصمیم گیری برای خرید مصالح ساختمانی برای ایجاد بنا در حیفا، مصون از خطا نیست. جدیترین مورد، نامه الکترونیکی بود که آن فرد آکادمیک غفلتاً ارسال کرده بود و در آن، بطور خصوصی، از اینکه تشکیلات ویلمت هنوز جرات نکرده تا برنامه تالیسمان را تعطیل کند، ابراز خوشحالی کرده است. این ایمیل بعنوان مدرک یک توطئه تلقی و مستند سازی شده است !!
نتیجه گیری و جمعبندی
مقامات بهائی کنترل زیادی روی گفتگوهای جامعه بهائی دارند و یکنوع انحصار مجازی بر رسانههای جمعی که مورد استفاده بهائیان میباشد، ایجاد کرده اند. آنها این کنترل را برای جلوگیری از فعالیت انتخاباتی – تبلیغاتی، یا پیشگیری ازایجاد ائتلافهای انتخاباتی لازم میدانند (علیرغم روشهای تبلیغی غیر رسمی که در بالا به آنها اشاره شد .) شاید تصادفی نباشد که کنترل بر فعالیتهای انتخاباتی و ارتباطی بهائیان موجب شده تا انتقاد از مسئولان و رهبران بهائی چندان به گوش همه نرسد، و افرادی که کنترل اوضاع را به دست دارند، هر ساله مجدداً انتخاب میشوند. مسئولان امور در بهائیت نسبت به صاحبان رسانهای که استقلال از خود نشان دهند، بسیار سختگیر هستند. آنها، از طریق سیستم و شبکه خبر چینان خود، گفتار و بیان اشخاص را بطور گسترده ای کنترل میکنند و از پشت صحنه و بوسیله تهدید به مجازات، مخالفان را خاموش میکنند. آنها میخواهند هرآنچه را که بهائیان درباره بهائیت مینویسند قبل از انتشار کنترل کنند. هر جا که فکر کنند پای منافع تشکیلات و سازمان در میان است، در فعالیت اقتصادی اشخاص هم دخالت میکنند. آنها بطورمحرمانه به ناشران بهائی میگویند که چه کتابهایی، و یا حتّی چه متنهایی، چاپ و منتشر بشود یا نشود. آنها برای کنترل بهائیان از ابزارهای تهدید، از قبیل از دست دادن حق رای اداری، سرزنش و تحقیر در نشریات ملّی بهائی، و یا طرد روحانی و اخراج و تکفیر، استفاده میکنند .
تشکیلات بهائی به نحوی عمل میکنند که "ایدئولوژی صحیح" (از نظر آنها) در قدرت بماند، و از طریق شناسایی و مهجور نگاه داشتن مخالفان و منتقدان، از انتخاب احتمالی آنها پیشگیری میکنند. شبکه خبرچینی در جامعه بهائی، نظام "همه جا زیر کنترل دوربین ها" را بوجود آورده، درست همانطور که میشل فوکو در بحث راجع به ایدۀ جِرِمی بنتام درباره "اصلاح مجرمان" آورده است ( فوکو،Penal Reform ، 1979 ). بنتام عقیده دارد که باید مجرمان و جنایتکاران را دایماً زیر نظر داشت تا آنها دیگر نتوانند دست به خلاف و جنایت بزنند؛ تا آنکه در دراز مدت آنها، به لحاظ عادت، اصلاح شوند. بهائیان سنّتی معمولاً هرگز متوجّه وجود سیستم خبرچینی نمیشوند. ولی بهائیان آزاد و مستقل واندیشمند، در مراحل اولیه فعالیتهای اجتماعی، به این موضوع پی میبرند و آنوقت باید تصمیم بگیرند که آیا بقیه عمرشان را زیر ذره بین و دوربین زندگی کنند یا خیر؟ این شیوه کنترل، مثل بسیاری دیگر از مکانیسمهای کنترل، خلاقیت و ابتکار روحی را زایل میکند؛ و بهائیت را از رشد و پیشرفت در غرب باز میدارد.
ژان کول استاد تاریخ در دانشگاه میشیگان است. با او میتواند به آدرس تماس بگیرید .
رفرانسهای این مطلب :
+ Juan R. I. Cole is Professor of History at the University of Michigan, Ann Arbor, MI 48109-1003. He can be contacted by email at . Note: This file contains the original diskette of the paper, and does not reflect copy-editing and other late authorial and editorial changes in the published article, to which it is therefore not quite identical. - JRIC
Originally published in The Journal for the Scientific Study of Religion, Volume 37, No. 2 (June 1998): 234-248. Digitally republished here with additional notations, May, 1999.
http://www-personal.umich.edu/~jrcole/bahai/1999/jssr/bhjssr.htm
References
Abdul-Baha,1909-1916 Tablets of Abdul Baha Abbas. Chicago: Bahai Publishing Society. 3 vols.
Anon. 1992 “Eternal Success.” Diary of a National Baha'i Committee Chairman, 1982.
Aull, Brian,1992, "Civil Disobedience and Partisan Politics," Soc.Religion.Bahai, May 18.
Bellah, Robert,1976 “New Religious Consciousness and the Crisis of Modernity,” in R. Bellah and C. Glock, eds., The New Religious Consciousness. Berkeley: University of California Press, pp. 333-352.
Birkland, Counselor Stephen,1996, Letter of 16 July to a Bahai academic.
Available at: http://www-personal.umich.edu/~jrcole/bahai/bhcouns.htm
Caton, Peggy,1992 "A History of the Sacramento Bahai Community, 1912-1987," in Hollinger, Community Histories (see below), pp. 241-280.
Cole, Juan R.I.1992 "Iranian Millenarianism and Democratic Thought in the Nineteenth Century Middle East," International Journal of Middle East Studies 24:1-26.Available at http://www-personal.umich.edu/~jrcole/bhconst.htm
1998 Modernity and the Millennium: The Genesis of the Baha’i Faith in the Nineteen-Century Middle East. New York: Columbia University Press.
Collins, John J. 1991 The Cult Experience. Springfield, Ill.: Charles C. Thomas, Publisher.
Dialogue Editorial Board 1987 “A Modest Proposal.” Unpublished typescript at
http://h-net2.msu.edu/~bahai/docs/vol2/modest.htm
Easterman, Daniel 1992 New Jerusalems. London: Grafton.
Foucault, Michel ,1979, Discipline and Punish. New York: Vintage.
Gouldner, Alvin. 1979 The Future of Intellectuals and the Rise of the New Class. New York: Seabury Press.
Hardesty, Nancy A. 1993 “Masks of the sacred : religious pluralism in South Carolina” in Charles H. Lippy, ed., Religion in South Carolina. Columbia, S.C: University of South Carolina Press.
Haukness, John.1996 “Re: Discussing Theocracy.” Soc. Religion.Bahai. 1 April.
Hollinger, Richard, ed. 1992 Community Histories: Studies in the Babi and Baha’i Religions Volume 6, Los Angeles: Kalimat Press.
Holmes, Stephen,1993 Anatomy of Anti-Liberalism. Cambridge, MA.: Harvard University Press.
Hornsby, Helen 1983 Lights of Guidance. New Delhi: Baha’i Publishing Trust.
Johnson, K. Paul 1997 “Baha’i Leaders vexed by On-Line Critics.” Gnosis, no. 42 (Winter):9-10.Also at http://bahai-library.org/newspapers/gnosis.talisman.html
MacEoin, Denis,1992, Sources for Early Babi Doctrine and History: A Survey. Leiden: E.J. Brill.
National Spiritual Assembly of the Baha’is of the United States,1979 "Membership Statistics for 1978."
Available at http://h-net2.msu.edu/~bahai/docs/vol2/usstats1.htm
1997 Annual Report, June 24, 1997.
Rabbani, Shoghi Effendi,1969 The World Order of Baha’u’llah. Wilmette, Ill.: Baha’i Publishing Trust.
Robarts, John A. 1993 “A Few Reminiscences of Shoghi Effendi.” In Association for Baha’i Studies, The Vision of Shoghi Effendi. Ottawa: ABS, pp. 165-177.
Rifkin, Ira 1997 “Critics Chafe at Baha’i Conservatism.” Religious News Service, 28 Feb. Available at http://bahai-library.org/newspapers/chafe.html
Scholl, Steven. 1997 “Dialogue Thread on SRB,” 10 February. Soc.Religion.Bahai Archive. http://www.BCCA.Org/services/srb/archive/970101-970228/0992.html
Shupe, Anson.1995 In the Name of All that’s Holy: A Theory of Clergy Malfeasance. Westport, CT: Praeger.
Soc.Religion.Bahai Usenet Archives 1992-1997 Available at
http://www.bcca.org/services/srb/archive/ (Searchable on Excite.)
Smith, Peter. 1982 "Millennialism in the Baha’i Faith." In Willis, ed., Millennialism and Charisma (see below).
1987 The Babi and Baha’i Religions: From Messianic Shi`ism to a World Religion. Cambridge: Cambridge University Press.
Smith, Peter and Moojan Momen 1989 “The Baha’i Faith, 1957-1988.” Religion 19:63-91
Stark, Rodney and William Sims Bainbridge
1985 The Future of Religion. Berkeley: University of California Press.
Stockman, Robert H. 1985-1995 The Bahai Faith in America. 2 vols. Wilmette, Ill.:Baha’i Publishing Trust; Oxford: George Ronald.
1994 "The Bahai Faith in America: One Hundred Years," World Order 25, no. 3 (Spring 1994): 9-23.
Talisman Archives
1994-1996 Available at http://www-personal.umich.edu/~jrcole/talisman.htm
van den Hoonard, Will C. 1996 The Origins of the Bahai Community of Canada, 1898-1948. Waterloo:Wilfrid Laurier University Press.
Universal House of Justice
1970 Wellspring of Guidance. Wilmette, Ill.: Bahai Publishing Trust.
1976 Messages 1968-1973, Wilmette, Ill.: Bahai Publishing Trust.
1988 Letter of 18 December on "Individual Rights and Freedoms."
1989 Letter of 21 June 1989 to Steven Scholl, posted on Talisman.
1993 Letter of 14 February concerning Amnesty International.
1996a Letter of 16 February to David House, posted on Talisman
1996b Letter of 10 April 1996, posted on Talisman
1996c Letter of 27 April to Sen McGlinn, posted on Talisman
1996d Letter of 12 December to the National Spiritual Assembly of New Zealand.
1997 Letter of 20 July to Susan Manneck.
Watler, Miguel 1996 “Re: Discussing Theocracy.” Soc.Religion.Bahai. 5 April.
Wuthnow, Robert 1976 The Consciousness Reformation. Berkeley: University of California Press.