مقدمه اول: خداوند متعال همواره پیامبران را از برترین انسانها انتخاب فرموده و ایشان را برای ارائهی راه حق و مورد رضایت خود به مردم، حفظ دین از زیادت و نقصان و انجام عبادت صحیح حضرت حق مأمور کرده است. لازمهی تحقق چنین مأموریتی، التزام عملی پیامبران به عنوان الگو، به اوامر و نواهی نازله از جانب خداوند است. «لَّقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّـهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِّمَن كَانَ يَرْجُو اللَّـهَ وَ الْيَوْمَ الْآخِرَ وَ ذَكَرَ اللَّـهَ كَثِيرًا [احزاب/21]؛ قطعاً براى شما در [اقتدا به] رسول خدا سرمشقى نيكوست: براى آن كس كه به خدا و روز بازپسين اميد دارد و خدا را فراوان ياد مىكند».
مقدمه دوم: بهائیان مدعیاند که دین اسلام به واسطهی علیمحمد شیرازی (ملقب به باب) نسخ شده [2] و احکام و آداب آن دیگر معتبر نبوده و امری لغو و بیهوده به شمار میروند. لذا برای خود احکام و آداب جدیدی، از جمله نمازهایی خاص وضع کردهاند.[3]
مقدمه سوم: در آموزههای فرقهی بهائی، کتمان عقیده و یا همان تقیه، امری مذموم شمرده شده؛ ارتکاب آن، به هیچ وجه جایز نیست و بهائیان در همه حال، ملزم به ابراز عقیدهی خود هستند. شوقیافندی در پاسخ به سؤالی دربارهی کتمان عقیده میگوید: «عقیده کتمان ننمایند و از تقیه اجتناب بنمایند، از پس پرده خفا برون آیند و قدم به میدان خدمت گزارند، مضطرب و هراسان نباشند و به جانفشانی قیام نمایند، هر امری را فدای این مقصد اصلی کنند و در سبیل این مبدأ جلیل و امر قویم از هر منصب و مقامی چشم پوشند و مصالح شخصیه و ملاحظات نفسیه را فدای مصالح عمومیه امریه فرمایند».[4]
اینک با توجه به اینکه پیامبران، شایستهترین الگو برای انسانها هستند و با توجه به اینکه در آموزههای فرقهی بهائی، هیچکس مجاز به پنهان کردن عقیدهی خود نیست، این سؤال پیش میآید که چرا رهبران فرقهی بهائی بر خلاف گفتهها و باورهای خود عمل نمودهاند. به طور مثال، پیامبر خودخواندهی فرقهی بهائیت، برای مسلمان جلوه دادن خود، در مسجد مسلمانان حاضر میشد و به سبک مسلمانان نماز جماعت میخواند.[5] عبدالبهاء، فرزند و جانشین حسینعلی نیز در طول حیات خود با التزام تمام، در مراسمهای دینی اسلامی مثل نماز جماعت شرکت میکرد [6] و به بهائیان سفارش نمود که از سخن گفتن دربارهی آئین جدید پرهیز کنند.[7]
بنابراین، سران و رهبران بهائی خود التزام به (به اصطلاح) دینی که آوردهاند ندارند و با اعمالشان، به ناحق بودن راه و مسلکشان اعتراف کردهاند. از اینرو، دیگر لازم نیست بهائیان، امروزه کاسهی داغتر از آش شوند و به دینی که رهبرانش بدان بیاعتنا بودند، پایبند باشند.
پینوشت:
[1]. جهت مطالعهی بیشتر بنگرید به مقالهی: دلايل خاتميت و ختم نبوت چیست؟
[2]. محمدجواد بلاغی، نصایح الهدی و الدین الی من کان مسلمان و صار بابیا، قم: منشورات دلیل ما، 1423 ق، ص 16.
[3]. حسینعلی نوری، اقدس، فلسطین اشغالی (حیفا): مرکز جهانی بهائی، 1995 م، ص10، بند 10.
[4]. اشراق خاوری، گنجینه حدود و احکام، تهران: مؤسسه ملی مطبوعات امری، 128 بدیع، ص 458.
[5]. شوقی افندی، قرن بدیع، کانادا (انتاریو): مؤسسه معارف بهائی به لسان فارسی، چ 2 با تجدید نظر، 1992 م، ص 280.
[6]. شوقی افندی، قرن بدیع، کانادا (انتاریو): مؤسسه معارف بهائی، ترجمه نصرالله مودت، 149 بدیع، ج 3، ص 318.
[7]. فضل الله مهتدی، نامهای به پدر، ج 2، ص 152. عبدالحسین آیتی، کواکب الدرّیه، ج 2، ص 200.
با توجه به اینکه پیامبران به عنوان بهترین الگوی انسان به حساب میآیند و با توجه به اینکه کتمان عقیده در فرقهی بهائیت در هیچ صورت جایز نیست؛ پایبند نبودن پیامبر خودخواندهی فرقهی بهائیت و فرزندش به احکام نازله از جانب خود و عمل کردن به احکام اسلامی، نمایشگر پوچی این فرقه و اعتراف عملی سران بهائی به ناحق بودن مسلکشان است.