نقدی بر استعمار زدای

دوشنبه, 09 مرداد 1396 10:00 نوشته شده توسط  اندازه قلم کاهش اندازه قلم کاهش اندازه قلم افزایش اندازه قلم افزایش اندازه قلم

بهائیت درایران : مدتها قبل مقاله ای با عنوان "تحلیلی بر شبهات منتقدین" برگرفته از مدارا نشریه‌ی بهائی نیوز در توجهم را جلب کرد اما فرصت پاسخ پیش نیامده بود . 

در این مقاله نویسنده مدعی شده بود  که ادعای استعماری بودن فرقه‌ی بهائیت که از سوی برخی تاریخ پژوهان و تحلیل گران ارائه شده، ادعایی اشتباه و تهمتی ناروا است. چرا که اصول تعالیم بهاءالله با سیاستهای دول استعمارگر روسیه تزاری و انگلستان در نیمه‌ی دوم قرن نوزدهم در تعارض است. نویسنده گفتمان حاکم بر سیاستهای این دو دولت در مقطع ظهور بهاءالله را سه گفتمان «میلیتاریسم»، «ناسیونالیسم» و «انتخاب اصلح در طبیعت» متعلق به داروین معرفی کرده است. وی سپس با استناد به تعالیم بهائی، مدعی شده است که بهاءالله در تعالیم خود هر سه اصل حاکم بر سیاست دول استعماری را زیر پا گذاشته است. چرا که به رهبران جهان توصیه می کند که سلاح های خود را محدود کنند (نقض اصل میلیتاریسم). وطن دوستی را ارزش کاملی نمی‌داند و محبت به تمام انسانها را ارزش معرفی می کند (نقض اصل ناسیونالیسم) و از آنها می خواهد که به جای رقابت به همکاری بپردازند (نقض اصل انتخاب اصلح در طبیعت متعلق به داروین)

صرف نظر از آن که نویسنده‌ی محترم این مقاله، در هیچ کجای نوشتار خود اشاره نمی‌کند که بهاءالله کجا از دولتهای استعماری خواسته است که سلاح های خود را محدود کنند و بی توجه به آن که آیا گفتمان غالب در دوره‌ی مورد نظر، همین سه گفتمان بوده است یا نظرات دیگری نیز بر کنشهای سیاسی اثرگذار بوده است، مطالب ذیل از حیث تاریخی قابل توجه هستند:

۱)  دوره‌های حمایت دو دولت روسیه و انگلستان از بابیان و بهائیان، دوره های متفاوتی در تاریخ است و این حمایت به طور هم زمان صورت نپذیرفته است. هر چند در دوره‌ی شکل گیری این فرقه در نیمه‌ی دوم قرن نوزدهم، حمایتهای دولت روسیه و سفیر آن در ایران از میرزا علیمحمد باب و بعدا از بهاءالله دارای اسناد متعددی است . اما در مورد انگستان، اساسا حمایتهای آن از بهائیت و کمک آن به پیشرفت این فرقه، مربوط به قرن نوزدهم نیست. بلکه پس از شکل گیری اتحاد جماهیر شوروی در آغاز قرن بیستم و به دلیل سیاستهای ضد مذهبی آن دولت، بهائیان ناچار شدند برای ادامه‌ی حیات خود، به دامان انگلستان پناهنده شوند و از آن تاریخ، حمایت انگلستان از این فرقه آغاز شد. لذا جا داشت که نویسنده ی محترم این مقاله، به سیاستهای دولت انگلستان در نیمه‌ی نخست قرن بیستم می پرداخت و گفتمان حاکم بر آن را بررسی می‌کرد. چون هیچ کس ادعای حمایت سازمان یافته انگلستان از بهائیت در قرن نوزدهم را مطرح نکرده است.

۲)   سؤال بسیار مهمی که پاسخ آن، می‌تواند ابعاد مهمی از این مسأله را روشن کند آن است که بهاءالله آثار خود را در کجا مطرح ساخت و تعالیم خود را برای چه کسانی آموزش داد؟ آیا تعالیم او در انگلستان و روسیه مورد توجه قرار می‌گرفت یا آن که عده‌ای فارسی زبان و ایرانی، مخاطب اکثر تعالیم او بودند؟ پاسخ به این سؤال از آن جهت مهم است که بدانیم به جز نامه‌های معدودی برای رهبران جهان، اکثر مطالب بهاءالله برای ایرانیان مطرح می‌شده که از قضا، گفتمان دوره‌ی بیان این تعالیم، مقاومت در برابر اشغال و استعمار، گفتمان حاکم بر جامعه‌ی ایران بوده است.

توضیح آن که در دوره‌ی پس از جنگهای ایران و روس، باب و بهاءالله ظهور کردند. یعنی دقیقا در زمانی که خسارتهای سنگینی بر کشور وارد شده بود، سرزمینهای بسیاری از ایران جدا شده بود و گسستگی فرهنگی عمیقی میان سرزمینهای جدا شده از خاک ایران با سرزمین مادری در حال ایجاد بود. در چنین شرایطی دعوت به محدود کردن سلاح، بی توجهی به ملیت گرایی و وطن دوستی و عدم تلاش برای رقابت، تنها به تخدیر جامعه‌ی ایران و قرار دادن آن در موضع انفعال در قبال تحولات نظامی و سیاسی می انجامید. در واقع بهاءالله به مردم ایران یاد می داد که نگران جدایی بخشهای مهمی از کشورشان نباشند، به دنبال تقویت نظامی خود نروند و اگر دوباره جنگی روی داد، دست روی دست بگذارند و فکر تقابل با روسیه ی تزاری را از سر بیرون کنند. پر واضح است که چنین تلاشی تنها با هدف خدمت به دولت متخاصم روسیه انجام شده و نتیجه‌ای جز سرگرم کردن مردم ایران و انصراف ایشان از خواسته‌ها و مطالبات بر حقشان نداشته است. چنین رویکردی قطعا در خدمت استعمار روسیه بوده و در جهت تقویت ادعای کمک روسیه به شکل گیری و پیشرفت بهائیت است.

۳)  نکته‌ی بسیار مهم دیگر در مورد حمایتهای روسیه تزاری از بابیه و بهاء الله آن است که به دلیل اقدامات بابیان، سه جنگ تاریخی داخلی در مازندران، نیریز و زنجان روی داد که باعث تحلیل قوای نظامی کشور و وارد شدن خسارت مالی هنگفتی بر خزانه‌ی خالی کشور گردید. بی گمان از چنین وقایعی، تنها دولتهای رقیب و متخاصم سود می‌برند که مهترین آنها در آن دوره برای ایران، روسیه تزاری بوده است. به باور من، هرج و مرج ایجاد شده در کشور در آن مقطع تاریخی به سود روسها در جریان بوده و بدیهی است که آن دولت استعماری، از چنین وقایعی استقبال کرده و به بدتر شدن اوضاع با حمایت از یک سوی دعوا، کمک کند.

۴)   مدارک تاریخی که نشان دهنده‌ی حمایت کامل روسیه تزاری از ماجرای بابیه و به ویژه شخص بهاءالله است، قابل انکار نیست. مواردی نظیر پناهنده شدن وی به منزل سفیر روسیه در واقعه‌ی ترور ناصرالدین شاه، اصرار سفیر روسیه بر امانت بودن بهاءالله در زندان ناصرالدین شاه (قرن بدیع، ۱۶۸)، نجات او از اعدام در ماجرای ترور ناصرالدین شاه (کواکب الدریه، ۱/۳۳۶) و گسیل داشتن مأموری همراه با وی تا مرز عثمانی به جهت اطمینان از خروج سالم وی از کشور (اشراقات 103) تنها بخشی از حمایتهای مهم روسیه‌ی تزاری از فرقه‌ی بهائیت است. برای حمایت انگلستان از بهائیت نیز همان عکس عبدالبها با پرچم انگلستان و دریافت لقب سر از آن دولت استعماری، گویای بسیاری از واقعیت های تاریخی است. هر چند که علاقمندان به پژوهش بیشتر می توانند به دو کتاب «جای پای تزار» و «پیر استعمار»، از مجموعه کتابهای بهائی پژوهی مراجعه کنند

۵)  بررسی مطالب مندرج در نوشته های منتشر شده از رهبران بهائی نشان از دعای ایشان برای امپراطور روسیه و انگلستان است. او در دعا برای سلامتی جرج پنجم می‌نویسداللهُمَّ اَیِّدِ الاِمبراطورِ الاَعظَمِ جورج الخامِسِ عاهِلِ اِنکِلِترا بتَوفیقاتِکَ الرَّحمانیَّۀِ وَ اَدِم ظِلَّهَا الظَّلیلَ عَلی هذَا الاِقلیمِ الجَلیلِ...(مکاتیب، 3/347) و در مورد تزار می‌نویسدباید این طایفه مظلومه ابداً این حمایت و عدالت دولت بهیّه روسیّه را از نظر محو ننمایند و پیوست تأیید و تسدید حضرت امپراطور اعظم و جنرال اکرم را از خداوند جلّ جلاله مسئلت نمایند. (مصابیح هدایت، 2/2822) ملاحظه می‌شود که دعا کردن برای استمرار حکومت چنین سلاطین خونخواری که دستشان آغشته به خون انسانهای بی گناه بسیاری بوده است، نشان از نوعی ارتباط میان رهبران بهائیت با دول استعمارگر دارد. با وجود چنین شواهد تاریخی، انکار حمایت دولتهای استعماری از شکل گیری و ادامه‌ی فرقه‌ی بهائیت، دست و پا زدنی از روی استیصال و برای تطهیر تاریخ امر قابل ارزیابی است. چرا که به هیچ وجه در مورد شواهد گسترده‌ی تاریخی در ارتباط دو دولت روسیه و انگلستان با رهبران بهائی سخنی نرانده و تنها سعی کرده با استناد به برخی از تعالیم بهائی، آن را مغایر با اهداف این دو دولت استعماری نشان دهد.

 

 

خواندن 1131 دفعه
این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)

معرفی رهبران بهائیت

  • زرین تاج قزوینی

     

    زرین تاج قزوینی (فاطمه یا ام السلمه) مشهور به طاهره قُرهالعَین یا طاهره بَرَغانی (زاده 1228 قمری برابر با 1823 میلادی در قزوین - درگذشته 1268 قمری برابر با 1850 میلادی).

     

    ادامه مطلب...
  • شوقي افندي

    شوقي افندي ملقب به شوقي رباني (1314-1377/1336ش) فرزند ارشد دختر عبدالبهاء بود که بنا به وصيت وي، در رساله اي موسوم به الواح و وصايا به جانشيني وي منصوب شده بود.

    ادامه مطلب...
  • علی محمد باب

    علی محمد باب شیرازی، موسس بابیت است. او شاگرد سید کاظم رشتی بود که با بهره گیری از افکار شیخیه، ادعای بابیت، امامت، خدایی و … کرد و در آخر توبه نامه نوشت و خود را هیچ دانست.

    ادامه مطلب...
  • سید کاظم رشتی

    سيد كاظم رشتي بن سيد قاسم بن سيدحبيب از سادات حسيني مدينه ، زبده ترين شاگرد شيخ احمد احسائي بود که پس از مرگ شيخ رهبري  شيخيه را برعهده گرفت.

    ادامه مطلب...
  • عباس افندی (عبدالبهاء)

    عباس افندي (1260-1340) ملقب به عبدالبهاء، پسر ارشد ميرزا حسينعلي است و نزد بهائيان جانشين وي محسوب مي گردد.

    ادامه مطلب...

مبارزان با بهائیت

cache/resized/ccaca808332350bd352314a8e6bdb7dd.jpg
یکی از حوادث مهم زندگی آیت الله بروجردی تقارن سال
cache/resized/a2c88199bdee2998adc4f97d46fdb662.jpg
ملا محمد سعید بارفروشی معروف به سعید العلما یکی